آزاداندیشی، پیشرفت در ساحت تفکر
تأمّلی در باب چگونگی فرهنگسازی آزاداندیشی
نویسندگان:صدیقه رمضانی تمیجانی ،مجید اسدپور
نشر صاد
آزاداندیشی، پیشرفت در ساحت تفکر
تأمّلی در باب چگونگی فرهنگسازی آزاداندیشی
نویسندگان:صدیقه رمضانی تمیجانی ،مجید اسدپور
نشر صاد
انسان امروز بر یک «فریب عظیم» میزید و بزرگترین نشانۀ این حقیقت آن است که خود از این فریب غافل است. میانگارد که آزاد است؛ اما از همۀ ادوار حیاتِ خویش دربندتر است؛ میانگارد که فکر روشنی دارد؛ اما از همۀ ادوار حیات خویش در ظلمت بیشتری گرفتار است.
شهید مرتضی آوینی
تقدیم به پیشگاه همۀ اندیشه ورزان راستین تاریخ، آنانی که با زبان و قلم خود چراغ راهی در فهم حق و حقیقت شدند.
اگر دریافت و شهود و گرایش اوّلیه نسبت به سرنوشت عملی و عینی موضوعی، زمینه ساز حرکت و کنشی دربارهٔ آن موضوع و در این مورد بخصوص نگارش یادداشتی باشد باید بگویم نوشتن درباره موضوع آزاداندیشی و مقولات مرتبطی چون کرسی آزاداندیشی و نظریهپردازی علمی، به جز برای خوشایند عدهای شکل گرا و علاقه مند به شاخصهای تعیینی و نه تعیّنی، چندان رغبت و شوقی را برنمی انگیزاند. سال هاست که بزرگترین هنر سیاستگذاران و متولیان رسمی فرهنگی و علمی کشور خارج کردن موضوعی از زمینهها و بنیانهای طبیعی - اجتماعی و خاستگاه مسئله مند خود از طریق مواجهه سازمانی و نهادی رسمی و تنظیم و تدوین سیاستها و دستورالعملهای انتزاعی و شاخصهای فرمالیستی و غالباْ در جهت ایجاد حصر برای منافع شخصی و گروهی و مانع برای بروز و ظهور خلاقیت نوآورانه فرهنگی و علمی دیگران و در نهایت جفای آشکار به اهداف، غایات و ضرورتهای اندیشه و طرحی نو است. طرفه آنکه همه این سیاستها و رفتارها نیز زیر لوای پاسخ به دعوت کننده اصلی و محوری کشور صورت میگیرد.
اگر غرض از طرح آزاداندیشی و نظریه پردازی، برون رفت جامعه از بسیاری از آسیبهای اجتماعی و چالشهای فکری، حسب رابطهٔ ایده و واقعیت باشد، واقعیتهای اجتماعی ما حکایتگر عدم موفقیت این سیاستها و رفتارهاست. متولیان علمی و فرهنگی و ایدهای این زادبوم هنوز مُدرِک این معنا نیستند که دیالکتیکی بین علم و اندیشه و جامعه برقرار است. علم و ایدهٔ انتزاعی و بیگانه با جامعه نه تنها دردی را درمان نمیکند که بر دردهای ما نیز میافزاید. حقیقت نگرش منظومهای و دربرگیرنده و اهمیت کلیّت و ربط درونی و بیرونی اجزای متفاوت در قلمروهای گوناگون زندگی اجتماعی به ما میفهماند که همواره باید مراقب دو درد و شکاف و اختلال عمده و بزرگ بود، نه آنچنان استقلال برای اجزای رابطه قائل شد که نافی ربط باشد و نه آنچنان به ربط و وابستگی به غیر اندیشید که نافی هرگونه استقلال، ولو نسبی، برای اجزا باشد که نتیجه قهری و طبیعی اش از خودبیگانگی و بحران هویت است. علم و اندیشهٔ مستقل از جامعه همان قدر بیانگر اختلال و شکاف است که وابستگی محض و فروکاهنده به آن و به ویژه جامعه و علم دیگر. این نسبت در خصوص جامعه و علم نیز جاری است. جامعهٔ مستقل از علم و اندیشه ورزی همان قدر ناموجه و نامعتبر است که وابستگی کامل به آن. غرض، نسبت متقابل علم و جامعه است. علم انتزاعی و غیر مسئله مند، شاخص نگرش غیر منظومهای و چه بسا باز تولید کننده و توجیه کننده دردها و آسیبهای اجتماعی است. حسب رابطهٔ ایده و واقعیت و دو عنصر متشکلهٔ واقعیت، یعنی وجوه ذهنی و عینی، چگونه میتوان از نقش ایده پردازان و نهادهای ایده پرداز رسمی در واقعیات ناموجه چشم پوشی کرد. این واقعیات، وجه عینی این ایدهها هستند. اگر ایده پردازان ما برملا کنندهٔ آسیبهای عینی و وجه ذهنی مرتبط با آنها بودند امروزه باید حال عینی و ذهنی خوش تری میداشتیم. علمِ حقیقت جوی اجتماعی ما میبایست با توجه به رابطهٔ اجتناب ناپذیر واقعیت و ارزش، ضمن تبیین عیبها و آسیبهای جامعه، نسخهٔ مطلوب تر و رهایی بخش تری برای برون رفت ما از این آسیبها میپیچید. اما شاخصهای فرمالیستی و انتزاعی برگرفته از سیاستهای علمی و معرفتشناسی متناظر با آن عملا نه تنها رسالت اجتماعی را از علم و عالمان زدوده است بلکه با امتیازهای تعریف شده و فرایندها و مواهب هژمونیک خود بت هایی تصنعی را بر مردم تحمیل کرده و سد راه آزاداندیشی و باورهای خلاقانه مردم نیز میشوند.
جدا کردن آزاداندیشی و نظریهپردازی از بستر طبیعی و اجتماعی خود باعث بی توجهی به استلزامات مدنی و واقعی و اجتماعی آن و در یک کلام نقض غرض و باعث عقبگرد ما میشود. به جرأت میتوان مدعی شد که به دلیل همین وجه رسمی - سازمانی و نهادی آزاداندیشی است که عملا از دیالکتیک خرد و جامعه و حلقهٔ واسط انتقال پرسشهای نظری و مسئله مند از عرصه داغ جامعه به عرصه منجمد مراکز علمی برای پاسخ خردمندانه و بازگشت به جامعه و انتقال مجدد پرسش به این مراکز و دریافت پاسخ و تداوم این فرایند محروم شدهایم. آنچه بایسته و بجا بود بهره مندی مجامع علمی از عرصهٔ داغ و پر سؤال مدنی و قدرت اجتماعی برای ایجاد و تقویت رابطهٔ دیالکتیک بین خرد و جامعه بود، اما آنچه اتفاق افتاد بی مهری فزاینده و تعریف شده و قانونمند به این عرصه و نخبگان و روشنفکران بی بهرهٔ ساختاری و سازمانی از امتیازات و مواهب تعریف شدهٔ نهادی بود. آنچه در واقعیت گذشت باز هم تعریف شاخصهای شکلی برای بهره مندی مادی و منزلتی هرچه بیشتر متصدیان و مستخدمان این نهادها و تشدید شکاف علم و جامعه بود. نسبت مستقیم بین تقدیر شونده و تقدیر کننده در اولین همایش ملی کرسیهای نظریه پردازی، نقد و مناظره و اینکه یک سوم تقدیر شوندهها از یکی از نهادهای پژوهشی است که ریاست آن، رئیس وقت هیئت حمایت از کرسیها هم بود۱ مؤید این واقعیت است. این درد تنها متوجه کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی نیست که متوجه کل فعّالیتها و شاخصهای جاری نهادهای رسمی علمی در کشور و سوگوارانه نهادهای اقماری وابسته به حوزههای علمیه نیز هست.
و اما دو نکته هم دربارهٔ ضرورت آزاداندیشی مرتبط با نواندیشی و خلاقیت و گفتگو و گشودگی در برابر نقد. بهترین حالت توجه به نواندیشی، نگرش به آن ذیل رابطهٔ معرفتشناسی و هستی شناسی و پیامد آن بر معرفت، معرفتشناس، مخاطب معرفتشناسی و زندگی، و ملهم از رابطهٔ منظومهای و رویکرد دیالکتیکی و هم وقوعی تمایز در عین اتصال است. حسب این رابطه و به تعبیر آلن نری «هیچ جدایی نهایی نمیتواند بین پرسشهای چگونه عالم را میشناسیم و پرسشهای چگونه در عالم زندگی میکنیم وجود داشته باشد.»۲ این شکاف ریشه در دوتایی هایی دارد که بخشی از آن سنتی است و بخشی از آن ریشه در پوزیتیویسم و اثبات گرایی روش شناختی دارد. به علاوه در جای خود قابل بحث است که تا درک و فهمی از هستی نداشته باشیم نمیتوانیم سامان بخش معرفتشناسی خود، به رغم وجودی بودن هر دو باشیم. لذا پرسش تقدم هستی شناسی بر معرفتشناسی یا به عبارتی پرسش چیستی هستی بر چگونگی دانش ما از آن، پرسشی موجه و اجتنابناپذیر است. تقدم هستی شناسی ذیل این پرسش اساسی و پیش روی معرفتشناسی قابل طرح و دفاع است که جهان، اعم از طبیعی و اجتماعی، باید چگونه باشد که امکان درک و شناخت ما از آن امکان پذیر باشد؟ اگر هستی را همانند پوزیتیویستها به جهان تجربی تقلیل دهیم و مدعی شویم که جهان مساوی است با آنچه قابل مشاهده است، ما با یک هستی تقلیل یافتهٔ اثباتی مواجه هستیم. در این جا هستی، تکساحتی، بالفعل، حاضر و قابل مشاهده خواهد بود. این هستی یک دلالت معرفتشناسی خاص و مبتنی بر اثبات گرایی دارد. طبعاً همراه با این هستی شناسی و معرفتشناسی، یک معرفت، یک مخاطب و یک نحوه زندگی قرین خواهد شد.
اما اگر از نگاه دیگر وارد شویم و بر این باورِ مستدل باشیم که هستی تنها بالفعل نیست و تنها وجه اثباتی ندارد، بلکه لایه مند، ساخت یافته، فرابالفعل، مبتنی بر غیاب و نفی، تمایز در عین اتصال و تغییر و سرشار از رمز است، در این صورت، یک معرفت، یک معرفتشناس و یک مخاطب و یک نحوه زندگی دیگری خواهیم داشت.
هستی غیر لایه مند و مشاهدتی به ما معرفت پوزیتیویستی میدهد و بر اساس این - همانی یا یگانگی بین هستی شناسی و معرفتشناسی مورد ادعا، جهان همانی خواهد بود که مشاهده میشود. در این جا معرفت به یک شیء ناخودآگاه و نامتغیر تقلیل مییابد که میتوان همه جا و به یکسان آن را به کار برد. در این دیدگاه، مفهوم محوری و زمینه مندی و عمل اجتماعی بودن علم منتفی میشود. عالِم و معرفتشناس ما نیز تک بعدی و تک ساحتی میشود. مخاطب و مصرف کنندهٔ معرفت ما نیز خاص و منحصر به فرد و زندگی نیز حسب دوگانه نگری حاکم، یعنی جدایی معرفت از عمل یا واقعیت از ارزش، پاره پاره و منشعب میشود.
اما برعکس، اگر هستی، فرابالفعل، غیر اثباتی و لایه مند، مبتنی بر غیاب، نفی و تمایز در عین اتصال و متغیر باشد، معرفت، منظومهای، غیر ثابت و متغیر و به مثابهٔ محصول اجتماعی و گذرا میشود. معرفتشناس نیز چند بعدی و مخاطب آن خاص و عام و چندگانه و زندگی نیز منظومهای و ناثنوی و غیر پاره پاره خواهد شد و عنصر با اهمیت ربط تحت الشعاع تفاوتها در قلمروهای مختلف قرار نخواهد گرفت. در این جا اگر هستی شناسی منظومهای و ناثنوی، وحدت در عین کثرت، و تمایز در عین اتصال را بپذیریم، باید به دنبال یک معرفتشناسی متناظر با هستی شناسی نادوگانه نگر و هستی منظومهای باشیم. باید به سمت رویکرد میان رشتهای و حسب موضوع برویم، چرا که موضوع، دیگر منزوی و منفرد نیست. اشاره نویسندگان این اثر به ضرورت نگاه بین رشتهای و «وقت چای» مؤسسهٔ مطالعات پیشرفتهٔ پرینستون با حضور محققان چهار مدرسهٔ تاریخ، علوم طبیعی، فیزیک و علوم اجتماعی برای ایجاد فضای مناسب تعاملی و بین رشتهای۳ از نقاط قوت این اثر است.
پرسش اساسی دیگر مربوط به تناظر بین هستی شناسی و معرفتشناسی با معرفتشناس است. آیا میتوان مدعی شد که معرفتشناس نباید هیچ دلالت عملی از معرفتشناسی و هستی شناسی خود دریافت کند و در زندگی اش نباید تجلی داشته باشد؟ پذیرش این شکاف بار دیگر سر از شکاف بزرگ «نظر و عمل» یا معرفت و عمل در میآورد. هر عالِمی با هر ویژگی ای نمیتواند معرفتشناسی متناسب با آن هستی شناسی را دنبال کند. نمیتوان نسبت به خصائل و ویژگیهای عالِم و محقق در نسبت با هستی شناسی و معرفتشناسی بی تفاوت بود. لذا ویژگیهای روان شناختی و شخصیتی خاصی برای معرفتشناس مورد لزوم است. بر این اساس، ۱. معلوم و هستی و علم نادوگانه، اقتضای عالِم و محقق نادوگانه دارد، ۲. معلوم و علم لایه مند، اقتضای عالِم و محقق لایه مند دارد، ۳. معلوم و علم مبتنی بر غیاب اقتضای عالِم و محقق متوجه غیاب دارد و ... به همین ترتیب، مخاطب چندگانه هستی که در بحث هستی شناسی مطرح شد اقتضای عالِم متوجه چندگانگی مخاطب دارد. چندگانگی مخاطب اقتضای توجه به مخاطب عام و خاص و عدم جدایی و انفصال مطلق آنها در فعّالیتهای علمی دارد. قطع ارتباط عالمان و محققان با بدنهٔ جامعه و مخاطبان عام هیچ نسبتی با نگرش منظومهای در هستی شناسی و معرفتشناسی و دلالتهای آن ندارد. در چنین حالتی نمیتوان مدعی اجتماعی شدن علم و ایجاد تغییر و تحول در اجتماع بود.
بر اساس آنچه گفته شد، اگر هستی و علم متغیر و گذراست، عالِم هم باید متغیر باشد. متغیر بودن عالِم به ابتکار، نوآوری، خلاقیت، کاشف بودن، شکارچی لحظات بودن و به زندگی چند بعدی و چند ژانری اش بستگی دارد. این جاست که مبانی هستی شناسی نواندیشی و در نتیجه آزاداندیشی در عرصههای علمی، آشکار و خودنمایی میکند و ضرورتی همیشگی مییابد و نور بودن علم، موجه و مدلل میشود. هر جا خلاقیت و ابتکار نباشد نور هم نیست و برعکس. از این بابت فرقی نیز بین عرصهها و قلمروهای مختلف علمی نیست. و البته این مهم با شاخصهای فرمالیستی و تعیینی سر ناسازگاری و با شاخصهای تعیّنی سر آشتی دارد.
اما نکته دوم درباره گفت وگو و گشودگی در برابر نقد، باید توجه داشت که گفتوگو، یک مبنای هستیشناختی و معرفتی دارد که آن را موجه و معتبر میسازد. مهم ترین مبنای فلسفی و معرفتشناختی گفت و گو عدم رابطهٔ یک به یک و یا این همانی معرفت ما از هستی و خود هستی است. اگر به آن مبنا توجه نداشته باشیم، گفتوگو معلق و پا در هوا میشود. مبنای هستیشناسانه و یا فلسفی گفتوگو این است که معرفتها و درکهای ما از پدیدهها نسبی و همراه با خطا است، چون درکها، مخصوصاً درکهای حصولی، مفهوممحور و زمینه مند هستند، برخلاف درکهای حضوری که در آنها وساطت مفهومی و طبعاً امکان خطا راه ندارد. تفاوتی هم نمیکند که این واقعیت یک واقعیت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و غیره باشد. درکها نسبی اند، اما برخلاف نسبیگرایانِ رادیکال که معتقدند هر درکی معتبر است و هیچ راهی برای ارزیابی درکها وجود ندارد، در اینجا ما قائل به عقلانیتِ داوری هستیم. یعنی درکها نسبی است، اما حقیقت و داوری، نسبی نیست. به تعبیر دیگر، واقعیت بیرونی ما تابع معرفت ما نیست و وجودی مستقل از درک ما از آن دارد.
لذا به دلیل امکان خطا در معرفت خود باید همواره گشوده در برابر نقد با توجه به آداب آن - علم و آشنایی نسبت به موضع طرف مقابل و مواجههٔ مستدل و به دور از برخوردهای هیجانی و هتاکانه - و آماده برای پذیرش خطای معرفتی خود باشیم و بیش از آنکه بخواهیم دیگری را قانع کنیم باید بکوشیم تا خود قانع شویم. به دیگر سخن، به خطا نگاه مبناییتری داریم، از آن پرهیز نمیکنیم و به استقبال آن نیز میرویم. خطا نباشد رشد و کمال هم بی معنا میشود. از طرفی، حسب «بازی تفاوت ها» خطا و صواب در فهم هر کدام مؤثر اند. اگر خطا نباشد، صواب معنا نمیدهد و اگر صواب نباشد، خطا معنایی نخواهد داشت. چون به صواب باور داریم، میگوییم خطا و همین که میگوییم معرفتها خطابردار هستند، یعنی به دنبال صواب هستیم. البته این بدان معنا نیست که کسی که وارد گفتوگو میشود، پای معرفت خود نایستد، بلکه باید علی الاصول در برابر نقد و گفتوگو، گشوده و آمادگی روان شناختی قابل قبولی برای گفت و گو و پذیرش قول صواب دیگری و خطای معرفتی خود داشته باشد.
بنابراین اگر میخواهیم بستر یک گفتوگوی سازنده و پیش رونده را فراهم کنیم، باید توجه داشته باشیم که یک کمال، تعالی و رشدی در پَس این گفتوگو وجود دارد و ما بیش از آنکه به مجامله روی بیاوریم و بخواهیم براساس اشتراکات وارد گفتوگو شویم، باید براساس تفاوت دیدگاههایمان به گفتوگو بنشینیم. این گفتوگو فلسفیتر و مبناییتر است، هرچند که امکان دارد یک جامعه به لحاظ اجتماعی آمادگی این گفتوگو را نداشته باشد، اما عقلای قوم که نباید به یک امر اجتماعی وابسته باشند، آنها باید کار خود را انجام دهند. البته کسی گفتوگوی اجتماعی بر مبنای اشتراکات با اهداف اجتماعی را نیز رد نکرده است، اما بحث در مورد اشتراکات که گفتوگو نمیخواهد. این گفتگو بیشتر حکم یادآوری دارد تا رسیدن به نکات مشترک نوظهور. وقتی اشتراک نظر و آگاهی بالقوه نسبت به آن وجود دارد، فقط دریچههایی را برای تفطن به این اشتراکات میگشاییم. اما گفتوگویی که مبنایی و فلسفی است، صرفاً یادآوری نیست، یکسری اختلافات و درکهای متفاوتی وجود دارد که با گفتگو میخواهیم در نهایت ضمن فهم دیگری، احتمالاً به یک اجماع نیز برسیم و در این بین متوجه خطای خود نیز بشویم. در حین گفت و گو ممکن است به یک جایی برسیم که احساس کنیم به قول صواب رسیده یا نزدیک شدهایم. اما باید توجه داشت که هر معرفتی گذرا است و ممکن است بعدها تغییراتی نیز در آن ایجاد شود و آن را صحیح تر بدانیم و به آن گرایش پیدا کنیم.
اگر شما تغییر در عالم را هم اضافه کنید، آنوقت مقولهٔ نسبیت معرفت و این درکهای گذرا موجهتر میشود. عالم، هم در حال تغییر است و هم لایهمند است، لذا رسیدن به تمام لایههای عالم کار هرکسی نیست. اگر منکر تغییر و لایهمندی عالم و قائل به تقلیل آن به جهان تجربی و قابل مشاهده شدید راحت تر میتوانید مدعی درک مطابق با واقع باشید و یا حداقل ادعایش را داشته باشید. برای اینکه در این نگاه، عالم پیچیده نیست و به معرفت شما تقلیل یافته و معرفت شما نیز معرفت مشاهدتی است. هرچند که در در اینجا نیز مناقشات دیگری همانند وساطت مفهومی، پیشفرضها و مبانی متافیزیکی و غیره طرح میشود که جای بحثش اینجا نیست. لذا همان گونه که نویسندگان این اثر نیز به آن تفطن داشته اند یکی از ضرورتهای آزاداندیشی، توجه به مقولهٔ گفت و گو است که سعی کردیم به اختصار به مبانی توجیهی فلسفی و معرفتی آن نیز اشارهای داشته باشیم.
در پایان باید اضافه کنم که صدیقه رمضانی تمیجانی و مجید اسدپور در کتاب آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر، تأملی در باب چگونگی فرهنگ سازی آزاداندیشی، کوشیده اند تا بدون مجامله و با اتخاذ رویکردی انتقادی و به دور از ملاحظات معمول و جاری و رنگارنگ آن، ابعاد مختلف مربوط به این مقوله را با مرور بر عملکردها و رفتارهای جاری و مواضع موجود و قابل دسترس مورد وا کاوی قرار دهند. واژه شناسی و اشاره به نظریههای مرتبط و پرداختن به عوامل و موانع آزاداندیشی و ارائهٔ راهکار از ویژگیهای این کتاب است. بدون تردید پیشبرد مطلوب کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی نمیتواند بی اعتنا به مضامین این اثر باشد.
و ما توفیقی الا بالله
عماد افروغ
۱۸ خرداد ماه ۱۴۰۰
پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ و به دنبال آن استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، تغییر و تحوّل بنیادین در عرصهها و ساحتهای گوناگون جامعه را ایجاب کرد. این انقلاب، تنها یک انقلاب سیاسی که به جایگزینی یک نظام سیاسی بهجای نظام دیگر بیندیشد؛ نبود. بلکه شاید بتوان آن را انقلاب معرفتی و فرهنگی با تغییر نگاهی جامع که تمام ساحتهای زندگی بشر را مورد توجه قرار داده است؛ دانست. این حرکت حاصل شعارهایی برخاسته از باورها و آموزههای اسلامی بود و آشکارا جهتگیری مقابله با فرهنگ و اندیشهٔ غرب را در خود داشت و نویدبخش ارائهٔ الگوی تازه و تمدنساز مبتنیبر احیای نقش دین برای جهانیان بود. ادامهٔ این مسیر جز از راه تولید پایههای نظری لازم، خصوصاً در عرصهٔ علوم تأثیرگذار در هدایت و پیشبرد جامعه و تعیینکننده در حوزهٔ تصمیمگیریهای کلان و استراتژیک ممکن نیست؛ لیکن پیشرفت کارآمد و اثربخش در عرصهٔ علم، در گرو پیشرفت در عرصهٔ فکر یعنی آزاداندیشی و اهلتفکر و تعقلشدن است. (بیانات مقام معظّم رهبری، ۸۹/۹/۱۰) درواقع بر اساس تأکیدات مقام معظّم رهبری، آزاداندیششدن جامعه پس از پیشرفت در عرصهٔ معنویت (که مهمترین عرصه و روح حاکم بر پیشرفت در سایر عرصههاست.) مهمترین عرصهٔ پیشرفت بوده و بر سایر عرصهها تقدم دارد؛ (گزارش نظریهٔ پیشرفت مقام معظّم رهبری: ۱۰) اما متأسّفانه تاکنون شاهد موفقیتهای چشمگیر و قابلتوجهی در حوزهٔ آزاداندیشی نبودهایم و درحقیقت سیاستها و رویکردهای اتخاذشده نتوانسته شرایط لازم را برای اندیشهورزی مطلوب فراهم سازد و با نوعی رکود و سرگردانی کنشگران در تولید بنیانهای فکری انقلاب اسلامی مواجهیم. رکودی که میتواند حیات و پویایی و استمرار انقلاب را با مخاطرات جدّی مواجه سازد.
ازسوی دیگر آزاداندیشی و بازگشت به خویشتن اسلامی و ایرانی ازجمله اهداف فرهنگی انقلاب و از شعارهای طرحشده توسط ایدئولوگهای آن ازجمله امامخمینی (ره)، شهید مطهری، مقام معظّم رهبری بوده است. عدم موفقیت در ایجاد شرایط مطلوب آزاداندیشی میتواند کاهش قابلتوجه مقبولیت و محبوبیت انقلاب و ایدئولوگهای آن را طی سالیان آتی رقم زند که خود کاهش مشروعیت حکومت را از منظر عامهٔ مردم به دنبال خواهد داشت.
درواقع کشور امروزه در عرصهٔ اندیشه با چالشهای متعددی روبهروست که فقدان چارهاندیشی و موضعگیری روشن و واحد ازسوی مسئولان مربوطه در خصوص آنها، بیاعتمادی روزافزون مردم به اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی را به دنبال خواهد داشت و به نظر میرسد برای تدوین تدابیر مطلوب در الگویی بومی باید این چالشها هرچه بیشتر و دقیقتر واکاوی کرد. از مهمترین آنها فقدان رواج آزاداندیشی تأیید و توصیهشده در آموزههای اسلامی در سطوح مختلف جامعه است که شاید بنیادیترین چالش پیش روی انقلاب در عرصهٔ فکر و اندیشه باشد. چالشی که نهتنها سبب پیدایی کنشها و گرایشهای ناآزاداندیشانه و ضدآزادندیشی و دنبالهروی از مدلها و اندیشههای مغربزمین بدون توجه به ملزومات و پیامدهای آن در محافل علمی شده؛ بلکه موجب غفلت از ظرفیت فرهنگ و داشتههای بومی برای ساختن روندهای آتی به نفع پیشرفت کشور شده است؛ لذا نوآوریهای علمی و فرهنگی در فضاهای دانشگاهی و پژوهشکده و پژوهشگاههای وابسته به آن غالباً با نظریات رایج که گاه با مبانی دینی ناهمخوان و گاه متعارض است؛ اعتبارسنجی میشوند و استناد به اندیشهٔ صاحبنظران اسلامی با دلایلی واهی چون فقدان شواهد تجربی کافی، جانبداری از ارزشهای اسلامی و مانند آن، مقبول و معتبر شناخته نمیشود؛ انتخاب موضوعات پژوهشی بر اساس مباحث رایج بینالمللی صورت میگیرد و کنشگران از شرکت در محافل بینالمللی بیش از محافل داخلی استقبال کرده و از آنها کسب هویت و افتخار میکنند.
فقدان آزاداندیشی سبب شده در ساحتهای علم و اندیشه، گاهی ثروتآفرینی محور قرار گرفته و نهاد دانشگاه به ابزاری برای کسب درآمد و نه ارتقای اندیشه تبدیل شده و در بهترین حالت گرفتار پرداختن به مسائل خرد، ملموس و دمدستی، حاشیهای شده؛ لذا نظریهپردازی راکد مانده است؛ زیرا این نظریهپردازان در داخل ساختار (قواعد رسمی و غیررسمی) دانشگاهی فعّالیت میکنند و این ساختار، کنش آنها را جهتدهی کرده و یا محدود میسازد. گاهی نیز کنشگر دانشگاهی از واقعیتهای جامعهٔ خود کنده شده و در میدانی غریبه میاندیشد و به مسائل مبتلابه جامعهٔ غیرخودی میپردازد. گاهی هم گرفتار انتزاع محض و دوری از عینیت است. درواقع کارکرد نهاد علم در درمان مشکلات جامعه مختل شده است و نمیتواند مشکلات بومی را شناسایی کند و راهکارهای مناسب با زیستبوم ایرانی ارائه دهد؛ بلکه بهجای آن به مهرهای برای چرخش بهتر نظام علمی بینالمللی تبدیل شده است. ظهور قرائتهای مختلف و التقاط در حوزهٔ فکری و فقدان شکلگیری منظومههای فکری نیز مسئله و مشکل دیگری است که توقف اصلاحگری دینی و چهبسا استحالهٔ فکری انقلاب اسلامی را به دنبال خواهد داشت. ازسویی دیگر شاهد خودباختگی فرهنگی و حتّی شیوع قوممداری واژگونه و غربزدگی در میان برخی اقشار ایرانیان در اثر نوعی تبادل فرهنگی منفعل و ناآگاهانه از فرهنگ غربی هستیم که نتیجهٔ آن به حاشیه راندهشدن آزاداندیشان در جامعه و حتّی در میان نخبگان و مدیران کشور است؛ همان «خواصی» که به بیان مقام معظّم رهبری هدایتگران اصلی عامهٔ مردم هستند. اثر و پیامد گریزناپذیر آن نیز ازسویی تودهایشدن و حاکمیت عوامفریبی است و ازسویی دیگر خشکیدن اصلاحگری اجتماعی و رشد استبداد و تکصداییشدن و بیتفاوتی اجتماعی خواهد بود. تودههایی که بیرهبر باقی میمانند و تمایزطلبی بیبُن و ریشه از طرقی چون انتخاب سبکهای زندگی مقلدانه و ناهمخوان با فرهنگ ایرانی-اسلامی رشد خواهد کرد.
ازاینرو، برای جامعهٔ ایرانی و انقلاب اسلامی که خود محصول نوعی بازگشت به خویشتن اسلامی-ایرانی است و در افق و چشمانداز خود احیای تمدن اسلامی را به جهانیان نوید داده بیش و پیش از هر چیز لازم است که به تولید اندیشهٔ مطابق و هماهنگ با مبانی معرفتی همسو همّت گمارد. چنانکه طرح موضوعاتی چون تولید علم، جنبش نرمافزاری، کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی، علوم انسانی مبتنیبر مبانی اسلامی و... ازسوی مقام معظّم رهبری و مطالبهٔ آنها از جامعهٔ حوزوی و دانشگاهی حاکیاز اهمیت بنیادین این مسئله است. دراینمیان، هرچند تأکیدات مکرر رهبری تکاپویی را طی سالهای اخیر ایجاد کرده، لیکن تاکنون حرکت جدّی و ثمربخشی ازسوی جامعهٔ دانشگاهی و حوزوی رخ نداده است. بهعلاوه اینکه ایران امروز پس از سالها تمرکز و تقلید از نظریات رایج در مجموعهٔ دانشی مغربزمین نهتنها نتوانسته راهحلّ مناسبی برای آنها بیابد که چهبسا در حوزههایی خود مشکلی بر مشکلات پیشین افزوده است. غافل ازآنکه درمانگری صحیح مستلزم تجهیز به دانش حقیقی است و دستیابی به چنین دانشی در درجهٔ اوّل نیازمند طرد ناآزاداندیشی است.
کتاب حاضر خلاصه و گزیدهای است از نتایج پژوهشهای مختلفی که نویسندگان بر اساس مسئله و دغدغهٔ اشارهشده در بالا در قالب همکاری در طرحهای مختلفی چون «ساماندهی و گسترش فضای آزاداندیشی در جامعهٔ علوم انسانی و ایجاد سازوکارهای فرهنگسازی آن» به سفارش ستاد راهبری نقشهٔ جامع علمی کشور، «آسیبشناسی کرسیهای آزاداندیشی» به سفارش بنیاد ملّی نخبگان، «چیستی، موانع و راهکارهای تحقّق فرهنگ آزاداندیشی در دانشگاه» به سفارش دفتر سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و تحقیقات و فنّاوری کشور، «احصا و دستهبندی مسائل پیشروی کشور در موضوع آزاداندیشی دینی» به سفارش بنیاد توسعهٔ فردا و «آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر» به سفارش پژوهشکدهٔ مطالعات فنّاوری دنبال کرده است. در این کتاب ابتدا به لزوم فرهنگسازی آزاداندیشی پرداخته شده و سپس جایگاه و اهمیت آزاداندیشی از منظر رهبر معظّم انقلاب بررسی شده و سپس به واکاوی نظری و مفهومی آزاداندیشی از نگاه صاحبنظران داخلی و خارجی میپردازیم. بررسی وضعیت موجود را با معرّفی شماری از فعّالیتهای گروهها و نهادهای فعّال در موضوع آزاداندیشی ادامه داده و بررسی موردی کرسیهای آزاداندیشی را بهعنوان مهمترین اقدام صورتگرفته پی خواهیم گرفت. در بخش پایانی ابتدا چیستی و چگونگی فرهنگسازی آزاداندیشی را شرح داده و سپس صورت مقابل آزاداندیشی یعنی ناآزاداندیشی مدّ نظر قرار گرفته و پیشرانها، آثار و پیامدهای آن را مرور میکنیم. درنهایت نیز با تعریف دقیق آزاداندیشی فردی و اجتماعی، وضعیت مطلوب را تصویر کرده و لزوم فرهنگسازی بهعنوان یکی از ملزومات اصلاح وضع موجود تبیین و چگونگی نیل به وضعیت مطلوب در قالب سه راهکار گفتمانسازی، فضاسازی و الگوسازی آزاداندیشی تشریح کردهایم. امید آنکه مطالب گردآوریشده راهگشای سیاستگذاران و برنامهریزان باشد.
صدیقه رمضانیتمیجانی
دکترای جامعهشناسی فرهنگی و پژوهشگر پژوهشکدهٔ مطالعات فناوری
مجید اسدپور
دانشجوی دکترای روانشناسی و مدیرگروه سیاستگذاری آموزش عمومی
پاییز ۱۴۰۰
اهمیت آزاداندیشی و نهادینهشدن فرهنگ آن از زمرهٔ موضوعاتی است که مکرر در بیانات مقام معظّم رهبری بدان تأکید شده و ایشان آثار و پیامدهای مهمی را در مسیر تحقّق آن، برشمردهاست: رشد در همهٔ زمینههای علمی و فرهنگی، زادوولد فرهنگی، توسعهٔ علم، آغاز دوران جدید برای کشور، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالندهٔ دینی. (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱) ایشان طی بیانات خود، وضعیت مطلوب در حیطهها و سطوح مختلف را برای آن تصویر کردهاند. برای مثال در فرهنگ حاکم بر مباحثات علمی، بر عرفشدن فرهنگ مخالفت مستحکمِ مستدل و بدون استشمام دشمنی و همچنین بر محورقرارگرفتن ارزش علم در تضارب آرا و اندیشهها (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلغان و پژوهشگران حوزههای علمیهٔ کشور، ۱۳۸۶) تأکید داشتهاند. در خصوص محیطهای علمی، بر احساس آزادی بیان و استقبال از طرح سؤال و شبهه و نقادی دیدگاههای مختلف؛ هرچند رایج و مسلّط (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹) اشاره دارند. پیرامون محتوای علم، پویایی و بیپاسخنگذاشتن سؤالات و مسائل مبتلابه روز؛ در عین تقلیدی و ترجمهگرانبودن (بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان، ۱۳۸۵) را مطمح نظر قرار میدهند. در حیطهٔ تولیدکنندگان فکر، بر متأثرنشدن از تشویق و تحریض دیگران (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور، ۱۳۸۸) اشتیاق به گفتوگو و تضارب آرا با هدف تکمیل و تقویت اندیشهها تکیه میکنند. در فرهنگ حاکم بر مجامع علمی نیز تحمّل، احترام، تعامل و رفاقت (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلغان و پژوهشگران حوزههای علمیهٔ کشور، ۱۳۸۶) دیدگاههای مختلف با یکدیگر را برای آزاداندیشی لازم برمیشمارند.
احادیث و آیات بسیاری را نیز میتوان یافت که هرکدام بهنوعی با موضوع آزاداندیشی نسبت برقرار میکنند. برخی از این آیات و احادیث بر لزوم، فواید و چگونگی آزاداندیشی جمعی اشاره دارند. برای مثال امیرالمؤمنین، امامعلی علیهالسلام فرمودهاند:
«برخی از آرا را بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست اینگونه پدید میآید؛ همچون شیری که برای بیرونکردن کره، آن را در میان مشک میریزند و بههم میزنند.»۴ (غررالحکم: ۷۱) برخی بر ملزومات آزاداندیشی و عواقب تخطی از آن در سطح فردی توجه دارند. ازجمله آیهٔ ۱۸ سورهٔ زمر که میفرماید:
«(پس بندگان مرا بشارت بده)، همانهاییکه چون به سخنی گوش میدهند، بهترین آن را پیروی و دنبال میکنند. آنان هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان هستند صاحبان خرد.»۵
موضوع آزاداندیشی در قسمتهای مختلف سند نقشهٔ جامع علمی کشور ازجمله در بخش مبانی و ارزشهای بنیادین و اهداف کلان، مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است. همچنین بخشهای مختلفی از سند دانشگاه اسلامی نیز مستقیم و یا غیرمستقیم با موضوع آزاداندیشی نسبت برقرار میکند و بهطور مشخص چهارمین هدف کلان این سند به آن میپردازد. با مرور بخش «امور علم، فنّاوری و نوآوری» سیاستهای برنامهٔ ششم توسعه نیز میتوان موضوع آزاداندیشی را بهعنوان مقدّمهٔ لازم برای نظریهپردازی، پیجویی کرد. در سیاستهای کلّی علم و فنّاوری بر تولید علم و توسعهٔ نوآوری و نظریهپردازی و همینطور تقویت عزم ملّی و افزایش درک اجتماعی نسبت به اهمیت توسعهٔ علم و فنّاوری اشاره شده و ازجمله راههای تحقّق آن تشکیل کرسیهای نظریهپردازی و تقویت فرهنگ تبادل آرا و تضارب افکار و آزاداندیشی علمی معرّفی میشود. در سند راهبردی کشور در امور نخبگان نیز بر ارزیابی و گسترش فعّالیتهای کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظرهٔ نخبگانی و برنامهریزی برای تبدیل آنها به محل حضور و تعاملات فکری گستردهتر نخبگان و اندیشمندان تأکید میشود.
لیکن باوجود اینهمه تأکید و توجه، به نظر میرسد فرهنگ حاکم بر جامعه و فضاها و محافل علمی کشور با فرهنگ آزاداندیشی فاصلهٔ زیادی دارد. مروری بر مواضع مهمترین بازیگران و کنشگرانی که در سالهای اخیر به نحوی درگیر و دلمشغول این موضوع بودند -از سیاستگذاران و برنامهریزان گرفته تا بدنهٔ دانشگاهی و حوزوی کشور- نشان میدهد که آزاداندیشی آنطور که بایدوشاید محقّق نشده و رضایت آنها را جلب نکرده و به همراه نداشته است. دکتر مهدی گلشنی در پاسخ به این سؤال که آیا کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها به هدف خود رسیده است میگوید:
«فکر نمیکنم. البته آنهایی که عهدهدارش هستند ادّعا میکنند به اهداف خود رسیده است؛ اما بهعنوان کسی که این حوزه را رصد کردهام و خواندهام فکر نمیکنم به اهداف خود رسیده باشد. کمی آزاداندیشی در محیط رواج پیدا نکرده است. همان اندازه که در گذشته دو طرف بحث خصمانه برخورد میکردند، اکنون نیز بیحرمتیها وجود دارد. این در حالی است که باید تسامح در محیط حاکم شود، تعامل کنند و رفتار منطقی داشته باشند که اکنون اینطور نیست.» (خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی ۹۹/۲/۵ کد: ۴۰۸۴) غلبهٔ ویژگیهایی چون عدم استقبال از نقد و ناقدان، رواج نوعی رقابت علمی منفی و فردگرایانه، تقلید و فقدان ایدهپردازی مبتنیبر نیازهای جامعه، معیار قرارگرفتن ارزشهای غیرمعرفتی چون جایگاه و مقبولیت اجتماعی فرد در فرایند ارزیابی دیدگاهها که غالب صاحبان تجارب زیسته در محافل علمی و غیرعلمی به آنها اذعان دارند، شواهدی دیگر بر این مدّعاست. سیاستگذاری فرهنگی در این حوزه نیز از اموری چون فقدان تصویر روشن از آزاداندیشی و چگونگی ترویج آن، پیشبری صفی و نه ستادی موضوع آزاداندیشی در نهادهای مسئول، وجود نقوص، عیوب و ابهام در آییننامههای مربوطه، منحصرشدن سیاستها در قالب کرسی با تعریف خاص و ناهمخوانی شعار و عمل در قوانین و سیاستها رنج میبرد؛ لذا نتوانسته گام مهمی در نهادینهشدن فرهنگ آزاداندیشی بردارد؛ لذا باید چارهای اندیشید.
در یک نگاه کلّی آزاداندیشی، دارای دو سطح فردی و جمعی است. دراینمیان، آزاداندیشی جمعی مسیری برای تسهیل و تقویت مسیر آزاداندیشی فردی به نظر میرسد. بنابراین در نسبت این دو سطح، اصالت با آزاداندیشی فردی خواهد بود و باید توجه ویژهای بدان مبذول داشت که متأسّفانه تا حدّ زیادی مورد غفلت واقع شده و به این حد اکتفا شده است که برگزاری کرسیهای آزاداندیشی خود مروج نوعی فرهنگ در مجامع علمی خواهد بود که میتواند به آزاداندیشی فردی و پرورش نیروهایی حائز چنین ویژگیای کمک کند. درحالیکه سیاست مطلوب در این بحث دربردارنده و شامل امور و سازکارهایی همچون فرهنگسازی است. درواقع نهتنها باید فضایی را برای تجربهٔ مناسب تضارب آرا فراهم کرد؛ بلکه باید انگیزههای درونی را برای اقدام به چنین عملی نیز بیدار کرد. در چنین صورتی است که فرد نهتنها با دیگران گفتوگو میکند بلکه به این گفتوگو احساس نیاز کرده و از این حرکت و تلاش احساس لذّت و رضایت درونی میکند؛ اما متأسّفانه بیشتر تلاشهای تاکنون صورت گرفته؛ متمرکز بر بعد جمعی بوده و از بعد فردی و فرهنگسازی غفلت شده است. کتاب حاضر برای رفع این نقص بهطور ویژه فرهنگسازی آزاداندیشی را مطمح نظر قرار داده است؛ چراکه بهترین قالبهای اجرایی چنانچه به رفع موانع فرهنگی نپردازد که منبعث از زمینه و بستر اجتماعی جامعه بوده و مانع پرورش آزاداندیشی و آزاداندیشان میشود، کارساز نخواهند بود و نتیجهای جز هدررفت زمان و بودجه و انرژی نیروی انسانی را به دنبال نخواهد داشت. به لحاظ نظری و ازنظر چهارچوب مفهومی نیز این کتاب در کنار استفاده از بینشهای موجود در نظریات رایج، مبنای تحلیل خود را اندیشههای مقام معظّم رهبری قرار داده است و در گردآوری و تحلیل داده نیز از تحلیل ثانویهٔ مصاحبههای موجود انجامگرفته با نخبگان و اساتید دانشگاهی و حوزوی بهره خواهد برد.
این فصل از کتاب، مروری بر معنا و ابعاد مفهوم آزاداندیشی در منظومهٔ بیانات و نوشتههای مقام معظّم رهبری را در دستور کار قرار داده است تا اوّلاً روایتی نسبتاً منسجم از نگاه و نظریهٔ ایشان نسبت به این مقوله را ارائه دهد و ثانیاً نوع نگاه و مواجهه در سایر فصول کتاب متناسب با حساسیتها و نقاط مورد توجه ایشان پیش رود. علت انتخاب آیتالله سیّدعلی خامنهای برای واکاوی و بررسی جامع نظرات، صرفاً بهخاطر جایگاه رسمی ایشان بهعنوان قدرتمندترین مسئول در نظام جمهوری اسلامی ایران نبوده است؛ بلکه:
اوّلاً ایشان بهخاطر مسئولیت رهبری و طبق اصل یکصد و ده قانون اساسی، مسئول تعیین سیاستهای کلّی نظام و نظارت بر حسن اجرای سیاستها را بر عهده دارد. بهعنوان نمونه معظّمٌله در تاریخ ۲۹ شهریورماه ۱۳۹۳ اقدام به ابلاغ سیاستهای کلّی علم و فنّاوری (نظام آموزش عالی، تحقیقات و فنّاوری) کشور نمودند که بخشی از سیاست چهارم آن «تشکیل کرسیهای نظریهپردازی و تقویت فرهنگ کسبوکار دانشبنیان و تبادل آرا و تضارب افکار، آزاداندیشی علمی» است.
ثانیاً به اقرار مستندات مکتوب و شواهد تاریخی و به اعتراف بخش زیادی از صاحبنظرانی که با آنها مصاحبه شده و نظراتشان در این کتاب دستهبندی شده است؛ ایشان جزء اوّلین و مهمترین افرادی هستند که مقولهٔ آزاداندیشی، تضارب آرا و نظریهپردازی را در محافل علمی و در دیدارهای مختلف با جامعهٔ علمی (اعم از اساتید حوزه و دانشگاه، دانشجویان، نخبگان و مسئولان نهادهای علمی و فرهنگی) بهتناوب ارائه کردهاند. مخصوصاً بیانات ایشان در بهمنماه ۱۳۸۱ هم در دیدار با اعضای انجمن قلم ایران (مورخ ۸ بهمنماه ۱۳۸۱) و هم طی یادداشت در جواب به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی (مورخ ۱۶ بهمنماه ۱۳۸۱) نقطهٔ عطفی تاریخی در مباحث آزاداندیشی است که ارزش واکاوی تاریخی دارد.
ثالثاً ضمن آنکه سابقهٔ علمی ایشان از طلبگی تا استادی حوزههای علمیه و مرجعیت دینی بیانگر تنفس ایشان در فضایی از سنّت آزاداندیشی و مباحثهٔ حوزوی است که ارزش بازخوانی تاریخی و بهرهگیری سیاستی از ایشان را دوچندان میکند.
برای این مقصود دستهبندی بیانات ایشان در قالب چند محور شامل تعریف آزاداندیشی، ضرورت و اهمیت آزاداندیشی، آسیبشناسی وضعیت کنونی آزاداندیشی، تصویر وضعیت مطلوب آزاداندیشی، نقشهٔ راه و راهکارهای تحقّق وضعیت مطلوب آزاداندیشی و جمعبندی دنبال خواهد شد.
تعریف آزاداندیشی
چیستی "آزاداندیشی"
برخلاف تصور عامه از معنای آزاداندیشی که با "آزادی بیان" و بعضاً با آزادی انتقاد و صرفاً اعتراض، یکی انگاشته میگردد؛ مقام معظّم رهبری از همان ابتدای طرح آزاداندیشی در جامعهٔ علمی آن را در معنایی عمیقتر و حیاتیتر استفاده نمود که آزادی بیان بستری برای تحقّق آن محسوب میگردد. در نگاه ایشان، آزادفکری برابر با آزادانه فکرکردن، اجتناب از نگاههای ترجمهای، تقلیدی، مطلقانگارانه و تلقینی و تصمیمگیری آزادانه است.۶ حرکت در مسیر چهارچوب نظری دیگران و داشتن نگاه صرفاً ترجمهای و مقدّسانگارانه، آزاداندیشی نیست و به تعبیر ایشان همانند دنبالهٔ کاغذباد و بادبادکشدن است که هرچند گمان میکند در هوا پرواز میکند؛ اما دنبالهٔ کاغذباد است و نخ آنهم در دست دیگری است.۷
آزادی واقعی فکر، همین تصمیمگیری و انتخاب آزادانه از میان نظریات مختلف است که منجر به پیشرفت کشور میگردد. ۸معظّمٌله همواره اعلام داشته است که اعتقادی راسخ به آزاداندیشی۹ دارد و طرح آرای مختلف صاحبان اندیشه و نقد آنها در محیطی تخصصی و علمی را یکی از مبانی اصیل اصولگرایی و از لوازم ضروری برای نهضت نرمافزاری و جنبش تولید علم در جامعهٔ علمی، اعم از دانشگاه و حوزه، میداند و برای آن نقطهٔ تعادل یا حدّ وسط «امر بینالامرین» مابین تحجّر و مرزشکنی قائل هست:
الف)"تحجّر" به معنای داشتن ذهنهای بسته و حمایت جاهلانه از باورهای غیرمستدلی است که منحصر به باورهای دینی و دینداران نیست و در سیاست و در جریانات روشنفکری نیز مصادیق زیادی دارد. پرهیز از تحجّر، پرهیز از افتادن در درهٔ تفریط و دیکتاتوری است.
ب) "مرزشکنی" نیز افراطگرایانه است و باید از حرکاتی همانند کفرگویی و اهانت به مقدّسات و ارزشهای مسلّم اجتناب کرد که سرانجامی جز هرجومرج نخواهد داشت۱۰و۱۱ این انگارهٔ افراطی در معنای شکستن بنیانهای اصیل، هم در بین جریانات دلبسته به اصول و بنیانها و هم در بین جریانات مخالف آن اصول وجود دارد و با این نگاه غلط، ظلمی نابجا به رشد فرهنگ و علم در کشور میکنند.۱۲
یافتن حدّ تعادل امر آسانی نیست و ایشان دانشگاه و حوزه را به ممارست برای یافتن حدّ تعادل آزاداندیشی ازطریق گفتوگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و استدلال علمی تشویق کردهاست.۱۳ لذا نباید از آزادی و مناظره و نقد و انتقاد ترسید؛ بلکه میبایست حدّ وسط آن را یافت.۱۴
چیستی "آزادی بیان"
اگر بپذیریم آزاداندیشی در بستر "آزادی بیان" و رهابودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم، رشد و اثرگذاری حقیقی خود را خواهد داشت؛ رهبر انقلاب از مهمترین مدافعان همیشگی آزادی بیان در جامعه و در اجتماعات علمی محسوب میگردد. البته معظّمٌله بر خلأها و ابهامات تعریف آزادی و ادب استفاده از آن نیز واقف هست و نخبگان را بهسمت منظومهسازی برای ترسیم کامل و درست آزادی بیان تشویق نمود.۱۵ البته عمیقاً اعتقاد دارد در این زمینه فقر منبع نداریم؛ اما نیازمند منظومهای فکری هستیم که به همهٔ سؤالات در این عرصه پاسخ دهد.۱۶ همچنین، هرچند نظام جمهوری اسلامی آزادی را وارد جامعهٔ ما کرد؛ اما لازم است آداب و روش استفادهٔ درست از آزادی را نیز یاد گرفت و به جامعه یاد داد.۱۷ ایشان برایآنکه جامعه ثمرهٔ واقعی آزادی بیان را ببیند، دو ملاحظهٔ جدّی و مرتبط را مطرح میکند:
ملاحظهٔ اوّل، ملاحظهٔ مخاطب است. رهبر انقلاب بستر طرح برخی کشمکشهای علمی را در محافل تخصصی و با مخاطبان اندیشمند میداند و نه طرح در بین عموم مردم. بهعبارتدیگر با آزادی نقد و طرد بینات اسلامی (همانند توحید) و مسلّمات انقلاب اسلامی (همچون اصول قانون اساسی) بههیچوجه مخالف نیست و تنها برای جلوگیری از اغواگریهای احتمالی، تشویق و تأثیر منفی بر عموم مردم بر تشکیل محافل تخصصی علمی و ارائهٔ این نظریات در آنجا تأکید میورزد. ۱۸
ملاحظهٔ دوم، ملاحظهٔ دشمن است. کشوری همانند ایران، با قدمتی طولانی و وسعتی زیاد در قلب خاورمیانه که در چند دههٔ اخیر یک انقلاب مردمی و دینی داشته و مدّعی گسترش دین و عدالت در جهان و مبارزه با ظلم است؛ قطعاً دشمنان زیادی از جنس حاکمان و دولتها دارد و لذا سیاستورزی و سیاستگذاری در چنین کشوری با سیاستگذاری در سایر کشورها متفاوت و حساستر است. در آزادی بیان نیز چنین ملاحظهای رخ مینماید و با بازگذاشتن دست دشمن برای مسمومسازی فکر و ذهن جامعه به بهانهٔ آزادی بیان کاملاً مخالف هست و نتیجهٔ آن را نه رستگاری که براندازی خاموش میداند. ۱۹
ضرورت و اهمیت آزاداندیشی
مقام معظّم رهبری پیشرفت جامعه و تحقّق تمدن اسلامی را در گرو پیشرفت فکر و تولید علم میداند و برایناساس برای آزاداندیشی و نظریهپردازی جایگاه بیبدیلی قائل هست. ایشان لازمهٔ رشد در همهٔ زمینههای علمی و فرهنگی۲۰ را آزادفکری و تضارب آرا و عقول و درنتیجه زادوولد علمی و فرهنگی میداند۲۱ و آزادی تفکر و آزادی قلم و بیان را نه یک شعار تبلیغاتی و مدرن و امروزی که یکی از اهداف واقعی انقلاب اسلامی در ایران۲۲ معرّفی میکند که نباید نسبت به هیاهو و جنجال دشمنان انقلاب اسلامی واهمه داشت و یا حتّی نسبت به تشویق و کفزدنشان دلخوش و جوگیر شد.۲۳
در نگاه ایشان هرگاه که آزاداندیشی واقعی از میانهٔ تحجّر و مرزشکنی، شناسایی و تثبیت گردد و سه ضلع آزادی، منطق و اخلاق در کنار یکدیگر بهخوبی محقّق شوند؛ آنگاه دوران نوینی در ایران آغاز میشود۲۴ که با روند خلاقیت علمی و تفکر بالندهٔ دینی همراه است و منجر به تولید نرمافزار علمی و دینی در کلّیهٔ علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی و توسعهٔ واقعی فرهنگ و اندیشه و علم۲۵ میگردد.۲۶
وضعیت کنونی آزاداندیشی در کشور
علیرغم تأکیدات رهبر انقلاب بر ضرورت آزاداندیشی، آن چیزی که در جامعه و در ساختارهای علمی کشور شاهد هستیم؛ با آن نقطهٔ مطلوبی که ایشان ترسیم میکند، فاصلهٔ زیادی دارد که نیازمند تحلیل و علتیابی است. معظّمٌله نیز بر شناسایی عوامل و آسیبهایی که مانع کامیابی در تحقّق آزاداندیشی هستند، واقف هست و فرهنگسازی به کمک نخبگان و رسانهها را برای رفع این موانع پیشنهاد میکند. در نگاه ایشان علل ذیل جزء موانع اصلی تحقّق آزاداندیشی در کشور ما تاکنون بوده است:
مانع اوّل، گذشتهٔ فرهنگی جامعهٔ ماست که میراث برجامانده از عصر پهلوی و سایر پادشاهان وابسته است که با وابستگی سیاسی و ضعف علمی در مقابل اجنبی، جرئت آزاداندیشی و جسارت علمی را در ایرانیان تضعیف کردند تاجاییکه هنوز فضا برای آزاداندیشی بسیار تنگ است. ۲۷ ازجمله بهعنوان یک حادثهٔ تاریخی به "مشروطیت" اشاره میکند که هرچند بهطور مستقیم به بحث آزادی مرتبط بود و جا داشت که دریاچهٔ آرام فکری ما را در حوزههای روحانی و غیرروحانی برآشوبد و طوفانی به وجود بیاورد؛ اما از دوسه دهه قبل از مشروطه، تفکرات غربی بهتدریج بهوسیلۀعوامل اشرافی، شاهزادهها و عوامل سلطنت داخل ذهن یک مجموعهای از روشنفکران راه باز کرد و نگاه تقلیدیشان، مانع زایش شد. ۲۸
مانع دوم، نگاه شعاری و تصورات افراطی و تفریطی درمورد آزاداندیشی است که موجب ظلم به این اصل اصیل اصولگرایی میگردد.۲۹ عدهای به نام آزاداندیشی، فضیلت و حقیقت را لگدکوب کردهاند و اصول مقدّس حقیقی را به سخره میگیرند و عدهای دیگر نیز در مقابل به مبناهای قدیمی چسبیدهاند که باید تغییرشان داد.۳۰
مانع سوم، اسارت معنوی و ترس است؛ همانند ترس از سلب امتیازات که موجب میشود فرد در دام قیود درونی بیفتد و از رهاشدن فکر و بیان صریح اجتناب کند و به دورویی و نفاق نیز دچار میگردد.۳۱
تصویر وضعیت مطلوب آزاداندیشی
در دورنمای ذهنی رهبر معظّم انقلاب، وضعیت مطلوب نظام اسلامی و جامعهٔ علمی در عرصهٔ آزاداندیشی، مجموعهای از لوازم و مشخصههایی است که بهاختصار عبارتاند از:
عرفشدن فرهنگ آزاداندیشی و مباحثهٔ علمی فرهنگ آزاداندیشی و مواجههٔ علمی با شبهات، زیرساخت و هوای تنفسی یک جامعهٔ آرمانی و آزاداندیش است و معظّمٌله بر این موضوع تاکید دارد. ۳۲
استقبال جامعهٔ علمی (مجموعههای علممحور) از سؤال و شبهه در جامعهٔ مطلوب، نهادهای علمی بالاخص حوزه و دانشگاه از طرح پرسشها و شیوههای جدید استقبال میکنند و حتّی اگر غلط نیز باشد، با آن به شیوهای علمی برخورد میکنند و از تحجّر مبرا هستند.۳۳
"علم"، شاخص اصلی ارزشمندی در محافل علمی لازمهٔ آزاداندیشی، تضارب آراست و هرچند در محافل علمی، بهویژه نهادهای حوزوی، معیارهای مهمی چون میزان تقوا و زهد و خشوع جزء ارزشهای برتر هستند؛ اما در نگاه رهبر معظّم انقلاب، علم و عالمتربودن قابلسنجش و ارزیابی هستند و میبایست بالاترین ارزش را داشته باشند.۳۴
مواجههٔ فعّال با نظرات دیگران، بدون نگاههای ترجمهای و کهنه نهادهای علمی در فضای مطلوب، نه خود را از مواجهه با نظرات دیگران، همچون اندیشمندان غربی، بینیاز میدانند و نه مواجههای ترجمهای و تقلیدی دارند. آنها سعی میکنند حرف دیگران را ترجمه کنند، بفهمند، یاد بگیرند تااینکه ذهنشان به حرفها و نظریات نو برسد نهاینکه از نظریات کهنهٔ آنها تقلید کنند.۳۵
سنّت حوزههای علمیه، یک الگوی عملی رهبر انقلاب بهعنوان یک الگوی خوب درزمینهٔ آزاداندیشی و تضارب آرا، به محیط حوزه و سنّت حوزههای علمیه استناد میکند که از این جهت از دانشگاه بهتر است. طلاب در محیط نقادی بزرگ میشوند و هیچ محقّق حوزوی از رد یا ابطال نظریات مسلّم اساتید خود و یا علما و مراجع سابق ابایی ندارد و حتّی به او اعتراض هم نمیشود. برایناساس، رسیدن به چنین مطلوبی نه یک امری ایدهآلیستی و یا متعلق به آیندهٔ دور نیست، بلکه ریشه در سنّت علمی و دینی ما دارد و ازاینجهت گسترش آن در نهاد دانشگاه و تقویت آن در نهاد حوزه، راه میانبُری برای رسیدن به جامعهٔ علمی مطلوب و آزاداندیش است. ۳۶تاجاییکه شاگرد پای درس به استاد اشکال و حتّی پرخاش میکند؛ اما استاد برداشتی غرضورزانه ندارد و مطلقاً رنجیدهخاطر و ناراحت نیز نمیگردد.۳۷ این سنّت آزادفکری در حوزه، برگرفته از مکتب شیعه و برآمده از سنّت کلاسهای درس ائمه (علیهمالسّلام) است۳۸. هرچند معظّمٌله این سنّت حوزههای علمیه را بهعنوان یک الگوی مطلوب معرّفی میکند؛ اما بهعنوان یک طلبه که در همین حوزه تحصیل کردهاست و به مرجعیت دینی مردم و رهبری جمهوری اسلامی رسیدهاست؛ از خلأها و آسیبهای فضای حوزوی نیز کاملاً آگاه است و همواره حوزویان را به گسترش سنّت آزاداندیشی۳۹ و رفع موانع آن تشویق میکند. ازجمله بر "بالابردن تحمّل در حوزههای علمیه"۴۰ و نیز "پرهیز از تکفیر و سایر روشهای غیرعلمی"۴۱ تأکید مضاعف دارد.
نقشهٔ راه و راهکارهای تحقّق وضعیت مطلوب آزاداندیشی
رهبر معظّم انقلاب جزء آن دسته از صاحبنظران و نواندیشانی است که علاوهبر سخنرانی و ارائهٔ نظراتش، به ارائهٔ نقشهٔ راه، توصیههای کاربردی و معرّفی راهکارهای سیاستی و مدلهای مطلوب مدیریتی نیز میپردازد و ازاینجهت، نظراتش علاوهبر قابلیت استفاده در منابع علمی، در میدان عمل نیز کاربرد دارد. درنتیجه ایشان صرفاً یک نقاد یا اندیشمند نظری نیست و بنا به تجربیات اجرایی و سیاستی در چهاردههٔ اخیر، راهکارهای ارزشمندی را نیز بیان کرده است. اهمّ این راهکارها عبارتاند از:
مدیریت حرکت آزاداندیشی: بر عهدهٔ نخبگان
هر حرکتی نیازمند رهبری و مدیریت صحیح است تا به سرانجام و چشمانداز مطلوبش برسد؛ اما مدیریت آزاداندیشی و نوآوری و تحوّل بر عهدهٔ چه نهاد یا چه افرادی است؟ برخلاف جوابهای اوّلیه که فوراً نگاهها بهسمت سازمانهایی همانند وزارت علوم، تحقیقات و فنّاوری میرود؛ معظّمٌله مدیریت صحیح این جریان و حرکت را بر عهدهٔ نخبگان، اعم از استاد و دانشجو میداند. بهعبارتدیگر، هرچند مسئولان وظایف سنگین و مهمی دررابطهبا آزاداندیشی دارند؛ اما کار اصلی بر عهدهٔ خود صاحبنظران و نخبگان میباشد و نهضت آزاداندیشی و حرکت تحوّل و شجاعت در کارهای گوناگون را وظیفهٔ نخبگان فکری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه است، نه بر عهدهٔ مسئولان.۴۲
تربیت آزاداندیشانهٔ دانشآموزان
رهبر معظّم انقلاب تربیت آزاداندیشی را تا ورود به دانشگاه به تأخیر نمیاندازد و از مسئولان تربیتی کشور و بهویژه از معلمان و دانشجومعلمان میخواهد که دانشآموز را دارای حس مسئولیت و آزاداندیش تربیت کنند.۴۳
گسترش و تعمیق آزاداندیشی موجود
بخش مهمی از توصیهها و نظرات معظّمٌله راهکارها و اولویتهایی است با مخاطب اندیشمندان و صاحبنظران تا درجهت گسترش و تعمیق آزاداندیشی کنونی گام بردارند. اهمّ این موارد عبارت است از:
تولید فکر نو، با مطالعه و تأمّل؛ ۴۴
نواندیشی و نوآوری علمی، با قدرت و جرئت علمی؛۴۵
بیپاسخنگذاردن شبهات؛۴۶
همراهساختن آزاداندیشی با عقلانیت؛۴۷
ارائهٔ سخن حق با منطق و آرایش لازم؛۴۸
بهرهگیری از نظریات غربی بهشرط عدم تقلید؛۴۹
جدال احسن؛۵۰
انباشت تجربیات ناشی از مباحثات و گفتوگوهای علمی و سالم؛۵۱
ایجاد سازوکارهای مورد نیاز
نهضت آزاداندیشی همانند سایر حرکات و جریانات تحوّلی، نیازمند تدوین و طراحی سازوکارهای موردنیاز است تا در گام بعدی به افراد آموزش داده شود و یا در قالب دستورالعملها ابلاغ میگردد. به تعبیر ایشان، برای رسیدن به هر آرزوی بزرگ و هر هدف والایی، سازوکاری وجود دارد و این سازوکارها برای آزاداندیشی را باید جوان هوشمندِ فرزانهٔ دانشجو پیدا کند که با تلاش جهادی و مؤمنانه امکانپذیر است.۵۲ همچنین در جامعه شاهد فقدان سازوکارهای صحیح نقد و ارزیابی دیدگاهها و برخورد با نظرات نو هستیم که موجب محکومکردن، طرد و لعن نظریات میشود درصورتیکه میبایست شیوهٔ صحیح برخورد با نظریات نو و بدعتها را طراحی کرد و آموزش داد.۵۳
گفتمانسازی و فرهنگسازی، با محوریت نخبگان و رسانه
مقام معظّم رهبری فرهنگسازی و ترویج آزاداندیشی را یک راهکار راهبردی درجهت توسعهٔ نهضت آزاداندیشی میدانند و این وظیفه را در درجهٔ اوّل بر دوش نخبگان، اعم از اساتید و دانشجویان و حوزویان و در درجهٔ دوم بر دوش رسانهها میداند:
فرهنگسازی با محوریت نخبگان: باتوجهبه اینکه دانشمندان بیشتر از عموم مردم با اندیشه و تفکر سروکار دارند و لذا به آزاداندیشی نیز احتیاج مبرمی دارند، ایشان نخبگان را به فضاسازی گفتمانی و انعکاس آنها تشویق میکند و آن را کاری ضروری و بسیار مؤثر میداند.۵۴
فرهنگسازی ازطریق رسانهها: معظّمٌله رسانهایکردن خطّ تولید علم و فکر و نظریه ازجمله با برنامههای مباحثات منطقی و کرسیهای نوآوری را راهکار مناسبی برای کمک به آن میداند.۵۵ دراینمیان، یک ملاحظهٔ جدّی وجود دارد که عدم رعایت آن، نتیجهٔ معکوسی میدهد و آن توجه به این خطر است که رسانههای عمومی بهویژه تلویزیون، به بهانهٔ شعار آزاداندیشی۵۶یا به هر دلیل دیگری، محفل مناسبی برای آزاداندیشی نیستند و این مباحث میبایست در محافل تخصصی و علمی مطرح گردد.۵۷
فضاسازی و ایجاد محافل تخصصی تضارب آرا
یکی از نقدها و گلایههایی که در محافل علمی به کرات شنیده میشود؛ جدّینگرفتن گعدههای علمی، مباحثه و تضارب آرا و نیز رویدادهای علمی همچون همایشهاست که معمولاً درجهت ارائهٔ آخرین نظریات و نقد آنها شکل میگیرد؛ اما در کشور بهعنوان یک اتّفاق علمی مهم برشمرده نمیشود و حتّی محافل تخصصی و تضارب آرا در بین اساتید یک رشته یا دانشکده نیز امری رایج محسوب نمیگردد. دراینمیان، رهبر انقلاب نهادهای علمی و اساتید و دانشجویان را به ایجاد محیطهای علمی تشویق و راهنمایی میکند:
ایجاد محیطهای تخصصی نقادی؛ منظور محیطهایی است که در آن صاحبنظران بدون جاروجنجال، به طرح نظریهٔ خود و نقد آن توسط دیگران مشغول شوند.۵۸
راهاندازی کرسیهای آزاداندیشی؛ معظّمٌله تشکیل کرسیهای آزاداندیش در معنای واقعیاش ازجمله بهعنوان محفلی برای ابراز آزادانهٔ نظرات مخالفان را کاملاً لازم و درست میداند و از دانشجویان خواسته است تا با قدرت منطق، قوّت استدلال و خونسردی در این میدان حاضر شوند.۵۹ معظّمٌله بر این کرسیها بهعنوان یکی از فضاهای ابداعی درجهت تضارب آرا و تمرین آزاداندیشی تأکید فراوان یا به تعبیر خودش "صد بار با کم و زیادش"، دارد.۶۰ ایشان این کرسیها را برای تقویت مباحثات صحیح و پرهیز از جنجال فکری توصیه میکند.۶۱ همچنین معظّمٌله تشکیل کرسیهای نظریهپردازی، کرسیهای پاسخ به سؤالات و شبهات و کرسیهای نقد و مناظره را نیز روشهایی عملی و معقول میداند که درنتیجهٔ آنها تولید نظریه و فکر، تبدیل به یک ارزش عمومی در حوزه و دانشگاه خواهد شد و البته ویژگی اصلی این کرسیها میبایست علمیبودن و پرهیز از سطح نازل گفتوگوها باشد.۶۲ همچنین تشویق ایشان بر ایجاد محافل تخصصی علمی جهت تضارب آرا، صرفنظر از قالب ابداعیِ کرسی، بیانگر آن است که اکتفا به قالب کرسی و توجه رقیق به سایر محافل و رویدادهای علمی کاری ممدوح و مورد پسند ایشان نیست. البته متأسّفانه همانگونه که در این کتاب نشان داده خواهد شد و در بیانات معظّمٌله نیز آمده است، وضعیت کنونی کرسیهای آزاداندیشی پیشرفت چندانی نداشته است. تاجاییکه ایشان، از دانشجویان خواستهاند که منتظر مسئولان، رئیس دانشکده یا معاون فرهنگی و...، نباشند و خودشان اقدام کنند.۶۳
تشکیل مجامع تخصصی، جهت ارزیابی حرفهای جدید؛ رهبر انقلاب، هرچند شخصیتی دانشگاهی محسوب نمیشود؛ اما برخی قالبهای خوب همانند ارزیابی نظریات علمی توسط همترازان و هیئتی از همکاران را که در مجلات علمی و در محافل علمی معتبر رایج است را بهعنوان قالب مناسبی برای ایجاد محافل تخصصی آزاداندیشی و تضارب آرا معرّفی میکنند.۶۴
برخی وظایف اختصاصی حاکمیت
رهبر معظّم انقلاب یکی از وظایف حکومت را حمایت آشکار از برخورد افکار بهصورت سالم میداند. دولت مسئول هدایت افکار مردم است۶۵ و آزاداندیشی و جدال احسن در تحقّق این امر ضرورت دارند. البته لازم است تنظیم ظرف و مجرای درست این کار توسط صاحبنظران دانشگاهی و حوزوی در بخشهای مختلف برای حکومت تنظیم شود. ۶۶یکی از این وظایف، تدوین آداب و ترتیبات کرسیهای آزاداندیشی توسط مسئولان و با کمک صاحبنظران است تا به سبک درست برگزار و هدایت گردد.۶۷ همچنین بسترسازی و ایجاد کارزارهای فکری نیز از وظایف حکومت اسلامی است.۶۸همچنین لازم است حکومت اسلامی در کنار هدایتهای علما و صاحبنظران، از جریان تولید و اندیشهورزی و آزادفکری و پاسخ به شبهات حمایت کند.۶۹
جمعبندی
در جمعبندی گزیدهٔ بیانات مرورشده میتوان گفت بر اساس نگاه رهبری، آزاداندیشی یکی از آرمانهای اصلی انقلاب اسلامی و جزء ضروریات پیشرفت جامعه است که در نقطهٔ تعادل میان مرزشکنی و تحجّر قرار میگیرد و به دلیل ابهامات نظری و عملی پیرامون این حدّ وسط، نیازمند رفع ابهامات و شفافسازیهای نظری و سپس تبیینهای سیاستی و سازوکاری و آموزش آن به جامعهٔ علمی هستیم. همچنین نباید آزاداندیشی را تا دانشگاه و حوزه به تأخیر انداخت و تربیت دانشآموزان آزاداندیش جزء وظایف نظام تعلیموتربیت است.
فرهنگ آزاداندیشی در نگاه ایشان، شامل موارد مهمی است؛ ازجمله در لایهٔ "هنجارها" شامل نقادی دیدگاههای رایج و مسلّط در محیطهای علمی، تحمّل دیدگاههای متفاوت و مخالف و تعامل با آنها، برخورد مستحکم و متکی بر استدلال با آرای غلط، بیپاسخنگذاردن شبهات و در لایهٔ "ارزشها" شامل تقلیدی و ترجمهگرانبودن محتوای علم و تولید حرفهای جدید، محورقراردادن ارزش علم در تضارب آرا و اندیشهها، استقبال مجموعههای علممحور از طرح سؤال و شبهه، احساس آزادی بیان به معنای اشکالکردن آزادانه و بدون استشمام دشمنی، عرفشدن مخالفت استدلالمحور و نه تکفیر، متأثرنشدن از تشویق و تحریض دیگران در فعّالیتهای فکری است.
ازسوی دیگر، به نظر میرسد زمانی جامعه آزاداندیش خواهد بود که فرهنگ آن آزاداندیشانه باشد و آن نیز در گرو آزاداندیششدن کنشگران و ساختارهاست که میان این دو نیز ارتباط تنگاتنگی وجود دارد؛ لذا باید الگوسازی، گفتمانسازی و فضاسازی آزاداندیشی را در سه سطح گرایشها، بینشها و کنشهای فرد برنامهریزی کرد و برایناساس، مقام معظّم رهبری پیشنهادهای خوبی را مطرح کرده است. ایشان سنّت پرسابقهٔ حوزههای علمیه را الگویی بومی و مناسب معرّفی کرد و در کنارش استفاده از تجربیات دیگران ازجمله غربیها را نیز توصیه نمود. در عرصهٔ فرهنگسازی و گفتمانسازی، علاوهبر نگاههای تربیتی و آموزشی، بر حضور پررنگ نخبگان و رسانهها در عرصهٔ ترویج این ارزش تأکید زیادی دارد. همچنین معظّمٌله ایجاد محافل تخصصی و برگزاری رویدادهای علمی جهت تضارب آرا و نقد نظریات و نیز خارجشدن برگزاری کرسیهای آزاداندیشی از حالت نامطلوب فعلی را نیز گام مفیدی برای توسعهٔ فرهنگ آزادفکری و انتخاب آزادانه در جامعه علمی و در کشور میداند.
آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر، تأملی در باب چگونگی فرهنگ سازی آزاد اندیشی، ۱۵۵.
آلن نری، دیالکتیک و تفاوت، ترجمه عماد افروغ، نشر علم، ۱۳۹۴، ۲۷۶.
آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر، تأملی در باب چگونگی فرهنگ سازی آزاد اندیشی، ۲۰۹.
«إضربوا بعضَ الرأیِ بِبَعضٍ یَتَوَلَّدُ مِنهُ الصوابُ إمخِضوا الرّأیَ مخضَ السِّقاءِ»
«ألّذین یَستَمِعون القولَ فَیَتَّبعون أحسَنَهُ اولئِکَ الّذینَ هَدیهُمُ اللهُ و اولئِکَ هم اولوا الألباب؛»
«آزاداندیشی یعنی آزادانه فکرکردن؛ آزادانه تصمیمگرفتن؛ ترجمهای، تقلیدی و بر اثر تلقین دنبال بلندگوهای تبلیغاتی غرب حرکت نکردن. لذا شامل علم، معرفت، مشی سیاسی، شعارها و واژهها و خواستههای متعارف سیاسی و اجتماعی هم میشود. اگر امروز غرب میگوید دمکراسی، ما باید فکر کنیم -آزادفکری یعنی این- ببینیم آیا همینکه او میگوید درست است و دمکراسی بهصورت مطلق ارزش است یا نه قابلخدشه است؟» (دیدار جمعی از اعضای تشکلها و جمعی از نخبگان دانشجویی ۸۲/۸/۱۵)
«اگر بخواهیم در اقتصاد، فرهنگ، علوم انسانی، فلسفه و در همهٔ زمینههای علمی و فرهنگی در چهارچوب آن نظری که فردی در جایی گفته و یک عده طرفدار هم پیدا کرده و حالا مترجمی آن را ترجمه کرده یا خود ما آن را یاد گرفتهایم؛ یعنی در چهارچوب آن فکر بهعنوان یک شیءِ مقدّس غیرقابل دستزدن، حرکت کنیم؛ این آزاداندیشی نیست. بلکه دنبالهٔ «کاغذباد» شدن است. ما در مشهد به این بادبادکها، کاغذباد میگوییم. خیال میکند در هوا پرواز میکند؛ اما دنبالهٔ کاغذباد است نخ آن هم دست یکی دیگر است. این کار آزاداندیشی نیست.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«آنی که کمک میکند به پیشرفت کشور، آزادی واقعیِ فکرهاست؛.... بحث درست بکنید بحث منطقی بکنید. سخنی را بشنوید سخنی را بگویید؛ بعد بنشینید فکر کنید. این همان دستور قرآن است. «فَبَشِّر عبادی الّذین یَستَمِعونَ القولَ فَیَتَّبِعونَ أحسنَه» سخن را باید شنفت، بهترین را انتخاب کرد» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور ۱۳۸۸/۸/۶)
«میدانید! من اعتقاد راسخ دارم به آزاداندیشی؛ منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است. غیر از اجازهدادن به دشمن است که از دالان آزاداندیشی و آزادعملی بخواهد ضربه بزند به [کشور].» (بیانات در دیدار رئیسجمهور و هیئت دولت، ۱۳۹۵/۶/۳)
«در عرصهٔ فرهنگ باید نقطهٔ تعادل میان مرزشکنی و تحجّر، بهعنوان آزاداندیشی صحیح مشخص و ترویج شود. همانگونه که در عرصهٔ سیاسی نیز باید از افراطوتفریط یعنی هرجومرج و دیکتاتوری اجتناب گردد... اصولگرایی به معنای قبول اصولی مستدل و منطقی و پایبندبودن به آن اصول است؛ درحالیکه تحجّر به معنای حمایت جاهلانه از باورهای غیرمستدل است... تحجّر فقط در مسائل دینی وجود ندارد بلکه تحجّر سیاسی و جناحی حتّی با ظاهر روشنفکری نیز همانند تحجّر دینی دارای خطرات و آثار سوء فراوانی است. برای ایجاد نهضت نرمافزاری، در دانشگاهها نیز باید زمینهٔ طرح آرای مختلف صاحبان اندیشه و نقد آنها در محیطی تخصصی و علمی به وجود آید...یکی از وظایف نظام اسلامی حمایت از فضای برخورد افکار مختلف در محیطی سالم و علمی است... عناصر مستعد، با همّت و دارای توکل، در دانشگاهها و حوزهها باید تلاش خود را در این جهت متمرکز نمایند.» (دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم ایران ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«همچنانکه بعضی در محیط سیاسی، فاصلهٔ بین هرجومرج و دیکتاتوری را اصلاً قبول ندارند و معتقدند که در جامعه یا باید هرجومرج باشد یا دیکتاتوری! کَأنّهُ از این دو خارج نیست؛ در عرصهٔ فرهنگی هم همینطور: یا باید هرجومرج و کفرگویی و اهانت به همهٔ مقدّسات و ارزشهای مسلّم و مستدل شود و یا باید ذهنها بسته شود و تا کسی حرف تازهای زد فوراً همه او را هو کنند و علیه او جنجال نمایند! کأنّهُ هیچ حدّ وسطی بین این دو وجود ندارد. ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بینالأمرین» و تعادل را پیدا کنیم.» (دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«تا گفته میشود آزاداندیشی، عدهای فوری خیال میکنند که بناست همهٔ بنیانهای اصیل در هم شکسته شود و آنها چون به آن بنیانها دلبستهاند میترسند. عدهای دیگر هم تلقی میکنند که با آزاداندیشی باید این بنیانها شکسته شود. هر دو گروه به آزاداندیشی -که شرطِ لازم برای رشد فرهنگ و علم است- ظلم میکنند.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«ما باید آن حدّ وسط (هرجومرج و دیکتاتوری)، همان «امر بینالأمرین» و تعادل را پیدا کنیم. البته اینهم از راه گفتوگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملی است. این کار هم باید در حوزه و درزمینهٔ مسائل حوزه، درزمینهٔ فقه، فلسفه، کلام و دیگر علوم رایج حوزه انجام گیرد و هم در دانشگاه.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«نباید از «آزادی» ترسید و از «مناظره» گریخت و «نقد و انتقاد» را به کالای قاچاق و یا امری تشریفاتی، تبدیل کرد. چنانچه نباید بهجای مناظره، به «جدال و مراء» گرفتار آمد و بهجای آزادی، به دام هتاکی و مسئولیتگریزی لغزید.» (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
«امروز ما کمبود داریم ما خلأهای زیادی داریم شکافهای زیادی وجود دارد و ضمن اینکه منابع داریم؛ منظومهٔ فکری نداریم... ما باید برویم بهسمت منظومهسازی؛ یعنی قطعات مختلف این پازل را در جای خود بنشانیم یک ترسیم کامل درست کنیم؛ به این احتیاج داریم. اینهم کار یک ذره، دو ذره نیست؛ کار یک جلسه، دو جلسه نیست؛ کارِ جمعی است و تسلّط لازم دارد. هم تسلّط به منابع اسلامی، هم تسلّط به منابع غربی؛ که عرض خواهم کرد.» (بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۱۳۹۱/۸/۲۳)
«ما فقر منبعی نداریم -همینطور که دوستان اشاره کردند- یعنی واقعاً میتوانیم یک مجموعهٔ فکری مدون، یک منظومهٔ کامل فکری درمورد آزادی -که به همهٔ سؤالات ریزودرشت آزادی پاسخ دهد- تأمین کنیم. البته این کار همّت میخواهد؛ کار آسانی نیست. ما این کار را نکردهایم. ما درعینحال که منابع داریم؛ اما همان منظومههای فکری آنها را آوردیم.» (بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۱۳۸۱/۸/۲۳)
«جمهوری اسلامی آزادی را به معنای حقیقی کلمه وارد جامعهٔ ما کرد؛ اما استفاده از آزادی ادبی دارد. ما ادب استفاده از آزادی را هم باید یاد بگیریم و یاد بدهیم. اینهم وظیفهٔ جمهوری اسلامی است.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«اختلاف فکری ممکن است وجود داشته باشد ایرادی هم ندارد؛ اما نباید به کشمکش برسد. اینکه ما به بعضی از کسانی که بر ضد اعتقادات مردم، بر ضد حقایق موجود جامعه و بر ضد تاریخ صحیح قلمفرساییهای اغواگر میکنند اعتراض میکنیم؛ بهخاطر همین است و الّا ما با بیان آزاد، مسئله و مشکلی نداریم. بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه معتقد به آزادی بیانم؛ منتها برخی از حرفها جایش در منبرهای عمومی نیست؛ جایش در مباحث تخصصی است. بله! چند نفر فقیه بنشینند چند نفر حقوقدان بنشینند چند نفر فیلسوف بنشینند چند نفر جامعهشناس بنشینند دربارهٔ اساسیترین مسائل و دربارهٔ اصل توحید باهم بحث کنند؛ یکی رد کند یکی قبول کند یکی استدلال کند بعد هم پخش بشود و جلوِ چشم مردم قرار بگیرد؛ اما در محافل تخصصی این کار باید انجام بگیرد. دربارهٔ بینات انقلاب هم همینطور است. دربارهٔ مسائل اساسی نظام جمهوری اسلامی هم همینطور است. در مجالس تخصصی بحث انجام بگیرد... اما اگر قرار شد یک نفر اغواگرانه مطلبی را که در حوزهٔ تخصصی باید به بحث و جدل و استدلال طرفینی گذاشته شود؛ برای عامهٔ مردم بیان کند این آزادی بیان نیست.» (بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۴/۸/۸)
«بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد. در حوزههای علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی، هوکردن کسی که حرف تازهای میآورد. یکی از بزرگترین خطاهاست؛ بگذارید آزادانه فکر کنند. البته من فهم غلط از آزادی را تأیید نمیکنم. من بازگذاشتن دست دشمن را در داخل برایاینکه مرتباً گاز سمی تولید کند و در فضای فرهنگی یا سیاسی کشور بدمد تأیید نمیکنم. من براندازی خاموش را -آنچنانی که خود آمریکاییها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اینجا سادگی و بیعقلی کردند و به زبان آوردند- برنمیتابم و رد میکنم؛ اما توسعهٔ آزادی و رهابودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم، ربطی به اینها ندارد. ظرافتی لازم است که آدم این دو منطقه را از همدیگر باز بشناسد و مرز اینها را معین بکند. آزادی و آزاداندیشی، یکی از مبانی اصلی اصولگرایی است.» (بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۱۳۸۵/۳/۲۹)
«اگر بخواهیم رشد کنیم، بایستی بتوانیم در فضای لایتناهی فکر بالوپر بزنیم؛ باید حرکت کنیم.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«{باید}«زادوولد فرهنگی» که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت ایشان (علیهمالسّلام)، محصول «تضارب آرا و عقول» است عادت ثانوی نخبگان و اندیشهوران گردد. بهویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر، شکفته است.» (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
بیشک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشهٔ توأم با رعایت «ادب استفاده از آزادی»، یک مطالبهٔ اسلامی است و «آزادی تفکر، قلم و بیان» نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است. (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
«آنی که کمک میکند به پیشرفت کشور، آزادی واقعیِ فکرهاست؛ یعنی آزادانه فکرکردن، آزادانه مطرحکردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریض اینوآن هم نگاهنکردن. یکوقت شما یک حرفی میزنید ناگهان میبینید همهٔ ناظران سیاسی جهان که وجودشان انباشتهای از پلیدی و خباثت است برای شما کف میزنند. به این تشویق دلخوش نشوید. به قول رایج بین جوانها، جوگیر نشوید.» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور، ۱۳۸۸/۸/۶)
آنگاهکه نخبگان ما نقطهٔ تعادل میان «هرجومرج» و «دیکتاتوری» را شناسایی و تثبیت کنند؛ دوران جدید آغاز شده است.
«اگر بخواهیم درزمینهٔ گسترش و توسعهٔ واقعی فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم احتیاج داریم به اینکه از مواهب خدادادی و در درجهٔ اوّل آزاداندیشی استفاده کنیم... آزاداندیشی، شرطِ لازم برای رشد فرهنگ و علم است. ما به آزاداندیشی احتیاج داریم.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«آن روز که سهم «آزادی»، سهم «اخلاق» و سهم «منطق»، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالندهٔ دینی در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرمافزار علمی و دینی» در کلّیهٔ علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است.» (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
«متأسّفانه گذشتهٔ فرهنگ کشور ما فضا را برای این آزاداندیشی بسیار تنگ کرده بود. همین مطلبی که راجع به ترجمه فرمودند درست است. منظور از ترجمه فقط ترجمهٔ کتاب نیست؛ بلکه ترجمهٔ فرهنگ، ترجمهٔ فکر، ترجمهٔ نظریات بیگانه، آنها را به شکل وحی مُنزل تلقیکردن و در یک جایگاه غیرقابلخدشه قراردادن، بلایی بوده که در جامعهٔ ما وجود داشته است. همان ترجمهها را تکرار کردهایم؛ هرچه را که دیگران گفتهاند تکرار کردهایم و دچار جمود شدهایم.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«مشروطیت فرصت خیلی خوبی بود. مشروطیت حادثهٔ بزرگی بود بهطور مستقیم مرتبط هم بود با مسئلهٔ آزادی؛ لذا جای این داشت که این دریاچهٔ آرام فکر علمی ما را -چه در حوزههای روحانی، چه در غیرروحانی- برآشوبد؛ یک طوفانی به وجود بیاورد و یک کاری انجام دهد؛ کمااینکه کرد. منتها یک نقیصهٔ بزرگی وجود داشت که این نقیصه نگذاشت ما به آن راه درست در این تفکر بیفتیم و در آن راه پیش برویم؛ آن نقیصه عبارت از این بود که از چند سال قبل از مشروطه -شاید از دوسه دههٔ قبل از مشروطه- تفکرات غربی بهتدریج بهوسیلهٔ عوامل اشرافی، شاهزادهها و عوامل سلطنت، داخل ذهن یک مجموعهای از روشنفکران راه باز کرده بود. ... این بود که زایش به وجود نیامد. ببینید خاصیت فکر تقلیدی این است.» (بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۱۳۹۱/۸/۲۳)
«آزاداندیشی در جامعهٔ ما یک شعار مظلوم است. تا گفته میشود آزاداندیشی، عدهای فوری خیال میکنند که بناست همهٔ بنیانهای اصیل در هم شکسته شود و آنها چون به آن بنیانها دلبستهاند؛ میترسند. عدهای دیگر هم تلقی میکنند که با آزاداندیشی باید این بنیانها شکسته شود. هر دو گروه به آزاداندیشی -که شرطِ لازم برای رشد فرهنگ و علم است- ظلم میکنند. ما به آزاداندیشی احتیاج داریم.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«عدهای به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگدکوب کردهاند و به نام آزاداندیشی و نوآوری، همهٔ اصول مقدّس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و یا مسخره کردهاند. یک عده هم بهصورت عکسالعملی یا بهخاطر مسائل دیگری که در ذهنشان بود به پایههایی چسبیدند که باید بر روی آن پایهها نوآوری میشد.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«به یک معنا، یک آزادی دیگری وجود دارد که میتوان آن را آزادی معنوی دانست و آن، آزادی از چنگ عوامل درونیای است که مانع عمل آزاد ما در جامعه میشود یا مانع آزاداندیشی ما در جامعه میشود؛ مثل ترس از مرگ، ترس از گرسنگی، ترس از فقر. در قرآن به این ترسها اشاره شده است: «فَلا تَخشوا النّاس و اخشونِ» «فلا تخافوهم و خافون إن کنتم مؤمنین»، خطاب به پیغمبر «و تخشی النّاس و اللّه أحقّ أن تخشاه». یا ترس از سلب امتیازات. فرض کنید ما در فلان دستگاه یک امتیازی داریم؛ اگر این حرف را بزنیم اگر این آزادگی را به خرج دهیم اگر این امربهمعروف را بکنیم ساقط میشویم. یا طمع! طمع موجب میشود که من عیب شما را نگویم با شما آزادانه برخورد نکنم -شمایی که صاحب قدرت هستید- برای خاطر اینکه در شما طمع دارم. یا حسادت! یا تعصّبهای بیجا و غلط، یا تحجّر؛ اینها هم یک نوع موانع درونی است که آزادی از اینها را هم میشود اسمش را گذاشت آزادی معنوی... آزادی معنوی به معنای رهاشدن از قیود درونی و پابندیهای درونی است که نمیگذارد من جهاد بروم نمیگذارد من مبارزه کنم نمیگذارد من صریح حرف بزنم نمیگذارد من مواضع خودم را آشکارا بگویم من را دچار نفاق میکند، دچار دورویی میکند.» (بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۲۳ /۱۳۹۱/۸)
«یک نفری نظر فقهی میدهد نظر شاذّی است. خیلی خوب، قبول ندارید کرسی نظریهپردازی تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهی را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفیای داده میشود همینجور، نظر معارفی و کلامیای داده میشود همینجور. مسئلهٔ تکفیر و رمی و این حرفها را بایستی از حوزه ورانداخت؛ آنهم در داخل حوزه نسبت به علمای برجسته و بزرگ؛ یک گوشهای از حرفشان با نظر بندهٔ حقیر مخالف است بنده دهن باز کنم رد میکنم؛ نمیشود اینجوری. این را باید از خودِ داخل طلبهها شروع کنید. این یک چیزی است که جز ازطریق خودِ طلبهها و تشکیل کرسیهای مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفکری و آزاداندیشی که عرض کردیم ممکن نیست. این را عرف کنید در حوزهٔ علمیه؛ در مجلات، در نوشتهها گفته شود. یک حرف فقهی یک نفر میزند، یک نفر رسالهای بنویسد در ردّ او؛ کسی او را قبول ندارد رسالهای در ردّ او بنویسید بنویسند؛ اشکال ندارد. باهم بحث علمی بکنند. بحث علمی به نظر من خوب است.» (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور، ۱۳۸۶/۹/۸)
«علم، پرسشزا و پرسشآفرین است و «مجموعههای علممحور» ازجمله حوزه، باید با روی باز با سؤال و شبهه و ابهام روبهرو شوند...طرح «سؤال» و بیان «مسئله و شیوهٔ جدید»، هیچ ایرادی ندارد و حتّی اگر آنچه مطرح میشود غلط باشد باید با شیوههای علمی با آن برخورد کرد.... آزاداندیشی خاصیت علمیبودن است و تحجّر در میدان علم، اصولاً معنا ندارد.» (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹/۸/۲)
«در تضارب آرا و اندیشهها، «علم» باید برترین ارزش را در حوزهها داشته باشد البته تقوا و زهد و خشوع ارزشهای برتر است؛ اما «علم» قابلسنجش و محکزدن است و از این منظر «عالمترین» افراد باید در حوزهها دارای بیشترین ارزشها باشند.» (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹/۸/۲)
«وابستهکردن اقتصاد، تقلیدیکردن علم، ترجمهگرایی در دانشگاه، که هرچه که آنطرف مرزها، مرزهای غربی و کشورهای اروپایی، گفتهاند؛ ما همان را ترجمه کنیم و اگر کسی حرف زد بگویند مخالف علم حرف میزند؛ پیشرفت نیست و ما این را پیشرفت نمیدانیم. نهاینکه ترجمه را رد کنیم من این را بارها در مجامع دانشگاهی گفتهام؛ نهخیر، ترجمه هم خیلی خوب است؛ یادگرفتن از دیگران خوب است؛ اما ترجمه کنیم تا بتوانیم خودمان به وجود آوریم. حرف دیگران را بفهمیم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نهاینکه همیشه پای حرف کهنهٔ دیگران بمانیم. یک حرفی را درزمینهٔ مسائل اجتماعی پنجاهشصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبهفیلسوف فرهنگی گفته، حالا آقایی بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر کند و همان را دوباره بهعنوان حرف نو برای دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است.» (بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان، ۱۳۸۵/۸/۱۸)
«البته من به شما بگویم که محیط حوزه ازاینجهت بهتر از محیط دانشگاه است. علت این است که در حوزه، نقادی یکی از محورهای اصلی است. همهٔ این بزرگان حوزه که شما ملاحظه میکنید -چه آنهایی که امروز هستند و چه بزرگترهایی که در نسلهای گذشتهٔ ما بودند- اصلاً در همین محیط نقادی بزرگ شدهاند. هیچ متکلمی و هیچ فیلسوف یا فقیهی ازاینکه یک نظر مسلّم فقهی یا اصولی یا کلامی قبل از خود را بهکلّی ابطال کند ابایی ندارد و ازاینکه کسی به او بگوید چرا ابطال کردی هم باکی ندارد؛ چون چنین چیزی اصلاً در حوزه گفته نمیشود. این سنّت حوزه است که نظرات گذشتگان را مطرح کنند. شما ملاحظه کنید؛ امام رضواناللَّهعلیه، آنوقت که در قم تشریف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را که نظرات مرحوم آیتاللَّهنائینی بود ذکر میکردند؛ بعد فیه اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم میریختند. هیچکس نمیگفت چرا. خوب؛ اگر کسی طرفدار آن نظریه بود میرفت در درس خود یا در حاشیهای که به تقریرات استاد میزد مینوشت که من این حرف استاد را قبول ندارم. تقریرات امام در بعضی از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه کنید در موارد بسیاری، امام مبانی بزرگان قبل از خود را خُرد کرده و مبنای جدیدی بهجای آنها گذاشتهاند. آنوقت محشّی که شاگرد امام و تقریرنویس است؛ در موارد متعددی حاشیه زده و به امام اشکال کرده که این فرمایش ایشان درست نیست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبنای قبلی درست است. نه صاحبِ مبنای قبلی در نظر کسی کوچک میشود نه کسی به امام اعتراض میکند و نه کسی به محشّی که شاگرد امام است؛ اعتراض میکند. این طبیعت حوزه است.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«حوزههای علمیهٔ ما، همیشه مرکز و مهد آزاداندیشی علمی بوده و هنوز که هنوز است ما افتخار میکنیم و نظیرش را نداریم. در حوزههای درسی غیر حوزهٔ علمیه، که شاگرد پای درس به استاد اشکال کند پرخاش کند و استاد از او استشمام دشمنی و غرضومرض نکند. طلبه آزادانه اشکال میکند هیچ ملاحظهٔ استاد را هم نمیکند. استاد هم مطلقاً از این رنج نمیبرد و ناراحت نمیشود. این خیلی چیز مهمی است. خوب، این مال حوزهٔ ماست. در حوزههای علمیهٔ ما، بزرگانی وجود داشتهاند که هم در فقه سلیقهها و مناهج گوناگونی را میپیمودند هم در برخی از مسائل اصولیتر فیلسوف بود عارف بود فقیه بود اینها در کنار هم زندگی میکردند؛ باهم کار میکردند. سابقهٔ حوزههای ما اینجوری است. یکی، یک مبنای علمی داشت دیگری آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه کنید ازاینقبیل مشاهده میکنید.» (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلغان و پژوهشگران حوزههای علمیهٔ کشور، ۱۳۸۶/۹/۸)
«شما ببینید شاگردان برجستهٔ امامصادق و امامباقر (علیهماالسّلام) در مواردی با حضرت طوری حرف میزدند که حضرت با آنها استدلالی حرف میزدند. «یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللَّه عزّوجلّ: ما جعل علیکم فی الدّین من حرج»؛ یعنی به «زراره» یاد میداد که اینطوری باید از کتاب خدا استفاده کنی؛ یعنی امام روش اجتهاد و استنباط از قرآن را به او یاد میدهد. ما از اوّل اینطوری رشد کردیم. شیعه عقلانی و با آزادفکری رشد کرده است.» (بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان، ۱۳۸۵/۸/۱۷)
«آزاداندیشی جاری در حوزه، از قبل نیز بیشتر است؛ اما این آزاداندیشی باید در سطوح مختلف گسترش و تعمیق یابد و اهلفکر، در همهٔ رشتهها، همهگونه آرا و افکار خود را، آزادانه بیان کنند.» (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹/۸/۲)
«ما تحمّل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یکی مشرب فلسفی دارد یکی مشرب عرفانی دارد یکی مشرب فقاهتی دارد ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیشازاین، در مشهد گفتم که مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی (رضواناللَّهتعالیعلیه) مشرب ضدیت با فلسفهٔ حکمت متعالیه، مشرب ملّاصدرا، داشت -ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود- امام (رضواناللَّهعلیه) چکیده و زبدهٔ مکتب ملّاصدراست؛ نهفقط درزمینهٔ فلسفیاش، درزمینهٔ عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبی نهفقط امام را قبول داشت؛ از امام ترویج میکرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام کرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم دیدن امام. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزء برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود؛ اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش میشد مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید؛ اما حمایت میکردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، باهم مأنوس، همدیگر را تحمّل میکردند. در قم باید اینجوری باشد.» (بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلغان و پژوهشگران حوزههای علمیهٔ کشور، ۱۳۸۶/۹/۸)
«در حوزهها برای ردّ نظر مخالف از روشهای غیرعلمی استفاده نشود. ایشان، استدلال و اقناع عقلی را اساس روشهای علمی حوزهها و تکفیر را روشی غیرعلمی خواندند و افزودند: با آرای غلط، با استحکام اما متّکی بر استدلال برخورد کنید.» (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹/۸/۲)
«باید راه آزاداندیشی و نوآوری و تحوّل را باز گذاشت؛ منتها آن را مدیریت کرد تا به ساختارشکنی و شالودهشکنی و برهمزدن پایههای هویت ملّی نینجامد. این کار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه کسی باید مدیریت کند؟ نگاهها فوراً میرود بهسمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه! مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعّال، دانشجوی فعّال و مجموعههای فعّال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیداکردن حرف نو حرکت کنید؛ اما مراقب باشید که این حرف نو در کدام جهت دارد حرکت میکند درجهت تخریب یا درجهت ترمیم و تکمیل. اینها باهم تفاوت دارد. این وظیفهای است بهعهدهٔ خود شماها. امثال بنده که مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شکی نیست در این زمینهها؛ اما کار، کارِ خود شماهاست. گمان نکنید که نهضت آزاداندیشی و حرکت تحوّل و شجاعت در کارهای گوناگون را، بهجای شما که دانشجو هستید یا محقّق هستید یا استاد هستید ممکن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ وظیفهٔ نخبگان فکری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحوّل است. نه باید تحوّلات را سرکوب کرد نه باید تسلیم هر تحوّلی شد.» (بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان، ۱۳۸۵/۸/۱۸)
«دانشآموز باید در طول این دوازده سال، جایگاه خود را در این کاروان عظیمی که بهسمت پیشرفت در جامعهٔ اسلامی حرکت میکند پیدا کند. باید بداند که در این مجموعهٔ عظیم، در این حرکت عظیم او چهکاره است؟ جایگاهش کجاست؟ شأنش چیست؟ برای خودش نقش تعریف بکند. ما باید اینجور فرزندانمان را تربیت بکنیم. دانشآموز، در مدرسه بهوسیلهٔ شماها تربیت میشود؛ باید دارای حس مسئولیت تربیت بشود دارای روحیهٔ آزاداندیشی تربیت بشود؛ راستگو تربیت بشود؛ بلندهمّت تربیت بشود؛ شجاع، فداکار، پاکدامن، پرهیزکار؛ نسل تربیتشوندهٔ در اختیار شما، باید با این خصوصیات تربیت بشوند؛ افق دید اینهاست.» (بیانات در دیدار دانشگاه فرهنگیان، ۱۳۹۷/۲/۱۹)
«استاد حوزه با مطالعه و تأمّل، «فکر نو» تولید کند تا حوزه به آفات نظام جدید آموزش مبتلا نشود.» (دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم با رهبر انقلاب، ۱۳۸۹/۸/۲)
«یکی از وظایف مهم دانشگاهها عبارت است از نواندیشی علمی. مسئلهٔ تحجّر، فقط بلای محیطهای دینی و افکار دینی نیست؛ در همهٔ محیطها، تحجّر، ایستایی و پایبندبودن به جزمیگراییهایی که بر انسان تحمیل شده –بدوناینکه منطق درستی به دنبالش باشد- یک بلاست. آنچه که برای یک محیط علمی و دانشگاهی وظیفهٔ آرمانی محسوب میشود؛ این است که درزمینهٔ مسائل علمی، نواندیش باشد. معنای واقعی تولید علم این است. تولید علم، فقط انتقال علم نیست؛ نوآوری علمی در درجهٔ اوّلِ اهمیت است. این را من ازاینجهت میگویم که باید یک فرهنگ بشود. این نواندیشی، فقط مخصوص اساتید نیست؛ مخاطب آن، دانشجویان و کلّ محیط علمی هم است. البته برای نوآوری علمی -که در فرهنگ معارف اسلامی از آن به اجتهاد تعبیر میشود- دو چیز لازم است: یکی قدرت علمی و دیگری جرئت علمی... البته وقتی از علم صحبت میشود ممکن است در درجهٔ اوّل، علوم مربوط به مسائل صنعتی و فنّی به نظر بیاید -که در این دانشگاه هم بیشتر مورد توجه است- اما من بهطورکلّی و مطلق این را عرض میکنم. علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی و مسائل گوناگونی که برای ادارهٔ یک جامعه و یک کشور بهصورت علمی لازم است؛ به نوآوری و نواندیشی علمی -یعنی اجتهاد- احتیاج دارد. آن چیزی که در فضای علمی ما مشاهده میشود -که به نظر من یکی از عیوب بزرگ محسوب میگردد- این است که دهها سال است که ما متون فرنگی و خارجی را تکرار میکنیم میخوانیم حفظ میکنیم و بر اساس آنها تعلیموتعلّم میکنیم؛ اما در خودمان قدرت سؤال و ایجاد خدشه نمییابیم! باید متون علمی را خواند و دانش را از هرکسی فرا گرفت؛ اما علم باید در روند تعالی خود، با روحهای قوی و استوار و کارآمدی که جرئت پیشبرد علم را داشته باشند همراه شود تا بتواند پیش برود. انقلابهای علمی در دنیا اینگونه به وجود آمده است.» (بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ۱۳۷۹/۱۲/۹)
«همینکه این نسل از افراطوتفریط، رنج میبرد و راه ترقّی و تکامل را نه در «جمود و تحجّر» و نه در «خودباختگی و تقلید»، بلکه در نشاط اجتهادی و تولید فکر علمی و دینی میداند و میخواهد که شجاعت نظریهپردازی و مناظره درضمن وفاداری به اصول و اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه، بیدار شود و اراده کرده است که سؤالات و شبهات را بیپاسخ نگذارد. خود، فینفسه یک پیروزی و دستاورد است و باید آن را گرامی داشت.» (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
«آزادفکری و عقلانیت شیعه، این دو عنصرِ در کنار هم، مایهٔ افتخار ماست. تفکرات شیعه، عقلانی است. ما از اوّل تشیع در تعالیم ائمه (علیهمالسّلام) بهسوی عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همینطور هم باید عمل بکنیم؛ حتّی در فقه... ما از اوّل اینطوری رشد کردیم. شیعه عقلانی و با آزادفکری رشد کرده است. این را باید قدر دانست و دنبال کرد.» (بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان، ۱۳۸۵/۸/۱۷)
«منتها کارزار فکری عملاً به این شکل درنیاید که ما به قول سعدی، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهلحق و اهل آن فکری که حق میدانیم بگیریم؛ اما دست اهلباطل را باز بگذاریم که هر بلایی میخواهند سر جوانهای ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافتهایم که آنجایی که سخن حق با منطق و آرایش لازم خودش به میدان میآید؛ هیچ سخنی در مقابل آن تاب پهلوزدن و مقاومتکردن نخواهد داشت.» (بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، ۱۳۸۴/۶/۸)
«من اینجور فکر میکنم که مراجعهٔ ما به نظرات متفکرین غربی، با تضارب آرایی که آنها دارند با پیشکسوتی در این زمینهٔ فکرآرایی و منظومهآرایی و چینش موضوعات کنار هم، برای متفکرین ما مفید خواهد بود به یک شرط و آن شرط، عدم تقلید است؛ چون تقلید، ضد آزادی است نباید تقلید انجام بگیرد؛ اما نوع کار آنها میتواند به شما کمک کند.» (بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۱۳۹۱/۸/۲۳)
«اینهم معنایش این نیست که دارد تحمیل میشود؛ نه! بالاخره یک فکر حق مطرح میشود؛ «اُدعَ إلی سبیلِ رَبِّکَ بِالحکم و الموعظة الحسنة و جادِلهُم بِالّتی هی أحسن» این حکمت و موعظهٔ حسنه و مجادلهٔ احسن برای چیست؟ «اُدعُ إلی سبیل ربّک» یعنی این قبلاً یک اصل موضوعی است دعوت بهسمت خداست. در همه چیز همینجور است. دعوت باید با زبان درست انجام بگیرد؛ اما جهت دعوت باید مشخص باشد. معنی ندارد که انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ این موجب گمراهی مردم میشود. مردم را باید هدایت کرد. مگر نمیگویید که دولتها مسئول هدایت افکار مردم هستند.» (بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان، ۱۳۸۹/۵/۳۱)
«ما باید این تجربیات ناشی از مباحثه و گفتوگوی سالم و محترمانه و شجاعانه را بهصورت تجربههای انباشتهای درآوریم تا بتوانیم از آنها استفاده کنیم و علم را بارور نماییم» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«برای رسیدن به هر آرزوی بزرگ و هر هدف والایی، سازوکاری وجود دارد. این سازوکار را باید جوانِ هوشمندِ فرزانهٔ دانشجو پیدا کند. بحث جنبش نرمافزاری از همین قبیل است؛ بحث آزاداندیشی از همین قبیل است؛ ... منطق ما قوی است. ما از لحاظ منطق در مقابل هیچکس کم نمیآوریم؛ دیگران در مقابل ما کم میآورند. واقعیتهای جامعه هم صحت آن منطق را نشان داده است... هرجا کارِ برجستهای شد انسان وقتی رفت دید یک عنصر مؤمن در آنجا مسئولیتِ تعیینکنندهای دارد؛ این را بنده در جاهای مختلف به تجربه مشاهده کردهام. هرجا کارها لنگ است بهخاطر این است که در آن از این بیایمانیها و بیریشهایها که منجر به نفعطلبی و فساد و تبعیض و رفیقبازی و امثال اینها میشود؛ وجود دارد. بنابراین در میدان عمل هم ما این فکر را آزمودهایم.» (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی، ۱۳۸۴/۳/۵)
«امروز متأسّفانه فضا طوری است -چون این کارها را نکردهایم- که اگر کسی بیاید نه لزوماً یک نظریه نو، بلکه یک بدعت، یک سنّتشکنی یا یک لگدکوبی به یک مرز را سرِ چوب کرده و بلند کند و هیاهو راه بیندازد؛ میتواند عدهای را بهصورت عوامفریبانه دور خود جمع کند. مخالف او هم با همان روش با او برخورد میکند و بنا میکند به محکومکردن او از یک موضع طرد و لعن. شاید اصلِ محکومکردن درست باشد؛ اما خیلی از اوقات شیوهاش درست نیست. گاهی هم میبینیم که کارهای خوبی در این زمینه انجام میشود. البته هر دو کار، غلط است.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«ببینید عزیزان! فکر شما و کاری که کردید و راه نوی که پیدا کردید پیشنهادی که به نظرتان رسیده تأثیرگذاریاش فقط این نیست که این فوراً به دستگاه اجرایی منتقل بشود... یکی از مهمترین تأثیرات همین فکرکردنها این است که شما فضاسازی میکنید گفتمانسازی میکنید... فکر کنید بگویید بنویسید؛ در مجامعِ خودتان منعکس کنید.» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی، ۱۳۹۰/۷/۱۳)
«بهنظر من رسانه میتواند در نهضت تولید علم و فکر و نظریه و اندیشه در زمینههای مختلف -چه درزمینهٔ فنّی و چه درزمینهٔ انسانی و غیره- نقش ایفا کند. شما میتوانید خطّ تولید علم و فکر و نظریه را برنامهریزیشده دنبال کنید؛ به بحثهای منطقی و مفید دامن بزنید؛ کرسیهای نوآوری را تلویزیونی کنید و چهرههای علمی نوآور خوب را مطرح نمایید.» (بیانات در دیدار مسئولان سازمان صداوسیما، ۱۳۸۳/۹/۱۱)
«از خیلی از برنامههای صداوسیما بنده راضی هم نیستم؛ ازجمله، از همین من راضی نبودم که از سه ماه قبل از انتخابات -انتخابات بیستودوم خرداد بود- از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند، بعضی از سفرهای تبلیغاتی و حرفهایی که زده شد و تظاهراتی که میشد و مجادلاتی که انجام میگرفت از تلویزیون پخش شود که متأسّفانه توی تلویزیون پخش شد؛ بهخاطر همین، که یعنی ما آزاداندیشیم! اینها توهّم است.» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور، ۱۳۸۸/۸/۶)
«آزاداندیشی جایش توی تلویزیون نیست؛ آزاداندیشی جایش توی جلسات تخصصی است. مثلاً فرض کنید درزمینهٔ فلان مسئلهٔ سیاسی، یک جلسهٔ تخصصی دانشجویی بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشی. همینجور، بحث سر معارف اسلامی است؛ همینجور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانی است؛ همینجور، بحث سر یک مسئلهٔ علمی است. بنابراین جلسه باید جلسهٔ تخصصی باشد؛ و الّا توی جلسات عمومی و در صداوسیما دو نفر بیایند بحث کنند آن کسی که حق است لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسی غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّاری کار دستش است و میتواند بازیگری کند؛ مثل قضیهٔ عکس مار و اسم مار. گفت: کدام یکی مار است؟ مردم با اشاره به عکس مار گفتند: معلوم است مار این است. بنابراین آزاداندیشی در جلسات تخصصی متناسب با هر بحثی باید باشد؛ در محیطهای عمومی جای آن بحثها و مناظرهها نیست.» (بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان، ۱۳۸۹/۵/۳۱)
«صاحبان فکر باید بتوانند اندیشهٔ خود را در محیط تخصصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی مطرح کنند و آن نقّادی شود. یکوقت بهطور کامل رد خواهد شد؛ یکوقت بهطور کامل قبول خواهد شد؛ یکوقت هم در نقّادی اصلاح خواهد شد و شکل صحیح خود را بهدست خواهد آورد. این اتّفاق باید بیفتد؛ ما الان این را نداریم.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«یک نکتهٔ دیگری که یکی از دانشجویان عزیز گفتند [این بود که] کرسیهای آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه تشکیل بشود. کاملاً درست است؛ من موافقم که کرسیهای آزاداندیشی تشکیل بشود. ما که گفتیم کرسی آزاداندیشی، از اوّل نظرمان همین بود؛ کسی بیاید و نظر مخالف خودش را هم بگوید؛ منتها شما جوانِ دانشجوی انقلابیِ مسلمانِ ولایی، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پیدا کنید که بتوانید قشنگ بروید با خونسردی در مقابل او قرار بگیرید و استدلال او را باطل کنید. این خوب است این درست است و این امروز ممکن است. [شاید] ده سال پیش، دوازده سال پیش، پانزده سال پیش این کار ممکن نبود؛ امروز ممکن است. امروز جوانهایی که در حوزهٔ دیانت فعّالیت میکنند و تواناییهای خوب فکری دارند فراواناند؛ اشکال ندارد.» (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، ۱۳۹۴/۴/۲۰)
«فکر کنید بگویید بنویسید؛ در مجامعِ خودتان منعکس کنید. آن کرسیهای آزاداندیشی را که من صد بار -با کموزیادش- تأکید کردم، راه بیندازید و اینها {فکر و کاری که کردید و راه نوی که پیدا کردید پیشنهادی که به نظرتان رسیده} راهی آنجا بگویید.» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی، ۱۳۹۰/۷/۱۳)
«جنجال فکری غیر از مباحثات صحیح است. بنده گفتم کرسی آزادفکری را در دانشگاهها به وجود بیاورید...حق اینجوری نمایان نمیشود که کسی یک انتقادی را پرتاب بکند. اینجوری که حق درست فهمیده نمیشود. ایجاد فضای آشفتهٔ ذهنی با لفاظیها هیچ کمکی به پیشرفت کشور نمیکند.» (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور، ۱۳۸۸/۸/۶)
«به نظر میرسد که هر سه روش پیشنهادی شما یعنی تشکیل ۱) «کرسیهای نظریهپردازی» ۲) «کرسیهای پاسخ به سؤالات و شبهات» و ۳) «کرسیهای نقد و مناظره» روشهایی عملی و معقول باشند. باید «تولید نظریه و فکر» تبدیل به یک ارزش عمومی در حوزه و دانشگاه شود و در قلمروهای گوناگون عقل نظری و عملی، از نظریهسازان، تقدیر بهعمل آید و به نوآوران، جایزه داده شود و سخنانشان شنیده شود تا دیگران نیز به خلاقیت و اجتهاد، تشویق شوند. .... البته برای آنکه ضریب «علمیبودن» این نظریات و مناظرات، پایین نیاید و پختهگویی شود و سطح گفتوگوها نازل و عوامانه و تبلیغاتی نشود؛ باید تمهیداتی اندیشید و قواعدی نوشت.... تا با رعایت همهٔ جوانب مسئله، جنبش «پاسخ به سؤالات»، «مناظرات علمی» و «نظریهپردازی روشمند» را در کلّیهٔ قلمروهای علمی حوزه و دانشگاه، نهادینه و تشویق کنند.» (پاسخ به نامهٔ جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)
«تشکیل میزگردها و کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها که بنده مکرر این را تکرار کردهام و تأکید کردهام و توصیه کردهام و خب خیلی پیشرفتی نداشته. چه کسی باید این را بکند؟ [اگر] منتظر باشید که رئیس دانشکده یا معاون فرهنگی یا مانند اینها بکنند فایدهای ندارد؛ خودتان باید بکنید. در دانشگاهها کرسیهای آزاداندیشی را باید تشکیل بدهید؛ منتها همینطور که گفتم همهٔ این حرکتها باید منضبط باشد؛ با انضباط، با پیشبینی، با مطالعهٔ خوب ازسوی افرادی که صاحب ذهن فعّال و زبان گویا هستند راه [بیفتد] اینها حتماً کمک میکند؛ تأثیر میگذارد. الان مجموعهٔ دانشجویانی که همراه با تشکلها هستند؛ درصد بالایی از دانشجوهای کشور نیست. اگر چنانچه شما این کارها را بکنید؛ این درصد قطعاً رشد خواهد کرد. خب دانشجویی که متعهد نباشد یا سرگرم کارهای بیربط باشد در پیشرفت کشور هیچ تأثیر مثبتی نمیگذارد؛ اگر تأثیر منفی نگذارد. شما میتوانید تأثیرگذاری کنید با همین [کار].» (بیانات در دیدار دانشجویان، ۱۳۹۸/۳/۱)
«اگر آن نظریه یک نظریهٔ نو است؛ اوّل باید در یک مجمع تخصصی مطرح شود هیئتمنصفهٔ مورد قبولی علمیبودن آن را تأیید کند که بر پایههای علمی استوار است و مثلاً حرافی و لفاظی و عوامفریبی و جنجالسازی نیست. اوّل باید این را مشخص کنند. بعدازآنکه معلوم شد ارزش علمی دارد؛ مورد نقادی قرار گیرد و حق و ناحقبودن، اشکالکردن بر موارد آن و تثبیت یا ردکردن پایههایش آغاز شود. این معنا در دانشگاهها در همهٔ زمینههای علمی حتّی علوم محض، علوم پایه، علوم طبیعی و علوم انسانی جاری است و در زمینههای فرهنگی و اعتقادی و معارف و علوم حوزوی هم جاری است. این کارها باید بشود. حوزه و دانشگاه این کارها را باید بکنند.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
««اُدع إلی سبیلِ ربِّکَ بِالحکمة و الموعظة الحسنة و جادِلهم بالّتی هی احسن» این حکمت و موعظهٔ حسنه و مجادلهٔ احسن برای چیست؟ «اُدعُ إلی سبیلِ ربِّک» یعنی این قبلاً یک اصل موضوعی است دعوت بهسمت خداست. در همه چیز همینجور است. دعوت باید با زبان درست انجام بگیرد؛ اما جهت دعوت باید مشخص باشد. معنی ندارد که انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ این موجب گمراهی مردم میشود. مردم را باید هدایت کرد. مگر نمیگویید که دولتها مسئول هدایت افکار مردم هستند؟» (بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان، ۱۳۸۹/۵/۳۱)
«حکومت باید بهصورت آشکار از برخورد افکار بهصورت سالم حمایت کند. یکی از وظایف نظام جمهوری اسلامی، حمایت صریح از برخورد افکار به شکل سالم است. این کار، ظرف و مجرا لازم دارد و این مجرا بایستی بهوسیلهٔ خودِ دوستان دانشگاهی و حوزوی در بخشهای مختلف تنظیم شود. آنها باید این مجرا را درست کنند و امکان بدهند.» (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم، ۱۳۸۱/۱۱/۸)
«البته یک آداب و ترتیبی دارد؛ یعنی کرسی آزاداندیشی یک ترتیبات و آدابی دارد که باید عقلای مسئولین دستگاهها بنشینند این ترتیب و آداب را -که بتوانند درست هدایت کنند این کرسیها را که کار خودش را انجام بدهد- مشخص کنند. اینهم یک نکته بود.» (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، ۱۳۹۴/۴/۲۰)
«اشکالی که ما همواره به بخشهای فرهنگی داشتهایم؛ این بوده که به نقش خودشان بهعنوان یک دولت اسلامی در صحنهٔ کارزار فکری درست عمل نمیکنند. کارزار فکری باید باشد.» (بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، ۸۴/۶/۸)
«پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه، ناممکن است. ...برای بیدارکردن عقل جمعی، چارهای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتوگوی آزاد با «حمایت حکومت اسلامی» و «هدایت علما و صاحبنظران»، تولید علم و اندیشهٔ دینی و درنتیجه، تمدنسازی و جامعهپردازی، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود.» (پاسخ به نامه جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزهٔ علمیه درمورد کرسیهای نظریهپردازی ۱۳۸۱/۱۱/۱۶)