گفتگو

تأملی کوتاه در احوال رُمان

محصول مدرنیته غرب

بخشی از مقاله «رمان، سینما، تلویزیون» شهید سید مرتضی آوینی که در کتاب «آینه جادو» آمده است

استخراج و تنظیم: رستا مولوی

این متن به مناسبت سالروز شهادت سیدشهیدان اهل قلم (بیست فروردین) نوشته شده است. مطالبی که شهید آوینی در این مقاله عنوان می‌کند همان نگاهی است که در روایت ایرانی مطرح است.

پیش از آن که سینما متولد شود، بشر غربی در رمان استعداد وسیع خویش را برای خیال پردازی به ظهور رسانده بود. “رمان نویسی” را هرگز نمی توان با “اسطوره پردازی” و یا حتی “قصه پردازی” بشر در گذشته ها قیاس کرد؛ رمان ماهیتاً پایداری متمایز از اسطوره و یا قصه های کهن است. “خودبنیادی یا سوبژکتیویسم” یکی از خصوصیاتی است که رمان را از اسطوره و یا قصه های کهن متمایز می دارد و این، تفاوت عَرَضی کوچکی نیست؛ یک “تمایز جوهری ذاتی” است.
در این جا فرصت بحث درباره ی این “خودبنیادی” وجود ندارد، اما همین بس که رمان یک “مونولوگ1 خیالی و توهمی” است که “صورتی مکتوب” یافته و از پذیرش فطری انسان نسبت به قصه نیز سوءاستفاده کرده است. نه  آن که بشر تا این روزگار “مونولوگ درونی” نداشته و “خیال پردازی” نمی کرده است، نه؛ اما این هست که بشر تا پیش از این هرگز به فکر نمی افتاده که “حدیث نفس” خویش را بنویسد و به دیگران عرضه کند. انسان قدیم نه برای “انسان” و نه برای “هنر” شأنیتی چنین قائل نبوده است که او را بدین تصور برساند. خیلی چیزها می‌بایست تغییر کند تا تصویری این چنین ایجاد شود که هر خیال پردازی به خود جرأت نوشتن بدهد و یا در خیال پردازی‌های دیگران جذابیتی ببیند. رمان فقط در ظاهر شبیه به قصه های کهن است و در باطن اصلا شباهتی با آنها ندارد _ نه در نیّت قصه پرداز، نه در غایت پرداخت، نه در نحوه ی پرداخت و نه در نسبت قصه با واقعیت خارج از انسان و حقیقت وجود او… و مهم تر از همه، همین آخری است که تکلیف کار را معین می‌دارد.
“خودبنیادی” لازمه تفکر جدید است و در ذیل اومانیسم واقع می شود و اومانیسم را نباید آن سان که بعضی روشنفکران مسلمان پنداشته اند به همان معنایی گرفت که ما از لفظ “انسان گرایی” می فهمیم. این باور غلط صرفا از ترجمه لفظ اومانیسم نتیجه نشده، اما بلاتردید این ترجمه در ایجاد چنین تصوری بی تاثیر نبوده است…
در نزد آن ها انسان حیوانی است نتیجه ی تطور حیوانات که بعد از جهش های متواتر ژنتیکی، تصادفاً صاحب فکر و عقل شده است، و در نزد ما انسان خلیفه ی خدا و مظهر علم و قدرت و اراده و حیات اوست و لذا اثبات انسان با نفی علم و قدرت و اراده ی خدا ملازم نیست؛ اما در نزد آن ها اثبات انسان با نفی خدا و مشیت او همراه است. در تفکر جدید، “طبیعت” جانشین “خدا”ست و “انسان” به مثابه ی “عالی ترین محصول طبیعت” رب الارباب و قدرت مطلقه کائنات است و لذا اومانیسم با نفی مطلق باورهای دینی در باب انسان محقق می شود. در نزد ما “توبه” یا توجه به خدا عین “بازگشت به خویشتن” است، چرا که وجود انسان مظهر تام و تمام وجود خداست؛ اما در نزد آن ها، روی آوردن به خدا “بی خویشتنی و از خودبیگانگی” است و لذا “آزادی انسان” مساوی است با عبودیت حق و اثبات مقیّدات دینی.
اومانیسم و خودبنیادی _ سوبژکتیویسم _ لازم و ملزوم هستند، چرا که در آن جا انسان طبیعی بنیاد عالم است و دائرمدار آن. این تفکر از یک راه به اندیویدوالیسم2 منتهی می شود و از راه دیگر به سوسیالیسم، چرا که انسان هم دارای مصداق فردی است و هم مصداق اجتماعی. در این جا انسان خود را به مثابه ی “حق” اختیار می کند و به تعداد “مصادیق” مختلفی که انسان می تواند به خود بگیرد، این خودبنیادی صورت های متعددی پیدا می کند. نفی مطلق امتیازات، اعمّ از مادی یا معنوی، لازمه ی چنین باوری است. هر کس خود را و تفکرات و باورهای خود را به مثابه ی حق اختیار می کند و دیگر معیار و مقیاسی هم برای ارزیابی در دست نیست.
هنر جدید، و به تبع آن رمان نویسی، بر این خودبنیادی قرار دارد و لازمه ی آن همین “تعمیم حقانیتی” است که از اومانیسم نتیجه می شود. رمان نویس در قالب قصه به توصیف تفصیلی جهان از نطرگاه اعتقادی و باورهای خویش می پردازد و تنها با چشم پوشیدن از آبروی روشنفکری است که می توان پرسید: “اگر این توصیف تفصیلی از جهان با حقیقت امر انطباق نداشت، چه؟” حقیر آبروی روشنفکری کسب نکرده ام و بنابراین، بدون ملاحظه می توانم این سوال را طرح کنم که “آیا به راستی هر کسی باید حق بیان داشته باشد و برای هر سخنی باید زمینه طرح فراهم شود، هرچند مطابقت با واقع نداشته باشد؟”
در رمان نویسی، از آنجا که موضوع رمان “زندگی” است و در زندگی واقعی “خیر و زیبایی” منفصل از یکدیگر وجود ندارند، هرگز امکان ندارد که سخن فوق به تمامی محقق شود. هنر جلوه روح هنرمند است و او لاجرم درباره ی جهان اطراف خویش می اندیشد. هنرمند چگونه می تواند از ظهور و بروز اندیشه ها و تعهدات خویش در آثارش جلوگیری کند؟ بنابراین “انفصال زیبایی از خیر” در هنر جدید با رویکرد فرمالیسم محقق می شود. آنها از زیبایی تصوری کاملا حسی و ظاهری دارند و با زیبایی معنوی بیگانه اند.

1.Monologue تک گوی، سخن گفتن با خود.

2.Individualism فردگرایی، مذهب اصالت فرد.

اما رمان، همان طور که گفتیم، نمی تواند تماماً به “هنر برای زیبایی و زیبایی منهای فایده” ایمان بیاورد، چرا که موضوعش “زندگی” است. سبک های ادبی که بعد از جنگ جهانی اول، در آغاز قرن بیستم به وجود آمد _ کوبیسم3 و دادائیسم4 و سوررئالیسم و … _ در حد شعر توقف کردند و هرگز به صورت جریان هایی ماندگار در رمان نویسی درنیامدند.
از میان هنرهای جدید، قبل از ظهور سینما، مردم بیش از همه به قصه و رمان روی آورده اند و آن هم رمان‌هایی قبل از دوران “رمان نو” نگاشته شده اند. و صادقانه باید اذعان کنیم که رمان نویسی به دلایل بسیار نمی‌تواند آن سان که در شعر و نقاشی و مجسمه سازی اتفاق افتاد، روی به “تخیل آزاد” بیاورد و از “مردم” _ که روی خطابش با آنهاست _ غفلت کند.
رمان نویسی ناچار است که به “واقعیت” وفادار بماند و از فرمالیسم5 بپرهیزد. “وفادار ماندن به واقعیت” لزوما به همان معنایی نیست که در تاریخ ادبیات تحت عنوان “رئالیسم” بدان پرداخته اند. اگر در این جا “فرمالیسم” را در مقابل وفادار ماندن به واقعیت و با معنایی متضاد با آن به کار برده ایم، بدین سبب است که در رمان نویسی، فرمالیسم صورتی کاملا متمایز از سایر هنرها می یابد.
علــت آن کــه در رمــان‌نـویــسی فـرم نمی تواند یکسره جانشین محتوا شود این است که از یک سو رمان و قصه به واسطه الفاظ خلق می شوند و “الفاظ موضوعُ له روح معانی” هستند. اما این سبب نمی تواند کافی باشد، چنان که شعر نیز اگرچه مخلوق به واسطه الفاظ است، اما راهی را پیموده که به “شعر سپید” منتهی گشته است.از سوی دیگر، رمان نویس به ناچار باید به یک “طرح منسجم داستانی” وفادار باشد.
موضوع رمان زندگی است، اما نه زندگی آن چنان که هست و یا باید باشد؛ زندگی آن سان که نویسندگان می‌بینند. خلاف آنان که رئالیسم را سبکی “اُبژکتیو” می دانند، هنر جدید هرگز نمی تواند خود را از سوبژکتیو برهاند، چرا که حتی رمان نویسی قصد دارد سوبژکتیویته را انکار کند و جهان اطرافش را بدون مداخلات نفسانی خویش بنگرد، باز هم به ناگزیر با چشم های “شخصیت روانی خویش” می بیند و این شخصیت، آفریده مجموعه اعتبارات و ارزش هایی است که در واقعیت نفس الامر یا حقیقت را انکار می کنند و برای مصادیق فردی و جمعی بشر شأنیت خدایی قائل هستند.

3. Cubism سبکی غیر تمثیلی خصوصا در نقاشی و مجسمه سازی که در اوایل قرن بیستم در پاریس به وجود آمد و مشخصه اصلی آن تجزیه فرم های طبیعی به صُوَر و ساختارهای انتزاعی و غالبا هندسی است.

4. Dadaism جنبشی هنری و ادبی در اروپای غربی (23 _ 1916 .م) که با نسخ فرم های فرهنگی و زیبایی شناختی سنتی به شیوه ای مضحک و طعنه آمیز و با تکیه بر عناصر غیرعقلانی و تصادفی واقعیت اصیل را جست و جو می کرد.

5.Formalism اصالت دادن به فرم یا صورت ظاهر و بی توجهی به معنا و محتوا.

منبع: آینه جادو، جلد اول[مقالات سینمایی]، مرتضی آوینی، نشر واحه، چاپ اول 1390، ص 123 الی 133

بازگشت به لیست