مصاحبه ها

داستان «روایت ایرانی»

میرشمس‌الدین فلاح هاشمی در گفت‌وگو با ایبنا مطرح کرد:

داستان «روایت ایرانی»

میرشمس‌الدین فلاح هاشمی، نویسنده و سردبیر فصلنامه «روایت ایرانی» در گفت‌وگو با ایبنا به بیان داستان تشکیل مجله «روایت ایرانی» پرداخت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ فصلنامه «روایت ایرانی» با هدف تداوم و اعتلای زبان و ادب فارسی از زمستان 1400 به همت دفتر ایرانی حوزه هنری منتشر می‌شود و سعی دارد گام به گام مسیر آشنایی مخاطبان با مساله روایت ایرانی را طی کند. پیش‌شماره اول این فصلنامه زمستان 1400، شماره اول بهار و شماره دوم آن در تابستان امسال منتشر شده است و در هر شماره به موضوعات مختلف مرتبط به سوژه اصلی که روایت ایرانی است می‌پردازد. روایت ایرانی مفهوم مهم و کلیدی جامعه و فرهنگ ایرانی است؛ به این دلیل برای آشنایی بیشتر با سازوکار این فصلنامه و چرایی و چگونگی تولید و انتشار آن با میرشمس‌الدین فلاح هاشمی، نویسنده و سردبیر آن گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

هر مجله، نشریه و فصلنامه‌ای زاده احساس خلاء و وجود یک کمبود است. باتوجه به هزینه‌ها و گرانی‌های بازار نشر چه دغدغه‌ای باعث شد که شما و گروه‌تان، «روایت ایرانی» را تولید و منتشر کنید؟
سال گذشته در نشستی که با آقایان محسن مومنی شریف، محمدمهدی دادمان و محمد حمزه‌زاده داشتیم پیشنهادهایی مطرح شد که یکی از آن‌ها روایت ایرانی بود. حرکتی هم در چندسال گذشته به نام «داستان ایرانی» شده بود که بعد اسمش شد «روایت ایرانی». این نام‌گذاری هوشمندانه بود چون فراگیرتر بود. خلاهایی که باعث شد ما به این موضوع بپردازیم؛ اول اینکه دفتر روایت ایرانی مأموریتی دارد که یکی از خروجی‌های آن، همین فصلنامه است، اگر نه ما در قالب‌های دیگری مثل کتاب پژوهشی، رمان و داستان هم کار می‌کنیم و در جشنواره‌های مرتبط به این حوزه، آثاری که بنابر تعریف روایت ایرانی در این حوزه بگنجند مورد تقدیر و تشویق قرار خواهند گرفت. کارگاه‌هایی برگزار خواهد شد به نام روایت ایرانی و در آن تربیت نوجوانان و جوانانی را خواهیم داشت که دغدغه داستان ایرانی دارند؛ چون یکی از اتفاقاتی که افتاد و در این سال‌ها هم می‌افتد -حتی مراکزی که منتسب به حکومت و دولت هستند- در بخش ادبیات داستانی صرفا عناصر داستانی تدریس می‌شود و ممکن است نویسنده‌ای فرمول و فرم داستان‌نویسی را یاد بگیرد؛ ولی با محتوای رمان آشنا نشود؛ رمانی که منشا آن مدرنیته است و فضای نیهیلیستی دارد.
ما چند هدف را دنبال می‌کنیم؛ اول اینکه مخاطب‌مان را به متون کهن فارسی ارجاع می‌دهیم. اینکه در پسِ قرن‌ها شکل‌گیری آثار فاخری چون شاهنامه، مثنوی معنوی، تذکره الاولیا، منطق‌الطیر و همه آثار ادبی‌ای که بسیار ظرفیت دراماتیک و نمایشی دارند و اصلا به‌خاطر همین است که بزرگان هنری و ادبی دنیا سراغ آثار فاخرمان رفتند و ما متأسفانه غافل بودیم و فقط نقل قول کردیم. جوان ایرانی وقتی به سراغ داستان می‌رود قله‌اش نویسنده‌های مطرح دنیاست؛ از نویسندگان روس گرفته است مثل داستایوفسکی، تولستوی و چخوف تا نویسندگان آمریکای لاتین، انگلستان، فرانسه و خیلی جاهای دیگر. بعد که نگاه می‌کنیم می‌بینیم از بزرگترین و مؤخرترین نویسندگان دنیا مثل گابریل گارسیا مارکز می‌گوید من از سر سفره هزار و یک شب بلند شده‌ام یا بورخس می‌گوید که من از داستان‌های ایرانی منشا گرفتم. خب چه چیزی در داستان‌ها و متون ماست چه به لحاظ مضامین و چه فرمی؟ و چرا ما به سراغ آن‌ها نمی‌رویم؟ چرا ما سال‌ها داریم کپی و تقلید می‌کنیم از روی دست نویسندگان غرب؟ که به هیچ جایی هم نمی‌رسیم.
ما اگر خیلی خیلی در نویسندگی هنرمند باشیم ولی نگاه‌مان به رمان غرب باشد باز هم نمی‌توانیم از آن‌ها برتر باشیم؛ چون رمان غرب بر اساس فلسفه غرب شکل گرفته است. بزرگانی در غرب دارند که شاید تکرار نشود؛ ولی ما می‌توانیم کاری کنیم که باز هم ادبیات ما مورد توجه دنیا قرار بگیرد. باز هم می‌توانیم آثاری خلق کنیم که برایشان جالب باشد. خاطره کوتاهی از خانم بلقیس سلیمانی تعریف کنم. در جایی گفته بودند که ناشری از انگلستان آمده و چند نویسنده را گرد هم آورده بود و گفته بود اثری بنویسید که ما در غرب تبلیغ و ترویج و مطرحش کنیم. نگفت موضوعش چه باشد. وقتی نوشتیم اثری را موردتوجه قرار داد که به فضای بومی ما بر می‌گشت. برای غرب مهم است که ایرانی چه می‌خورد، چه می‌پوشد و چه‌طور فکر می‌کند. آداب و رسومش و فرهنگش چیست. او می‌خواهد ما را بشناسد، همان‌طور که ما می‌خواهیم فرهنگ غرب را بشناسیم پس رمان‌‌هایشان را می‌خوانیم. اتفاقا خیلی از جامعه‌شناسان وقتی می‌خواهند فرهنگی را بشناسند به رمان‌های آن‌ها رجوع می‌کنند؛ چون در رمان‌ها بسیاری از جزئیات هست. آن‌ها هم به سراغ آثار داستانی ما می‌آیند. در کشور ما معمولا کسانی که در فضای بومی می‌نویسند بیشتر موردتوجه غرب هستند؛ مثل آقای دولت‌آبادی که کلا فضای داستانی‌اش فضای بومی منطقه خراسان است و خیلی از نویسندگان دیگر که در مناطق گوناگون هستند آثارشان بیشتر دیده می‌شود. دیگر نوشتن رمان‌های آپارتمانی و شهری که از روی دست نویسنده غربی نوشته می‌شود نه اینجا خیلی موردتوجه قرار می‌گیرد و نه آن‌طرف. اگر یک اثر فاخر ایرانی باشد، کل فضای داستان ایرانی باشد، مخاطب ایرانی کاملا مضمونی را که به کار می‌برد بشناسد آن‌وقت آن اثر می‌تواند قابلیت اقتباس هم داشته باشد. فیلم‌های خوبی هم از روی این رمان‌ها ساخته می‌شود. اکثر فیلم‌های مطرح دنیا از روی یک اثر ادبی اقتباس شده‌اند. این نشان می‌دهد که ما چه‌قدر عقبیم. بنابراین یکی از ملزومات ما بود که به ادبیات و متون کهن‌مان ارجاع دهیم که روایت ایرانی اولا شناخته شود، چرا قوی است و چه لزومی دارد بهش بپردازیم. در مرحله بعد می‌گوییم که یک نویسنده معاصر چگونه می‌تواند از ادبیات کهن اقتباس کند و داستان خودش را بنویسد.


خب به بحث اصلی می‌رسیم که اصلا روایت ایرانی چیست و شاخصه و تعریفش از نظر شما و گروه روایت ایرانی چیست و مخاطبان قرار است با چه نوع روایتی مواجه شوند که به آن ایرانی می‌گوییم؟
به زعم همه دنیا فرهنگ و تمدن ایرانی یکی از کهن‌ترین فرهنگ‌ها و تمدن‌های دنیاست و بسیار غنی؛ یعنی در این قسمت آسیا واقع شده‌ایم ولی همیشه مورد توجه بسیاری از اندیشمندان بوده‌ایم؛ مثل آنه‌ماری شیمل و هانری کربن که حتی برای دیدن استادی به ایران آمدند؛ چون این فرهنگ را درباره‌اش قبلا مطالعه کرده‌اند. داستان‌های ما جدای از فرهنگ ما نیست. ما اول باید ببینیم فرهنگ ما چیست، فرهنگ و تمدن ایرانی چیست، فرهنگ ایرانی اسلامی چیست. اینکه می‌گویم فرهنگ ایرانی بیشتر منظورم هزار سال اخیر است بعد از قوام گرفتن زبان فارسی که با اشعار خودش را به اثبات رساند و کم‌کم دیگر همه مطالب و محتواها در آن ریخته شد. در همه جای دنیا زبان شعر زبان همه داستان‌ها بود. آن‌موقع نثر خیلی جایگاهی نداشت؛ از شکسپیر گرفته تا نویسندگان یونانی که حتی خودِ شکسپیر هم از آنان استفاده کرده است. مثلا ایلیاد و اودیسه و شاهنامه و حتی کارهای نظامی گنجوی داستان‌ها به صورت شعر هستند. وقتی این‌ها را بررسی می‌کنیم روایت ایرانی در آن‌ها شاخصه‌هایی دارد که در جاهای دیگر ندارد. مثلا اهمیت خانواده و جایگاه فاخر زن؛ ممکن است جاهایی مثل «هزار و یک شب» که فقط داستان‌های ما نیست و داستان‌های هندی و عراقی هم در آن هست، زنی کوچک شمرده شود، مثل شاه‌زمان یا شهریار که به خاطر خیانتی که بهش شده است نسبت به همه زن‌ها بد می‌شود و همه را گردن می‌زند و باز یک زن می‌آید کشور را نجات می‌دهد؛ یعنی در آخر زنان به لحاظ زیرکی و باهوشی عامل ثبات خانواده و تربیت فرزندانی که برای کشور مهم هستند خواهند بود.
بحث غیرت، عفت، وطن دوستی بی‌حدوحصر و احترام به بزرگ خانواده و قوم و کشور. همه این‌ها را وقتی خرد خرد می‌خوانیم می‌توانیم شاخصه‌هایی را دربیاوریم. فارغ از این، رمان غرب به‌خاطر اندیشه‌اش مطرح است. کاری ندارم که ممکن است اندیشه‌اش نازل باشد. خیلی‌ها می‌گویند رمان محصول مدرنیته است و مدرنیته محصول انقلاب اقتصادی و دوران بعد از رنسانس و پس زدن کلیسایی که تأثیری بر جامعه نداشته است. این باعث می‌شود که رمان شکل بگیرد و این کاملا بازتاب‌دهنده اندیشه‌های فلسفه غرب است؛ از دکارت گرفته تا کانت و نیچه و … . حرف همه این‌ها در رمان‌های غرب بازتاب داده می‌شود. ما هم باید این‌طور باشیم. داستان‌ها و روایت‌های ایرانی باید اندیشه‌های ما را بازتاب دهد. درحالیکه شما چند داستان را می‌توانید نام ببرید که اندیشه‌های یک ایرانیِ مسلمان را بازتاب دهد؟ ما کم اندیشمند نداریم؛ مثل ابن سینا و ملاصدرا و … . آن‌ها مسائلی را مطرح می‌کنند که غرب را هنوز درگیر خود کرده است؛ مثل حرکت جوهری ملاصدرا که هنوز در غرب درباره‌اش بحث می‌کنند.
اگر این‌ها را هم بگذاریم کنار، چه‌قدر داستان‌های ما ظرفیت نمایشی دارند؟ والت دیزنی در دنیا می‌گردد و داستان‌هایی را پیدا می‌کند که برایش هم عار نیست اگر آمریکایی نباشد. فروزن برای اسکاندیناوی است. چه‌طور انیمیشنی مثل فروزن 300 و خرده‌ای میلیون دلار خرجش می‌کنند و یک میلیارد دلار می‌فروشد؟ ما خیلی ظرفیت‌هایی داریم که از آن بتوانند انیمیشن و داستان درست کنند. مثال خیلی کوچکش همین انیمیشن «پسر دلفینی» که نواقص زیادی دارد؛ ولی به هر حال داریم به آن سمت می‌رویم. اگر ما 50 سال مدام فیلم بسازیم باز هم به لحاظ سوژه غنی هستیم که بکر هم باشد. این ظرفیت‌های ماست. کسانی هم هستند که می‌گویند آثار کهن ظرفیت نمایشی ندارند. گلستان سعدی و کلیله و دمنه و مرزبان‌نامه و شاهنامه را ببینید چه‌قدر ظرفیت نمایشی دارند. آقای کیانی که «تن‌تن و سندباد» را نوشتند بر اساس همین ادبیات کهن‌مان نوشتند و امروزی‌اش کردند. این‌روزها خیلی سخت است یک نوجوان را به ادبیات کهن ارجاع دهیم. اگر من بخواهم مثل گذشته فقط به یک داستان نمایشی ادبیات کهن تحرکی بدهم و پخش کنم نوجوان ما ارتباط نمی‌گیرد؛ چون ذائقه‌اش با دیدن انیمیشن‌ها و فیلم‌های غرب که به لحاظ تکنیکی فاخر هستند تغییر کرده است. حالا از من هم چنین انتظاری دارد. من دارم در روایت ایرانی کاری می‌کنم که ای آقای نویسنده، فیلمنامه‌نویس یا خانم انیمیشن‌ساز من دارم به تو معرفی می‌کنم که چه داریم، چرا به درد می‌خورد و تو چگونه می‌توانی از آن بهره‌مند شوی و حتی آن‌ور دیده شوی. شما حساب کنید مثلا اگر رستم بیاید به‌جای اسب از موتور استفاده کند و اتفاق هنجارشکنانه داستانی بیفتد برای نوجوان‌ها خیلی جذاب می‌شود. بعد خودِ این مخاطب نوجوان به سراغ ادبیات کهن می‌رود و اصلش را خواهد دید. خیلی از کارهایی که در غرب می‌شود این‌طور است؛ الان چه کسی می‌رود سراغ کارهای شکسپیر؟ اصلا زبان او الان حتی برای انگیسی‌زبان‌ها هم سخت است؛ ولی فارسی این‌قدر متکلف و سخت نیست و بچه من که پنجم ابتدایی است می‌تواند گلستان سعدی را به خوبی بخواند. شاید بعضی از واژه‌ها را متوجه نشود؛ ولی در زبان انگلیسی حتی خواندن جمله‌بندی‌ها هم مشکل است. به هر حال ما داریم در این زمینه تلاش می‌کنیم. خیلی نوپاست و خیلی کارها داریم. الحمدلله هر کس حتی استادان دانشگاه‌ها هم که می‌فهمند ما داریم چه کاری می‌کنیم با اقبال می‌آیند که همکاری کنیم. مثلا خانم دکتر زمردی رئیس موسسه دهخدا و استاد دانشگاه تهران که سال‌هاست در اسطوره‌شناسی کار می‌کنند تماس گرفتند که همکاری کنیم. این ظرفیتی نهفته است.
این را هم بگویم که روایت ایرانی صرفا داستان ایرانی نیست. به قول آقای هدایت‌الله بهبودی، تاریخ هم یک روایت ایرانی است. حتی اگر ما بخواهیم یک اتومبیل درست کنیم باید شاخصه‌های روایت ایرانی را داشته باشد. مثلا ژاپن هم این‌کار را کرده است و اگر اتومبیلش را از دور ببینی می‌فهمی ژاپنی است و ماشین آمریکایی هم همین‌طور. ما باید وسایل‌مان هم روایت ایرانی داشته باشند. نقاشی، معماری و همه‌چیزمان روایت ایرانی دارد؛ ولی به آن توجه نکردیم. وقتی می‌خواهم داستانی بنویسم که روایت ایرانی داشته باشد باید در آن پنجره‌ها ایرانی، صدای موسیقی ایرانی، فضاسازی ها و دیالوگ‌ها هم ایرانی باشند. چرا ما کارهای آقای علی حاتمی را دوست داریم؟ بهش می‌گوییم سعدی سینما. به‌خاطر دیالوگ‌های فاخری است که به کار برده. همه هم دوست دارند. سبک گفتاری فیلم‌ها شبیه چندصدسال پیش است؛ ولی از این مدل حرف زدن لذت می‌بریم. کارهای آقای حاتمی را جزو روایت ایرانی می‌دانم، کارهای آقای نادر ابراهیمی را هم. بعضی از دوستان می‌گویند او رمان ننوشته است. بله رمان ننوشته، داستان ایرانی نوشته است. به‌خاطر همین وقتی می‌گوییم داستان ایرانی، به او مجوز نثر شاعرانه را می‌دهیم. او اینگونه است. جلال به‌خصوص در «نون والقلم» یک نویسنده بسیار ایرانی است؛ چون همه فضایش ایرانی است؛ چون دغدغه‌اش یک عمر فرهنگ عامه بوده و آن را در داستان‌ها یا روایت‌های داستانی‌اش انعکاس داده است. ما یک داستان داریم و یک روایت داستانی. من اعتقاد دارم مثلا یک خبرنگار نباید این‌قدر خشک و گزارش‌گونه متنش را بنویسد. او باید از عناصر داستانی استفاده کند و داستانی بنویسد؛ کاری که سال‌هاست بی‌بی‌سی و بنگاه‌های خبری غرب دارند از آن استفاده می‌کنند. بنابراین ساحت روایت ایرانی بسیار گسترده است و ما چه‌قدر کار در پیش داریم و من اینجا مثل یک طلبه و دانشجو به سراغ استادان و افرادی که در این فضا صحبت می‌کنند می‌روم. مثل مرحوم دکتر حسن ذوالفقاری که کمتر کسی مثل او در زمینه فرهنگ عامه تحقیق کرده است. از ایشان خواستم و بسیار استقبال کرد که کمکم کند و فقط متاسفانه توانستم یک مصاحبه با او بگیرم و قرارهای بعدی نشد چون عجل مهلتش نداد و از بین ما رفت. به هر حال، بازتاب روایت ایرانی خیلی خوب بوده است و فکر می‌کردم که باید خیلی تلاش کنم تا آن را جا بیندازم؛ ولی هرکس که شنید، هر دوستدار ادبیات ایران به سراغ این موضوع آمد.
این را هم بگویم که ما نمی‌خواهیم مقابله‌ای با رمان داشته باشیم؛ چون رمان در ایران جا افتاده است. آن سر جای خودش است و کارهای فاخری هم در آن حوزه داریم. خودم شیفته ادبیات روسیه هستم؛ ولی می‌خواهم روایت ایرانی جا بیفتد. در این فضا خیلی‌ها می‌توانند کمک کنند؛ سازمان‌هایی مثل آموزش و پرورش. حتما در مدارس باید روایت ایرانی مطرح شود، در دانشگاه‌ها هم همین‌طور. حداقل در دانشکده‌های ادبیات باید مطرح شود. حتما در خانه کتاب و ادبیات ایران مطرح شود که آدم‌هایی که می‌خواهند تدریس کنند با این نگاه بیایند. مدام مثال رمان فاخر غرب را نزنند و درباره داستان‌هایی که روایت ایرانی دارند صحبت کنند.


جامعه هدف انتشار این فصلنامه چیست؟ و برای تولیدمحتوا و بررسی موضوع روایت ایرانی به سراغ چه حوزه‌ها و افرادی می‌روید؟
جامعه هدفی که برایش تعریف شده است نوجوانان هستند. خیلی‌ها حتی یک طلبه هم ممکن است برای نوشتن در دام سبک و سیاق رمان غرب گرفتار شود؛ چون می‌گوید رمان همین است دیگر. اگر به فضا و ساحت خصوصی افراد ورود نکند رمان نیست، اگر حتی نعوذبالله خدا را به چالش نکشد رمان نیست. همه‌چیز را باید به چالش بکشد و به همه‌چیز ورود کند تا رمان نوشته شود. ما می‌خواهیم دوباره حواس انسان ایرانیِ مسلمان را به سمت آسمان و خداوند جلب کنیم. شاید بیش از 100 یا 200 سال است که غرب خداوند را آورده است زمین و تمام فضای معنوی‌ای هم که از آن صحبت می‌کند در زمین به دنبالش می‌گردد و می‌خواهد ملموس باشد. مثلا در داستان‌های گذشته می‌خوانید که شخصی به کعبه می‌رفت و در بین راه کسی را دید و تمام هزینه سفر را به او داد و برگشت. ما هیچ‌وقت نمی‌پرسیم این شخص که بود؟ زن بود یا مرد؟ از کجا آمده بود و چرا این کار را کرد؟ حالا اگر این داستان در قالب رمان باشد اگر از کوچک‌ترین جزئیات غافل باشد مخاطب به نویسنده می‌گوید نشان ندادی که آن شخص به چه‌چیز علاقه‌مند بود، لباسش چه رنگی بود و … . این یکی از شیوه‌های روایت ایرانی است که به ریز جزئیات وارد نمی‌شود یا یک شیوه دیگر که روایت تو در توست و در «هزارویک شب» وجود داشت. راوی قَدَری مثل شهرزاد توانست بالای 200 روز شهریار را مشغول کند تا دستش به خون آلوده نشود. در قالب این سبک، هر بار یک داستان عجیب‌وغریبی را روایت می‌کرد. این تعلیق ماست. تعلیق در داستان‌های ما عالی است. یا داستانک که در غرب رواج دارد؛ در گلستان سعدی پر از این داستان‌هاست که دو خط است؛ اما چندروزی فکرت را مشغول می‌کند. ما داستان‌های مینیمال زیادی هم داریم. یعنی از لحاظ فرمی تنوع بالایی در روایت ایرانی داریم؛ ولی متاسفانه فقط بخشی از این فرم‌ها را در دانشگاه تدریس کرده‌ایم و اصلا در محافل ادبی بیرونی به آن توجه نشده است؛ چون تدریس و تعلیم و تربیت نویسنده دست متولیان فرهنگی نیست. رها شده است.

جامعه هدفم نوجوان است و من هم دچار آن آسیب خواهم شد اگر صرفا بخواهم عناصر داستانی تدریس کنم. من مبانی معرفتی ایرانی و مبانی اعتقادی را هم باید در کنارش تدریس کنم و بگویم که آبشخور ذهنی‌ام چیست و آن در داستانم دخیل باشد. اگر نه نوجوان من کاملا شبیه نویسندگان غربی خواهد شد و به سبک آن‌ها خواهد نوشت. قوی‌ترین داستان‌سرایان ما مادربزرگ‌هایمان و بعضا پدربزرگ‌هایمان هستند. وقتی پای صحبت یک مادربزرگ می‌نشینید که ممکن است سوادی هم نداشته باشد، یک روایت عادی را چنان داستانی تعریف می‌کند که قشنگ‌تر و جذاب‌تر از آن اتفاق اصلی می‌شود. در ذات ما ایرانی‌ها داستان‌سرایی است. سابقه داستان‌سرایی‌مان هم بسیار زیاد است؛ ولی الان غافل شده‌ایم و بسیار شیفته سبک رمان شده‌ایم. آن جذابیت دارد؛ ولی سبک خودمان را هم فراموش کرده‌ایم.

به طور خلاصه این سه شماره را که منتشر شده است توضیح دهید.
در شروع کار، خیلی نمی‌توانستم موضوع‌بندی کنم. هنوز داشتیم ساحت‌هایی مثل حماسه را تفکیک می‌کردیم؛ البته طبیعی است که حماسه برایمان مهم‌تر بود. کما اینکه سومین سال است که در حوزه هنری خراسان رضوی جایزه ملی حماسی راه افتاده است؛ یعنی نویسنده امروز در فضایی حماسی مطلب خود را بیان کند. در پیش‌شماره اول موضوعات پراکنده است و فقط سعی کردیم ببینیم روایت ایرانی چیست و به دنبال چه باید باشیم. به سراغ آقای محمدرضا سنگری رفتم که مطلب خوبی هم شد با عنوان «چرا باید به روایت ایرانی برگردیم؟». به سراغ آقای محمد رودگر رفتم. کسی که سال‌ها قبل کتابی نوشت با عنوان «در جست‌وجوی روایت ایرانی» و کتاب معروفش به نام «رئالیسم عرفانی». و آقای مجید آقائی که استاد دانشگاه تورنتوی کاناداست. در آنجا واحد «روایت ایرانی» راه‌اندازی شده است و سال‌هاست به دنبال این روایت‌اند. مقاله‌ای هم از من در این شماره است و سعی می‌کنیم در بخشی از هر مجله نیز به یک رمان منتشرنشده از یک نویسنده ایرانی بپردازیم که هم ما با آن آشنا شویم و هم ناشری بتواند به سراغ چاپ آن برود. در هر شماره هم یک پرونده داریم که به صورت تخصصی به سراغ یک نویسنده می‌رویم.

وقتی دیدیم بازخوردها مثبت بود هر چه جلوتر آمدیم مطالب منسجم‌تر شد. در شماره اول به سراغ مرحوم ذوالفقاری رفتیم و همچنین برای بررسی «بازتاب ادبیات ما در غرب» به سراغ آقای افشین شحنه‌تبار که در انگلستان ناشر است و سال‌هاست در غرب کتاب‌های ما را بازتاب می‌دهد. اتفاقا از شماره اول به بعد بخشی را اضافه کردیم به نام برگی از متون کهن که یک نمونه از روایت ایرانی در آن قرار می‌گیرد. معمولا مصاحبه و مقاله به لحاظ فرمی در این فصلنامه حرف اول را می‌زند؛ چون مخاطب خاص‌تر است. مطالب کاربردی‌ای گذاشتیم که مخاطب بعد از مطالعه سه شماره‌ای که منتشر شده است با شاخصه‌های روایت ایرانی آشنا می‌شود و می‌فهمد ما چه می‌کنیم و به دنبال چه هستیم. ممکن است چندنفر پراکنده و دلی درباره روایت ایرانی کاری کرده باشند؛ ولی این دفتر ایجاد شد که این کارها منسجم شود و دوباره توجه‌ها را به این سمت معطوف کند. این می‌طلبد که ما ارتباط تنگاتنگی با دانشگاه‌ها و با افرادی که سرتاسر کشور هستند داشته باشیم تا به هدف‌مان نزدیک شویم. سعی کردیم خیلی موضوع‌محور نرویم؛ ولی تقریبا این‌طور شده است. در شماره اول موضوع عرفان را داریم و در شماره دوم فضای ادبیات عامه پررنگ‌تر است و در شماره سوم نیز فضای حماسه بیشتر دیده می‌شود.

درباره پرونده ویژه هم برایمان بگویید که چه‌طور نویسندگان انتخاب می‌شوند؟ آیا ایرانی‌نویسان متعددی داریم که در بخش پرونده ویژه به آن بپردازید؟
من همیشه با آقای مومنی در شورای سیاست‌گذاری مشورت می‌کنم؛ ممکن است پیشنهادی دهم که ایشان تعیین کنند یا برعکس. مثلا نادر ابراهیمی و خانم منیژه آرمین را ایشان پیشنهاد دادند و جلال را ما پیشنهاد دادیم. شماره بعدی که در حال تدارکش هستیم درباره آقای سرشار (رضا رهگذر) است. باتوجه به تعاریفی که ارائه دادم بسیاری از نویسندگان ما به‌خصوص قدیمی‌ترها در فضای روایت ایرانی بوده‌اند. نمی‌شود گفت همه شاخصه‌ها را داشته‌اند؛ ولی ایرانی نوشته‌اند.

بازگشت به لیست