گنگ خوابدیده

تنیظیمات

 

گنگ خواب‌دیده

نگاهی به نخستین دریافت‌های ایرانیان از تمدن جدید غرب

نویسنده: بهزاد جامه‌بزرگ

نشر صاد

برای ساره، ستیا و سِودا

که وجودشان روشنایی‌بخش زندگی‌ام شد

مقدمه دکتر رضا داوری اردکانی

بسیار خوش‌حالم که توانستم این کتاب را در شرایطی که خواندن و نوشتن برایم بسیار دشوار شده است، قبل از چاپ بخوانم. در این کتاب، تاریخ دویست‌سالهٔ نسبت ما با جهان جدید به‌صورتی روشن و با رعایت حوصلهٔ خوانندگان تصویر و گزارش شده است و به اعتباری می‌توان آن را گزارش یک سوءتفاهم دویست‌ساله دانست. داستان از زمانی آغاز می‌شود که آقامحمدخان قاجار به گرجستان لشکر کشید؛ این لشکرکشی را باید آغاز جنگ‌های ایران و روس دانست که کار ایران در آن جنگ‌ها ساخته شد. انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای آغاز دورهٔ فتور و ناتوانی ما بود؛ گرچه نهضت‌هایی مثل مشروطه برای فائق‌آمدن بر آن پدید آمد، اما نتیجه‌ای که می‌بایست بدهد، نداد.

گزارش نشان می‌دهد که حکام ایران از تحولی که در جهان روی داده بود خبر نداشتند و از درک اوضاع زمان و شرایط و امکان‌ها نیز عاجز بودند و به‌مقتضای طبع و خوی خاص خود تا اندکی قدرت و اختیار داشتند (چون راه صلاح را تشخیص نمی‌دادند) با اصرار در خودرأیی، راهی را که به کشور زیان می‌رساند، برمی‌گزیدند تا اینکه کارشان به اضطرار می‌کشید و تسلیم ضرورت می‌شدند؛ ضرورتی که می‌توانستند از آن جلوگیری کنند، ولی چون از فهم و خرد دور و بی‌بهره بودند، درنمی‌یافتند که تا کجا پیش روند و در کجا توقف کنند و با دولت‌ها و حکومت‌های اروپایی چه قراردادها و عهدنامه‌هایی ببندند و اگر در جنگی وارد می‌شوند، اوّلاً توانایی خود و حریف را بسنجند و ثانیاً به آثار و پیامدها و نتایج آن بیندیشند.

بخش اوّل کتاب مطالعهٔ گزارش تصمیم‌ها و اقدامات حاکمان ایران در آغاز برخورد با اروپاست و در آن نشان داده می‌شود که تصمیم‌ها و اقدامات بدون تأمل و از روی جهل و غرور و اصرار در نادانی و نادان‌ماندن، اتخاذ و اجرا می‌شده است. مثال و نمونهٔ آن ردّ پیشنهاد مکرر روسیه پس از قتل آقامحمدخان برای عقد قرارداد صلح و انعقاد قراردادی مسخره با فرانسه بود که ایران را گرفتار دو جنگ با روسیه کرد و فاجعه با انعقاد قرارداد ترکمانچای ختم شد.

در بخش دوم، نویسنده به مرور سفرنامه‌هایی می‌پردازد که مأموران سیاسی ایران و بازرگانان و سیاحان ایرانی از زمان فتحعلی‌شاه تا دوران مشروطیت نوشته‌اند. همت نویسنده را باید تحسین کرد که بیش از بیست سفرنامه را خوانده و آن‌ها را از روی فهم و با ذوق تلخیص کرده و نکات عمده‌ای که فهم نویسنده از جهان جدید را نشان دهد، یافته و گزارش کرده است.

به نظر نویسنده، نویسندگان سفرنامه‌ها (به‌جز خسرومیرزا که هم‌سفری مثل میرزاتقی‌خان فراهانی داشت و میرزامهدی مخبرالسلطنه) بیشتر ظواهر و امور اتّفاقی را دیده و از درک آنچه اروپا را دگرگون کرده غافل و عاجز مانده‌اند. وقتی حاکمان و مدیران و بازرگانان کشور، اروپا را نشناسند و ندانند که در آنجا چه گذشته است و چه می‌گذرد، پیداست که نمی‌توانند با آن رابطهٔ معقول داشته باشند.

به گمان من، «گنگ خواب‌دیده» می‌تواند آینه‌ای باشد که نویسندهٔ کتاب در برابر ما قرار داده و از ما خواسته است که صورت و سیرت فهم و فرهنگ خویش را در آن تماشا کنیم؛ ولی چون این تماشا باید با چشم جان باشد به‌آسانی صورت نمی‌گیرد. نیاکان ما جهان جدید را نشناختند، ما هم (گرچه اطلاعاتمان بیشتر است) در درک و فهم کم‌وبیش با آن‌ها شریکیم و همان نگاه را داریم و چندان بیش ازآنچه آن‌ها از باطن تجدد دریافتند، درنیافته‌ایم و علاقه‌ای هم به درک و دریافت آن نداریم. اروپا و تجدد و گذشته و آیندهٔ آن برای ما مسئله نیست. ما علم جدید و بعضی تکنولوژی‌ها را به‌عنوان اطلاعات و اشیای مصرفی از جهان تجدد انتزاع کرده و فراگرفته و اخذ کرده‌ایم، حتّی فلسفه و علوم انسانی ما انتزاع‌شده از جهان تجدد است. چنان‌که از خواندن این اثر درمی‌یابیم جهانگردان دو قرن پیش، تجدد را مجموعهٔ خوب‌ها و بدها دانسته‌اند. مگر این سخن اکنون و هنوز مقبول بسیاری از روشنفکران نیست؟ البته کتاب‌هایی دربارهٔ تجدد ترجمه و تألیف و منتشر شده است، اما در آنچه نویسندگان خودمان نوشته‌اند (از اهل سیاست و حکومت توقعی ندارم) مطلب تحقیقی دربارهٔ تجدد و جهان جدید بسیار اندک است و کسانی هم که کم‌وبیش به پرسش تجدد اندیشیده و در اطراف آن مطالعه کرده‌اند گویی خجالت می‌کشند که به‌صراحت اظهارنظر کنند و شاید می‌ترسند که موردسرزنش پیروان تجددمآب قرار گیرند، یا ظاهربینان متحجر گفتارشان را بر مخالفت با تجدد و تأیید قشریت حمل کنند.

ما دو گروه هستیم و وجه مشترک هر دو این است که قبل از شناخت جهان جدید و متجدد غربی، با آن مخالفت یا موافقت می‌کنیم. آن‌که مخالف است، تجدد را عین قهر می‌داند و می‌پندارد که مخالفت با دموکراسی نفی قهر غربی است. آن‌هم که موافق است، شیدای لفظ و وصف دموکراسی است. یکی غرب را عین سلطهٔ سیاسی می‌داند و دیگری آن را کانون آزادی و علم و رفاه می‌شناسد. این دو گروه با همان چشمی به غرب نگاه می‌کنند که اوّلین سفیران در زمان قاجارها به‌روی دنیای جدید گشودند. البته چنان‌که اشاره شد، امروزی‌ها و مخصوصاً امروزی‌هایی که غرب را عین دموکراسی و حقوق بشر می‌دانند، اطلاعات بیشتری از غرب دارند؛ اما اطلاعات همیشه به فهم مدد نمی‌رساند و چه‌بسا که فهم افسرده و خواب‌آلوده را آشفته سازد.

آقای جامه‌بزرگ، نویسندهٔ «گنگ خواب‌دیده»، حرفی از آشنایی مردم این زمان نمی‌زند، اما نشان می‌دهد که در طی یک قرن (از ابتدای قرن نوزدهم میلادی تا آغاز قرن بیستم) تحولی در آگاهی ناظران ایرانی پدید نیامده است. در این قرن، روابط آسان‌تر و بیشتر شده و اطلاعات فراوان در باب اروپا و آمریکا و همه جهان فراهم آمده و بعضی آثار نویسندگان و شاعران و فیلسوفان و صاحب‌نظران به فارسی ترجمه شده است. علاوه‌بر این‌ها، همهٔ مردم ما به‌رسم اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند، خور و خواب و رفت‌وآمد و درس و مدرسه و فکر و ذکر و شیوهٔ کسب و کارشان رسم و شیوهٔ تجددمآبی است. با همهٔ این‌ها و با وجود دسترسی به اطلاعات، ما با خرد اروپا چندان که باید آشنا نشده‌ایم و معمولاً می‌کوشیم که با خرد فطری و ارثی خویش به فراگرفته‌هایمان که منشأ اروپایی دارند، وحدت و سروسامان بدهیم و عجیب نیست که این کوشش آشوب و آشفتگی فکر را بیشتر کند. آنچه به اروپا و غرب جدید به‌طورکلی سامان بخشیده است خرد و فرهنگ جدید است و تا آن خرد شناخته نشود تجدد را نمی‌توان شناخت.

به‌عبارت‌دیگر، تجدد را کسی می‌شناسد که با خرد و فرهنگ جدید آشنا باشد و بداند که از قرن چهاردهم میلادی تا قرن هجدهم در اروپا و در جان اروپاییان چه غوغای بزرگی برپا بوده و چه روحی پدید آمده که قوام تجدد و علم و تکنولوژی عظیم و نظم جدید جهان را ممکن ساخته است. ازآنجاکه ادبیات و شعر و فلسفه مظاهر عمدهٔ این روح‌اند، این گمان پدید آمده است که از طریق فلسفه و هنر اروپا، باید جهان جدید را شناخت و البته این گمان درستی است به‌شرط اینکه فلسفه و هنر را در فضای تاریخی‌اش درک کنیم. فرهنگ جدید در اروپا پدید آمده و از ابتدا داعیهٔ جهانی‌بودن و جهانگیرشدن داشته است. این خرد و فرهنگ را شاید بتوان به نحو شهودی هم درک کرد. چنان‌که ژاپن به فلسفه و ادب اروپا توجه کرد و درکش از وحدت و جامعیت تجدد، درک مستقیم و شهودی بود. ژاپن وقتی به اروپا نظر کرد، اروپا را در راهی دید و خود را نیز مهیای ورود در آن راه یافت و در آن وارد شد؛ ولی ما که به اروپا نظر کردیم، آن را مجموعه‌ای از کالاهای فرهنگی و صنعتی و سیاسی یافتیم و همچنان نیز بر این رأی می‌رویم.

چرا ما باید اروپا را بشناسیم و چه نیازی به این شناخت داریم؟ ما و همهٔ جهان ازآن‌جهت به شناخت تجدد نیاز داریم که خانهٔ وجود مردمان در تسخیر تجدد است و تجدد، جهان را راه می‌برد و رفتار و گفتار و شیوهٔ زندگی همهٔ مردم جهان از تجدد رنگ گرفته است. ما همه، مظاهر و وجهی از تجددیم و خود را با تجدد و تجدد را با نظرکردن به خود و در خودمان می‌توانیم بشناسیم. نشناختن تجدد، بیگانگی بیشتر با خویش است.

اکنون تجدد شأنی از وجود ماست و نه فقط رفتار و گفتار مردمان با قواعد تجدد میزان می‌شود، بلکه اصول اساسی تجدد یعنی پیشرفت و تکامل و آزادی و توانایی بشر در ساختن و پرداختن جهان خویش نیز ربطی به غرب و تجدد ندارد و در زمرهٔ مسلمات و مقبولات همیشگی است. با این ناتوانی در درک تفاوت‌هاست که مردم جهان توسعه‌نیافته، متجددان ناتوان‌اند.

گزارش این کتاب محدود به یک دورهٔ تقریباً یک‌صدساله از جنگ‌های ایران و روس تا مشروطه است و در باب وضع یک‌صد سال اخیر حرفی در آن نیامده است. مهم این است که بدانیم آیا تفاوتی میان درک و فهم این دو قرن وجود دارد؟

ظاهر این است که گرچه سواد و اطلاعات بیشتر شده، ولی فهم و درک همان است که بوده است. کاش آقای جامه‌بزرگ اثر تازه‌ای بنویسند و به ما بگویند که در قرن اخیر نگاه ما به غرب و تجدد چگونه بوده و آیا اهل سیاست و دست‌اندرکاران امور، تجدد و جهان کنونی را بهتر از خسرومیرزا و میرزاتقی‌خان فراهانی امیرکبیر و میرزامهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) می‌شناسند! این سه نام را ازآن‌جهت آوردم که نویسنده به‌درستی آنان را در قیاس با دیگر سفرنامه‌نویسان، صاحب درکی برتر دانسته‌اند. در یکی‌دو دههٔ اخیر آثار خوبی دربارهٔ نظر غربیان به ایران و نگاه ایرانیان به اروپا و آمریکا منتشر شده است؛ کتاب «گنگ خواب‌دیده» هم یکی از آن کتاب‌های خوب است. توفیق نویسندهٔ گرامی را از خداوند مسئلت دارد.

رضا داوری‌اردکانی

شهریور ۱۴۰۰

مقدمه نویسنده

ظهور تمدن جدید غرب و گسترش روزافزون آن چالش و مواجههٔ تمدن‌ها و جوامع دیگر را با این تمدن اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. تمدن جدید غرب متشکل از دو وجه قهری و جذبی بود. وجه قهری تمدن غرب شامل کلیّهٔ حرکت های شکل‌گرفته از جانب دول غربی حاضر در حوزهٔ تمدن جدید به‌منظور سلطه بر نقاط مختلف عالم برای کسب منافع، ثروت و قدرت بود. آغاز آشنایی غالب جوامع و حوزه‌های تمدنی با تمدن جدید غرب، با چشیدن طعم تلخ وجه قهری این تمدن توأم بود. تمدن جدید غرب بنابر ذات و ماهیت استیلایی‌ای که مقوّم آن بود، برای ورود و نفوذ به سایر حوزه‌های تمدنی نیازی به کسب مجوز از تمدن میزبان نداشت؛ ازاین‌رو با اتّکا بر قدرت ناشی از دستاوردهای نظامی و صنعتی خود، راهی سایر حوزه‌های تمدنی می‌گردید تا ضمن حصول انقیاد و اطاعت سایر حوزه‌های تمدنی، به کسب منافع و رفع نیازهای خود در خارج از جغرافیای تمدنی خود بپردازد. این اقدامات تمدن جدید ضمن وارد ساختن ضربات سنگین و جبران‌ناپذیر بر پیکرهٔ این جوامع و تمدن‌ها، برخی از آن‌ها را تا مرز نابودی پیش برد و برخی دیگر را مبهوت و متحیّر از ضربات واردآمده، در وادی حیرت در جست‌وجوی چاره سرگردان کرد.

اما تمدن جدید تنها محدود به وجه قهرآمیز آن نبود و روی دیگر سکهٔ این تمدن جذابیت‌ها و دستاوردهای شکل‌گرفته در سایهٔ ظهور این تمدن بود. شکل‌گیری علم جدید و تکنیک توأم با آن و رشد و گسترش فزایندهٔ آن، که توانایی پاسخ‌گویی به بسیاری از مسائل را در خود نهفته می‌دید، به‌علاوهٔ شکل‌گیری نهادهای سیاسی و مدنی جدید که مناسبات سیاسی و اجتماعی را دستخوش تحولات گسترده کرده بود، همین‌طور پیشرفت‌های تکنولوژیک، از جمله جاذبه‌های تمدن جدید بود که بسیاری از ناظران و تماشاگران را در همان بدو مشاهده مجذوب و تشنهٔ دستیابی به آن‌ها می‌کرد.

تاریخ‌نویسی دوران معاصر ایران در غیاب توجه به برآمدن تجدد و مواجهه ایرانیان با غرب، به‌عنوان دیگریِ مؤثر در معادلات گوناگون صحنهٔ تاریخ ایران، امکان‌پذیر نیست. سرتاسر تاریخ دو سدهٔ اخیر ایران در صورتی می‌تواند درست نوشته و فهمیده شود که «ما» در وهلهٔ نخست نسبت خود با غرب را تعیین کنیم. قسمی از تعیین این نسبت در گرو ارائهٔ فهم و ادراک از تمدن و تفکر جدید و همین‌طور مختصات تاریخی‌ای که در آن ایستاده‌ایم، رخ می‌دهد. صحنهٔ تاریخ معاصر ما به کرّات شاهد تلاش‌هایی برای فهم تجدد و معادلات دنیای جدید و فهم جایگاه خود در قبال تحوّلات ناشی از تجدد بوده و هست. این تلاش‌ها و مواجهه با شرایط جدید (خواه از منظر جذب یا دفع) در شئون متفاوتی رخ داده است؛ تاریخ‌نویسی معاصر نمی‌تواند نسبت یه هیچ‌یک ازاین شئون بی‌توجه باشد.

از منظر تاریخ‌نویسی اندیشهٔ صورت‌بندی‌های متنوعی از مواجههٔ ایرانیان با تمدن جدید غربی، طی دو سدهٔ گذشته را می‌توان مورد بررسی قرارداد. دویست سال گذشته تاریخ اندیشهٔ ایرانی، محل ظهور و بروز ایده‌ها و تفکرات و تجویزهایی در مواجهه با غرب و تمدن و تفکر جدید آن بوده است که جنبه‌های بسیاری از آن مغفول واقع شده و یا کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. تاریخ‌نویسی اندیشهٔ ایران طی دهه‌های اخیر به‌شکل پرتکرار و کلیشه‌محوری توجه خود را به تبیین و تحلیل آرا و عقاید منوّرالفکران عهد قجر و روشن‌فکران سدهٔ معاصر معطوف کرده و سایر مولدان فکر و نظر را بنا به سهمی که در شکل‌گیری تکوین تفکر معاصر ما داشته‌اند، مورد بی‌مهری قرارداده است. تردیدی نیست که افرادی نظیر میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدّوله، عبدالرحیم طالبوف‌تبریزی، میرزا آقاخان کرمانی و در دهه‌های بعد تقی ارّانی، فخرالدین شادمان، علی شریعتی و احمد فردید نقش پررنگی در تبیین و تحلیلِ نسبت ما با غرب داشته‌اند؛ اما خاصه در دوران متقدمِ آشنایی ایرانیان با غرب، این نسبت‌سنجی و ادراک و تحلیل دنیای جدید برآمده تحت‌تأثیر تفکر و تمدن جدید غربی، از مجراهای دیگری نظیر سفرنامه‌نویسان، تجّار و بازرگانان و برخی دیگر از اهل‌فضل و نظر به‌مثابهٔ فرصتی در اختیار تاریخ‌نویسی اندیشه قرار گرفته است تا در فهم و انعکاس اندیشهٔ ایرانی در مواجهه با غرب نگاه همه‌جانبه‌تری داشته باشد.

اثر حاضر تلاشی است در این راستا که برای پیشگیری از افسارگسیختگی تحقیق و چارچوب‌دادن به آن، از حیث نوع رساله‌های انتخابی برای تحلیل، آثار سفرنامه‌نویسان ایرانی و از حیث زمانی سفرنامه‌های نگارش‌یافتهٔ حدّ فاصل دوران فتحعلی‌شاه قاجار تا جنبش مشروطیت را مد نظر قرارداده است. از این رو ۲۷ سفرنامه از ۲۳ نفر مورد تحلیل محتوا قرار گرفته است. اینکه این سفرنامه‌ها لزوماً در برگیرندهٔ طیف خاصی از افراد با پایگاه اجتماعی و طبقاتی یکسانی نیست، این فرصت را برای خوانندهٔ این اثر فراهم می‌آورد تا نوع دریافت‌ها و واکنش‌های افراد مختلف با ذائقه‌ها و سطح فکری متفاوت حین مواجهه با تمدن غربی را با یکدیگر قیاس کند.

البته که دغدغهٔ اثر حاضر صرفاً به این فانتزی تاریخ‌نگارانه محدود نمی‌شود. اثر حاضر توجه به فکت‌های تاریخی گزیده‌شده از متن سفرنامه‌ها را -که گویای فهم و ادراک راوی از تمدن جدیدی و عناصر شکل‌دهنده آن است- از این حیث به‌کار گرفته است که عیار فهم ایرانیان و نقایص برآمده از آن در مواجهه با تجدد را بسنجد. چینش داده‌های تاریخی این تحقیق و نتایج برآمده از آن، شاید خود به‌خوبی بر این اصل در تاریخ معاصر ما صحّه بگذارد که درک ناقص و ناصواب ایرانیان از تجدد و بنیان‌های شکل‌دهندهٔ آن، ریشه‌ای به‌قدمت ۲۰۰ سال دارد.

امید آن دارم چنانچه مجال مناسبی برای پژوهش یا پژوهش‌های جدید دیگر در این زمینه دست داد، تداوم این فهم و ادراک از تجدد را ازسوی طیف‌های دیگری از جامعهٔ ایرانی (منهای روشن‌فکران) در دهه‌های بعد از محدوده‌زمانی اثر حاضر، ردگیری کنم.

مقتضی است از استاد عزیزم جناب آقای دکتر رضا داوری‌اردکانی تشکر کنم که با انبوهی از مشغله بر بنده منت نهاده و با مطالعهٔ متن کتاب ضمن نگارش مقدمه‌ای بر اثر، نکات آموزنده و تأمل‌برانگیزی را به نویسنده گوشزد کردند. همین‌طور باید مراتب قدردانی خود را از دکتر قباد منصوربخت اظهار کنم که افق‌های جدید فکری بر من گشود. بدون راهنمایی‌های او این اثر به نگارش درنمی‌آمد. از همسر عزیزم هم صمیمانه سپاسگزارم که همدلانه در تمام مراحل آماده‌سازی این اثر یار و یاور من بود. در پایان از مدیریت نشر صاد و کلیّهٔ دست‌اندرکاران این ناشر وزین که شرایطی برای انتشار این رساله فراهم آوردند، نهایت امتنان و تشکر را دارم. امیدوارم این اثر در کنار سایر آثار ارزشمند دیگر که با دغدغه‌مندی سعی در تعمق‌بخشیدن به فهم و بینش «ما» نسبت به تجدد و غرب جدید دارند، مؤثر افتد.

بهزاد جامه بزرگ

آبان ۱۴۰۰

بیان مسئله

سراسر تاریخ ایران صحنهٔ مواجههٔ ایرانیان با سایر اقوام و جوامع بوده است. این مواجهات جدا ازاینکه از چه جنس و صورتی بوده‌اند، نمی‌توانستند فارغ از برقراری روابط و تعاملات فکری و فرهنگی بین طرفین باشند. روح و اندیشهٔ حاکم بر تمدن ایرانی در هر دورهٔ تاریخی تعیین‌کنندهٔ میزان و کیفیت برقراری روابط فرهنگی و تمدنی بوده است؛ به‌عبارت‌دیگر، قبض و بسط تعاملات فکری و فرهنگی ایرانیان با تمدن‌ها و جوامع دیگر در دوره‌های مختلف تاریخی، معلول زایایی و پویایی تمدن ایرانی و قدرت فرهنگی و ذات تفکر و اندیشهٔ حاکم بر جامعه و تمدن ایرانی بوده است.

تمدن و فرهنگ ایرانی در دورهٔ باستان و تا پیش از ورود اسلام به ایران، حول محور آیین زرتشت و اندیشهٔ برگرفته از باورهای آن و همچنین تجربیات اجتماعی جامعهٔ ایرانِ آن زمان شکل گرفته بود. تمدن ایران باستان بنابر اقتضای زمان و به دلایل گوناگون با سایر اقوام و تمدن‌های زمانهٔ خود نظیر یونان و روم و مصر و... برخورد و ارتباط پیدا کرد، اما روح حاکم بر تمدن ایران باستان و نوع نگاه خاص موجود در این روح و اندیشه نسبت به اقوام و جوامع بیگانه، این روابط و برخوردهای ایجادشده را خالی از هرگونه تأثیر و تأثر طرفین بر یکدیگر کرد. در تمدن ایران باستان شرایط به‌نحوی پیش رفته بود که تمدن ایران زایایی و پویایی خود را از دست داده بود و جامعهٔ ایرانی به تعبیری دچار نوعی رکود فکری و فرهنگی شده بود و حساسیت خود را نسبت به تولید فکر جدید و یا اخذ و اقتباس از فرهنگ و نظر اقوام دیگر را از دست داده بود.

با ورود اسلام به ایران، روح حاکم بر جامعهٔ ایران دگرگون می‌شود. تا پیش از ورود اسلام به ایران، ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعهٔ ایران به‌گونه‌ای بود که یادگیری و آموزش و فعالیت‌هایی را که در حوزهٔ امور فرهنگی قرار می‌گرفت منحصر به طبقه یا طبقات خاص کرده بود؛ به‌طوری‌که اکثریت جامعهٔ ایرانی دورهٔ باستان و به‌ویژه در عصر ساسانی، به علت نگاه طبقاتی به جامعه، از یادگیری و آموزش و پرداختن به امور فکری و فرهنگی محروم می‌شدند و چه‌بسا بسیاری از استعدادها و ظرفیت‌های جامعهٔ ایرانی بدین‌سان هدر می‌رفت.

با ورود اسلام به ایران بسیاری از موانع و محدودیت‌ها که تا پیش از این رادع و مانع رشد و ارتقای فکری و فرهنگی جامعهٔ ایران شده بود از بین رفت. فعّالیت‌های فکری و فرهنگی از انحصار طبقه و گروه‌های خاص بیرون آمد و به این فعّالیت‌ها عمومیت بخشیده شد و بدین‌گونه شرایطی مهیا شد تا بسیاری از افرادی که در طبقات بالای جامعه هم قرار نداشتند در این فضا رشد کنند و به عالمان و حکمایی مبدل شوند که هریک می‌توانستند منشأ و مصدر تحولات گسترده‌ای در حوزهٔ تفکر و فرهنگ عصر خود باشند. بدین‌ترتیب، مشاهده می‌شود که آن نشاط و فضاسازی لازم که برای ایجاد تحول در تمدن و حرکت آن به‌سمت زایایی و پویایی فکری و فرهنگی نیاز بود، با ورود اسلام به ایران مهیا می‌شود؛ درنتیجه، از جمع بین ایرانیان مستعد یادگیری و تعلم و دین اسلام با روحیهٔ علم‌دوستی جاری و ساری در آن ترکیبی ایجاد می‌شود که نه‌تنها در تولید فکر و اندیشه‌های تازه تواناست، بلکه قادر است با فرهنگ غنی‌شده در دل این تمدن، فرهنگ و تفکر سایر اقوام و تمدن‌ها را تحت‌تأثیر قرار دهد.

ایرانیان مسلمان اینک با روح تازه‌ای که در کالبدشان دمیده شده بود، هرآنچه می‌توانست مکمل دستگاه حقیقت‌جویی و معرفت‌طلبی ایشان باشد، دنبال می‌کردند؛ لذا به هرجا و هر حوزه‌ای که وجوهی از معرفت و حقیقت و دانش را می‌یافتند گام می‌گذاشتند و در این راستا با علوم و دانش و معارف اکثر حوزه‌های تمدنی نظیر هند و چین و یونان آشنایی پیدا کردند و در این آشنایی تنها به مشاهدهٔ صرف بسنده نکردند و با تسلط بر علوم این حوزه‌ها به دخل‌وتصرف در این علوم پرداختند و علاوه‌بر دستیابی به دستاوردهای شگرف در حوزه‌های مختلف علوم تا قرون متمادی تغذیه‌کنندهٔ مراکز علمی سایر حوزه‌های تمدنی شدند. پس از آشنایی تمدن اسلامی با فرهنگ و تمدن یونانی، ایرانیان عمده‌ترین نقش را در اخذ و اقتباس اندیشه و فلسفهٔ یونانی ایفا کردند. ایشان پس از آشنایی و درک فلسفهٔ یونانی، به بسط و تشریح و تکمیل تفکر و اندیشهٔ یونانی در چهارچوب تمدن و فرهنگ اسلامی پرداختند و از این طریق به تأسیس فلسفهٔ اسلامی دست یازیدند؛ فلسفه‌ای که در عین تأثیرپذیری از فلسفهٔ یونانی خود را موظف به انطباق بر اصول شریعت اسلامی و قرارگرفتن در طول آن می‌دانست.

با شکل‌گیری و شکوفایی علم و فلسفهٔ اسلامی در ایران که معلول زایایی و پویایی تمدن اسلامی با روح و اندیشهٔ حاکم بر آن بود، توان تولیدات فرهنگی و تمدنی در نزد ایرانیان بالا رفت، به‌گونه‌ای که ایرانیان مسلمان تا چندین قرن در مواجهه با فرهنگ‌ها و تمدن‌های اقوام بیگانه -که هریک توانایی ایجاد چالش‌های جدّی را برای ایرانیان داشتند- علاوه‌بر اینکه تحت‌تأثیر فرهنگ و تمدن اقوام مهاجم قرار نمی‌گرفتند، بلکه قادر بودند فرهنگ و تمدن ایشان را در درون خود استحاله کنند. ترکان و مغولان و ازبکان نمونهٔ بارز این اقوام هستند که نه‌تنها نتوانستند در فرهنگ و تمدن ایرانی تغییر ایجاد کنند، بلکه خود در فرهنگ و تمدن ایرانی استحاله شدند. آنچه در تاریخ ایران پس از ورود اسلام به آن و تا پیش از مواجههٔ ایرانیان با غرب جدید گذشت مؤید میل و اشتیاق ایرانیان به مراوده با اندیشه‌ها و تفکرات سایر جوامع و همچنین نشان‌دهندهٔ عدم‌گریز و امتناع ایشان از پذیرش و پرداختن به اندیشه‌های جدید و متعلق به غیر است. این وضعیت با شدت و ضعف در دوران اسلامی ایران ادامه داشت، اما پس از مواجهه و آشنایی ایرانیان با تمدن جدید غرب، ایران با مسئلهٔ تازه‌ای مواجه شد، مسئله‌ای که مانند دوره‌های گذشته به‌راحتی قابل‌حل نبود.

ظهور تمدن غرب دو پیامد را برای مردم عالم در پی داشت: شکل‌گیری حرکت‌هایی از جانب دول غربی برای سلطه و استیلا بر نقاط عالم و شکل‌گیری رقابت‌های شدید میان این دول بر سر کسب منابع ثروت و قدرت بیشتر (وجه قهری تمدن غرب) و شکل‌گیری علم جدید و تکنیک توأم با آن و رشد و گسترش فزایندهٔ آن -که توانایی پاسخ‌گویی به بسیاری از مسائل را در خود نهفته می‌دید- به‌علاوهٔ ایجاد نهادهای مدنی جدید که مناسبات سیاسی و اجتماعی را دستخوش تحولات گسترده کرد و بسیاری از تماشاگران و ناظران را تشنهٔ دستیابی به این دستاوردهای تمدنی کرد (وجه جذبی تمدن غرب).

گسترش روزافزون تمدن غرب، مواجههٔ تمدن‌ها و جوامع دیگر را با این تمدن نوظهور اجتناب‌ناپذیر می‌کرد؛ جامعهٔ ایرانی نیز از این امر مستثنا نبود. مرحلهٔ نخست آشنایی ایرانیان و برخورد ایشان با تمدن غرب با چشیدن طعم تلخ وجه قهری تمدن غرب و جایی که تکنیک ظهوریافته در این تمدن در قالب فنون نوین نظامی و ابزار و ادوات نوین جنگی تجلی پیدا کرده بود، همراه بود؛ درنتیجه، ایران نیز مانند بسیاری از جوامع شرقی، ناگزیر از استفادهٔ محصولات صنایع غربی در حوزه‌های نظامی و مدنی شد. اگرچه استفاده از محصولات مذکور، خود سرآغاز ظهور مشکلات متعددی برای جامعهٔ ما بود، اما مسئله به اینجا ختم نشد؛ چراکه مشاهدهٔ پیشرفت‌های علمی، صنعتی و... حیرت‌زدگی ایرانیان را نسبت به این قدرت نوظهور دوچندان کرد.

تا بدین‌جا ایرانیان به‌واسطهٔ حضور برخی مظاهر و محصولات تمدنی غرب در جامعهٔ خود با این تمدن آشنا شده بودند. با فراهم‌شدن امکان سفر ایرانیان به اروپا و مشاهدهٔ نزدیک تمدن جدید غرب، باب جدیدی از آشنایی ایرانیان با تمدن غرب گشوده شد. مشاهدهٔ مستقیم تمدن جدید و دستاوردها و محصولات آن علاوه‌بر اینکه فرایند ورود اطلاعات از جوامع غربی به ایران را گسترش داد، درک و دریافت ایرانیان از شرایط ایجادشده در غرب را نیز وضوح بیشتری بخشید. ناظران ایرانی تمدن جدید که اینک به‌واسطهٔ سفر به غرب امکان آشنایی با بسیاری از دستاوردها و جذابیت‌های جدید غرب نظیر رفاه، نهادهای مدنی، قانون، پارلمان، عدلیه و بسیاری از دستاوردها و اختراعات عظیم تکنولوژیک را به دست آورده بودند، به انجام مقایسهٔ ذهنی میان شرایط جامعهٔ خود و غرب پرداختند و با اشراف به عقب‌ماندگی جامعهٔ ایران نسبت به جوامع غربی، جست‌وجو برای یافتن راهکارهایی برای تحول در جامعهٔ ایران را آغاز کردند.

بنابراین، با سوق‌دادن جامعهٔ ایران به‌سوی مطلوب خود (تمدن غربی) و بر پایهٔ آگاهی‌هایی که نخستین ایرانیان از اروپا به‌دست آوردند و آن را در سفرنامه‌هایشان منعکس کردند و آنچه از تمدن غرب و تفکر جدید مقوّم آن استنباط کردند، در پی ایجاد تغییرات و تحولات در وجوه مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... جامعهٔ خود بودند تا ضمن جبران عقب‌ماندگی، تمدن جدید را در ایران ساری و جاری سازند؛ ازاین‌رو این تحقیق بر محور بررسی این مسئله شکل می‌گیرد که سفرنامه‌نویسان ایرانی که غالباً به‌عنوان جزئی از نخبگان جامعهٔ ایرانی محسوب می‌شدند، با عنایت به جایگاه تاریخی‌ای که در آن قرار داشتند و مسائل و مشکلاتی که در پی مواجهه با لایه‌هایی از قدرت تمدن جدید غرب برای ایشان به وجود آمده بود، با به‌دست‌آوردن فرصت مشاهدهٔ جوامع غربی و دستاوردهای آن تا حدّی متوجه شکل‌گیری تحولات رخ‌داده در غرب و مسئله‌ای که جامعهٔ ایران در تقابل با غرب با آن مواجه بود، شدند.

سیاحان و سفرنامه‌نویسان ایرانی علی‌رغم اینکه این فرصت برایشان حاصل شد که تمدن جدید غرب را از نزدیک مشاهده کنند، ادراکشان در لایه‌های سطحی و ظاهری تمدن جدید متوقف ماند و پرسش جدّی در این زمینه طرح نشد و ازاین‌رو ناتوانی در کشف ارتباط میان عوامل اصلی و سازندهٔ تمدن جدید سبب شد تا سیاحان و سفرنامه‌نویسان ایرانی در دریافت خود از تمدن غرب، مظاهر تمدن را با بنیان‌های تمدن خلط کنند و درنتیجه درک ناقص و نادرستی از تمدن جدید حاصل شود که این درک ناقص اوّلاً همچون مانعی سیاحان و سفرنامه‌نویسان ایرانی را نسبت به ارائهٔ تبیین عقلانی از ضرورت تغییرات در جامعهٔ ایران ناتوان می‌کرد و ثانیاً سبب می‌شد تا ایشان در انتقال تمدن جدید به ایران به صرف اراده و تصمیم اکتفا کرده و نسبت به لوازم و فرایند موردنیاز جهت تحقق این امر بی‌توجه باشند. ضمن اینکه سفرنامه‌نویسان ایرانی علی‌رغم مشاهده و درک فاصلهٔ موجود میان جامعهٔ خود و جوامع غربی، دستاوردهای تمدن غربی را ناشی از پیشرفت طولی جوامع غربی نسبت به جوامع دیگر می‌دانستند، لذا تشخیص تفاوت بنیانی پدیده‌های شکل‌گرفته در تمدن غرب و فهم بنیان‌های تمدنی غرب و به تبع آن اهمیت ایجاد بنیان‌های مزبور در جامعهٔ ایران از منظر ایشان مغفول واقع شد.

با توجه به اینکه این تحقیق عمدتاً از جنس تحلیل اندیشه است، منابع این رساله از جنبهٔ اطلاعات حاوی آن موردنقد و ارزیابی قرار نمی‌گیرند و این محتوای اندیشه است که در طول تحقیق موردنقد قرار می‌گیرد. طبقه‌بندی منابع این تحقیق به سبب رویکرد محتواگرایانه و نقد اندیشهٔ تحقیق با مشکل مواجه بود، لذا طبقه‌بندی انجام‌شدهٔ منابع با توجه به وجه غالب سفرنامه‌ها و پایگاه اجتماعی و سیاسی سفرنامه‌نویسان صورت گرفته است؛ لذا سفرنامه‌ها به چهار دسته ۱- سفرنامهٔ شاهان قاجار، ۲- سفرکنندگان رسمی و صاحب‌منصبان و سفیران دولتی، ۳- سفرنامهٔ سیاحان و زائران و ۴- سفرنامهٔ تجار و بازرگانان تقسیم شد. ازآنجاکه ممکن بود فرد یا افرادی از سفرنامه‌نویسان به لحاظ پایگاه اجتماعی و سیاسی قابلیت قرارگرفتن در بیش از یک طبقه را داشته باشند، معیار طبقه‌بندی پایگاه اجتماعی و سیاسی سفرنامه‌نویسان در حین سفر و تحریر سفرنامه منظور نظر قرار گرفت؛ ولی بااین‌وجود لازم به اشاره است که این تقسیم‌بندی اعتباری است و در راستای طبقه‌بندی منابع نمی‌توان به‌طور مطلق عمل کرد.

بخش اوّل: زمینه‌های آشنایی و برخورد

در این بخش که مقدمات ورود به بحث اصلی این رساله است، تلاش می‌شود تا زمینه‌های آشنایی و برخورد ایرانیان با غرب جدید در قالب سه فصل -هرچند به‌صورت مختصر- موردبحث و بررسی قرار گیرد. در فصل اوّل از این بخش تلاش می‌شود تا تصویری از اوضاع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی از جامعهٔ ایران مقارن با شکل‌گیری تحولات جدید در اروپا- حدّفاصل روی‌کارآمدن صفویان تا آغاز دوران فتحعلی‌شاه قاجار- ارائه شود.

فصل دوم از بخش دوم تلاشی است به‌منظور روایت نخستین برخوردهای ایرانیان با دول قدرتمند اروپایی نظیر روسیه، انگلستان، فرانسه و ضربات وارده بر پیکرهٔ حاکمیت سیاسی ایران تحت‌تأثیر تنش‌ها و چالش‌های این دولت‌ها با ایرانِ عصر سلطنت فتحعلی‌شاه. در این فصل ضمن اشاره به جنگ‌های دورهٔ اوّل ایران و روس و قرارداد گلستان، برخی دیگر از قراردادهای منعقدشده در این دوره میان ایران با فرانسه (فین‌کنشتاین) و انگلستان (نظیر قراردادهای مجمل و مفصل) و تبعات ناشی از آن برای طرف ایرانی مورد واکاوی قرار می‌گیرد.

در فصل سوم این بخش نیز سعی می‌شود تا نخستین تلاش‌های ایرانیان به‌منظور برقراری ارتباط با غرب تحت‌تأثیر ضربات وارده از ایشان به حاکمیت ایران موردبررسی قرار گیرد. این فصل اشاره به اقدامات انجام‌شده در راستای پرکردن فاصلهٔ موجود میان ایران و دول اروپایی از طرقی نظیر ترجمهٔ کتب اروپاییان و اعزام نخستین کاروان‌های محصلین و دانشجویان ایرانی به اروپاست که به‌منظور پرکردن شکاف تمدنی ایجادشده میان ایران و غرب، از جانب دولتمردان ایرانی انجام گرفت.

حدّفاصل حملهٔ مغول تا روی‌کارآمدن صفویان، سرزمین ایران چندین سده شاهد درگیری نیروهای مهاجم و قدرت‌های محلی بود که به علت فقدان قدرت غالب در این بین، هیچ‌وقت حکومت مرکزی قدرتمندی در ایران شکل نگرفت.

با ظهور صفویان و تاج‌گذاری شاه‌اسماعیل، فصل جدیدی از تاریخ ایران آغاز شد. پس از چندین سده درگیری هسته‌های مرکزی قدرت که هیچ‌یک قادر به تشکیل حکومت مرکزی نبودند، اینک سرزمین ایران شاهد روی‌کارآمدن قدرتی بود که با سرکوب قدرت‌های محلی و مدعی، حکومتی متمرکز تشکیل داد که بر بسیاری از نقاط ایران قدیم مسلط بود.

حکومت صفویان از دو حیث حائز اهمیت بود: اوّل به جهت تحولاتی که در دوران این سلسله در درون ایران رخ داد و بسیاری از ساختارهای جامعهٔ ایران دچار تحول و دگرگونی شد و دوم، ازاین‌جهت که هم‌زمان با آغاز به کار صفویان در ایران، در غرب نیز شاهد وقوع تحولات و شکل‌گیری و ایجاد سامان جدیدی هستیم؛ نظم نوینی که در آیندهٔ نزدیک، عرصهٔ جهانی را تحت‌تأثیر خود قرار داد.

دوران سلطنت شاه‌اسماعیل گرچه با فرازونشیب‌های فراوان ازجمله شکست تاریخی وی در چالدران همراه بود، دوران مراحل تأسیس و شکل‌گیری نهادهای حکومت شیعه و صوفی‌مسلک صفویه بود. این شرایط در طولانی‌ترین دوران سلطنت طول تاریخ ایران که دوران تثبیت حکومت صفویه است و با پررنگ‌شدن وجه شریعت و انزوای تصوف در میان صفویان همراه بود، ادامه یافت. در این دوره نهادهای شکل‌گرفته در دورهٔ شاه‌اسماعیل تکمیل و تا حدّی اصلاح شد. با گذر دوران کوتاه سلطنت شاه‌اسماعیل دوم و سلطان‌محمد خدابنده، دورهٔ اوّل حکومت صفویان به‌پایان می‌رسد و دور دوم ایشان با تاج‌گذاری و سلطنت شاه‌عباس اوّل آغاز می‌شود.

دوران سلطنت شاه‌عباس را می‌توان دوران اوج و اعتلا و شکوفایی حکومت صفویان در ایران دانست. شاه‌عباس اوّل با غلبه بر مخالفان داخلی و خارجی خود و کاهش نفوذ درباریان و قزلباش‌ها در ادارهٔ امور، قدرت خود را تثبیت کرد. غلبهٔ وی بر ازبکان و عثمانی‌ها در چندین مرحله مبین اقتدار نظامی حکومت صفویان در دوران شاه‌عباس اوّل است.

شکوفایی و اعتلای ایران در دوران سلطنت شاه‌عباس تنها محدود به حوزهٔ سیاسی و نظامی نیست، بلکه تمام شئون جامعه در این دوره هماهنگ با یکدیگر گام در عرصهٔ اوج و تعالی می‌گذارد. درزمینهٔ تجارت و بازرگانی، ایران و به‌طور خاص اصفهان، عرصهٔ رقابت بازرگانان چین، هند، آسیای مرکزی، عربستان، عثمانی و اروپا برای خرید کالاهای صنعتگران اصفهانی بود.۱ گسترش روابط خارجی با دول قدرتمند اروپایی و حضور بسیاری از اتباع این کشورها در ایران جهت گسترش روابط با ایران از دیگر نقاط عطف دوران شاه‌عباس اوّل بود.

توجه شاه به رعیت و تأکید وی بر رفعِ احتیاجات ایشان، علاوه‌بر ایجاد پیوند مستحکم میان شاه و رعیت، رضایت خاطر عمومی رعیت از شاه را در پی داشت. پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی، تصویر جامعی از این شرایط ارائه می‌دهد:

«به‌طورکلی، شاه‌عباس برای ملتش نه‌تنها یک پادشاه خوب، بلکه درعین‌حال پدر و سرپرست دلسوز و مهربانی است. وی نه‌تنها به رعایای خود زمین و حشم می‌بخشد، بلکه به هرکسی‌که نیاز باشد پول کافی می‌دهد تا احتیاجات خود را برطرف سازد. به کسانی‌که استطاعت داشته باشند قرض می‌دهد و به آنان‌که مستمند هستند بی‌عوض می‌بخشد. به‌علاوه، برای اتباع خود به خصوص آن‌ها که صمیمانه خدمت می‌کنند، همسر پیدا می‌کند و وسایل لازم را برای تهیه مصنوعات در اختیارشان می‌گذارد و آنان را به آموختن هنری که به کارشان آید تشویق می‌کند و درحقیقت هیچ پدری نسبت به افراد خانوادهٔ خود که تعداد آن‌ها از چهار الی شش نفر متجاوز نیست، مثل این پادشاه نسبت به اتباع خود که هزاران هزار بلکه میلیون‌ها نفر هستند، چنین با مهربانی رفتار نمی‌کند.»۲

با سپری‌شدن دوران شاه‌عباس، عصر زرین فرمانروایی صفویان نیز به‌سر آمد. ازاین‌پس دوران سلطنت شاهان صفوی تا دوران واپسین شاه این خاندان یعنی شاه‌سلطان‌حسین، بستری برای افول هرچه بیشتر جامعهٔ ایران در تمام شئون فراهم می‌آید؛ به‌عبارت‌دیگر، همان‌طورکه با روی‌کارآمدن شاه‌عباس شرایط برای جهش همه‌جانبهٔ جامعه فراهم شده بود، با پایان دوران سلطنت وی مقطع شکوفایی و اوج صفویان در ایران به سراشیب سقوط وارد می‌شود.

ضعف و فترت پس از شاه‌عباس اوّل در دوران شاه‌سلطان‌حسین به اوج خود رسید. به گفتهٔ کروسینسکی کشیش لهستانی حاضر در ایران:

«[شاه‌سلطان‌حسین] شاهی بود که بیشتر ازآنکه فرمان براند، فرمان می‌برد؛ بیشتر از آن ساده‌لوح بود که بتواند سرشت توطئه‌های کسانی را که در اطراف او بودند، بشناسد و ضعیف‌تر از آن بود که اگر از توطئه‌ای آگاه می‌شد، بتواند از خود دفاع کند.» ۳

ویژگی‌های شخصیتی شاه‌سلطان‌حسین تا حدّ زیادی با جایگاه شاهانهٔ وی در تعارض بود، به‌طوری‌که در زمان وی خواجه‌سرایانی که مردم به دیدهٔ تمسخر به آن‌ها می‌نگریستند، عنان همهٔ امور را در دست گرفتند و به اعطاکنندگان مناصب و عطایا و صاحبان قدرت مطلق تبدیل شدند. ۴

نابسامانی شرایط حکومت و جامعه در ایران در شرایطی به‌وقوع می‌پیوست که در اروپا شرایط جدیدی در حال شکل‌گیری بود. دولت‌های اروپایی معاصر با صفویه در پی دستیابی به صنایع جدید نظامی نسبت به دوران قبل بسیار قدرتمندتر شده بودند. افزایش قدرت نظامی و نیاز به تأمین منابع اوّلیهٔ صنایع جدید عواملی بود که توجه اروپاییان را معطوف به خارج از مرزهای اروپا می‌کرد؛ ازاین‌رو تلاش‌ها جهت برقراری ارتباط و گسترش روابط با مناطق دیگر ازجمله ایران در این دوران آغاز می‌شود؛ روابطی که جنس متفاوتی نسبت به قبل داشت و در دهه‌های آینده، ایران را به‌شدت تحت‌تأثیر خود قرار داد.

با حملهٔ افغان‌ها و سقوط اصفهان، کار حکومت صفویه در ایران پایان یافت. از این زمان تا به‌حکومت‌رسیدن نادرشاه افشار، جامعهٔ ایران امکان مشاهدهٔ چیزی جز کشتار و غارت هرج‌ومرج را نیافت:

«یأس تمام به حال خاص و عام راه یافته، روزبه‌روز قوتِ ضعف و ضعفِ قوت پذیرفته، آتش غلا و نایرهٔ بلا بالا گرفت، به حدّی که مردم برای اکل میته می‌مردند و بزرگان در اسواق و محلات، اطفال خردسال را دزدیده، ذبح کرده، می‌خوردند! دل‌ها برای گندم چون سینهٔ گندم چاک و طایر جان‌ها در غم دانه گرفتار دام. نانوا می‌گفت و جان می‌داد... برای گِرده‌نانی درون‌ها چون تنور به آتش حسرت می‌تافت و چشم مردم قرصی برای نهادی سوای پنجه‌کش خورشید نمی‌یافت. از شورچشمی زمانه عهدی شد که شیرین‌دهنان به یاد شکر، لب خویش می‌مکیدند... .» ۵

فترت و تباهی ناشی از تسلط کوتاه‌مدت افغان‌ها بر ایران منجر به پریشانی اوضاع و برهم‌خوردن تمرکز قدرت شده بود و مراکز پراکندهٔ قدرت، حکومت‌های محلی و ملوک‌الطوایفی بسیاری را در سرتاسر ایران ایجاد کرده بود. ضمن اینکه نواحی غربی و شمال غربی مصون از تعرض همسایهٔ غربی نمانده بود و ازاین‌حیث شرایطی مشابه، حین به‌قدرت‌رسیدن صفویان در ایران ایجاد شده بود. میرزامهدی‌خان استرآبادی گزارش جامعی را در این خصوص ارائه می‌دهد:

«تخت سروری ایران، پایمال دشمن و آتش جور و بیداد مخالف از هر طرف به خرمن هستی خشک و تر شعله‌افکن گردید؛ رسم ملوک‌الطوایف، شیوع و فتنه و آشوب از عالی و سافل وقوع یافت، چنان‌که از قندهار الی اصفهان، طایفهٔ غلیجایی و در هرات، ابدالی و در شیروانات، لکزیه و در فارسی، صفی‌میرزانام مجهول‌النسب و در کرمان، سیّداحمد و نوادهٔ میرزاداوود و در بلوچستان و بنادر، سلطان‌محمدنام، مشهور به خرسوار و در جوانکی، عباس‌نام و در گیلان، اسماعیل‌نام و در خراسان، محمود سیستانی صاحب داعیهٔ استبداد گشته، گروه رومیه نیز آذربایجان را از یک سمت به آرپه‌چای تا سلطانیه و ابهر و ازطرف عراق از کرمانشاهان الی کزاز به‌تصرف درآوردند و روسیه هم نیز از باب‌البواب دربند تا مازندران جمیع دارالمرز را متصرف و همچنین ترکمانیه صاین‌خانی استرآباد که اکثر اوقات به فتنه‌انگیزی و شورش معتاد بودند و الوار بختیاری و فیلی و اکراد اردلان و اعراب هویزه و در بنادر، حتّی گوشه‌نشینان میان ولایت، سر از اطاعت باز زده، اظهار سرکشی و خودفروشی کردند.» ۶

به‌قدرت‌رسیدن نادر، اقدامات وی دایر بر حذف و سرکوب قدرت‌های محلی و عقب‌راندن دشمن خارجی را در پی داشت. نادر توانست با بیرون‌راندن ترک‌ها و روس‌ها از سراسر ایران و سرکوب‌کردن شورش‌های داخلی افغان‌ها غلزایی و ابدالی و استرآباد، آرامش و امنیت را به مردم مملکت خود بازگرداند. ۷ به‌این‌ترتیب، حکومت ایران پس از گذراندن وقفه‌ای کوتاه بار دیگر تحت لوای حاکمی مقتدر تمرکز یافت و سرزمین ایران از چندپارگی و انشقاق در امان ماند و وحدت سرزمین ایران مجدداً متحقق شد و به تعبیر مینورسکی «مرزوبوم ایران از دشمن رهایی یافت. ۸»

نابسامانی اواخر دورهٔ شاه‌سلطان‌حسین و ویرانی ناشی از یورش و غارت افغان‌ها و نبردهای پی‌درپی نادر در راستای غلبه بر نواحی ایران، بی‌توجهی به مقولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را در پی داشت؛ لذا این شئون جامعهٔ ایران در این دوران به‌شدت مغفول واقع شده و نیازمند توجه و بازسازی اساسی بود. اما نادر که با جنگاوری و لشکرکشی بیش از سایر وجوه و آداب فرمانروایی انس داشت، به‌جای تثبیت موقعیت و حکومت نوپای خود و توجه به مسائل بنیادین و زیربنایی جامعه، راه لشکرکشی به‌سمت هند را در پیش گرفت و فارغ از توجه به اقدامات وی در هندوستان، تدبیری در جهت بازسازی سرزمین خود اتخاذ نکرد و هرگز نیز فرصت اندیشیدن به این مسئله را نیافت.

سلطنت نادر بر ایران گرچه منجر به تمرکز قدرت در دست یک نفر شد و ایران را از چندپارگی رهایی بخشید، لیکن دردی را از جامعهٔ ازهم‌گسیخته ایران درمان نکرد و اوضاع ایران را مستعد آشوب و شکنندگی در دوران پس از خود کرد؛ به‌طوری‌که پس از قتل نادر و تا تثبیت جایگاه کریم‌خان زند، شرایط ملوک‌الطوایفی و پراکندگی مراکز قدرت دیگر بار به صحنهٔ سیاسی جامعهٔ ایران بازگشت و نزاع و رقابت میان افرادی مثل محمدحسن‌خان قاجار، آزادخان افغان، علی‌مرادخان و ابوالفتح‌خان بختیاری، فتحعلی‌خان افشار ارومی و کریم‌خان زند جهت تسلط بر یکدیگر و افزایش محدودهٔ حکمرانی به حدّ اعلای خود رسید.

جامعهٔ ایران در چنین شرایطی فرصت و توان چاره‌اندیشی برای بازسازی خود و برون‌رفت از شرایط آشوب را از دست داده بود و انحطاط و تباهی سایهٔ خود را بیش‌ازپیش بر گرداگرد «ایران ویران» می‌گسترانید و این در حالی بود که اروپا با عبور از سده‌های میانه، رفته‌رفته جایگاه محوری در مناسبات جهانی پیدا می‌کرد. قدرت روزافزون دول اروپایی از چندی پیش توجه آن‌ها را به منطقی که می‌توانست نیازهای اوّلیهٔ صنایعشان را تأمین کند معطوف کرده بود و توان بالای نظامی ایشان در برّ و بحر نیز این قدرت را به ایشان می‌داد که در هر نقطه‌ای از کرهٔ خاکی نیرو پیاده کنند.

هندوستان ازجمله مناطقی بود که به‌واسطهٔ برخورداری از منابع غنی همواره در کانون توجه استعمارگران اروپایی بود؛ ازاین‌رو دولت‌های اروپایی رقابت تنگاتنگی را جهت تسلط بر این کشور ثروتمند آغاز کرده بودند و در این راستا کمپانی هند شرقی انگلستان، کمپانی هند شرقی فرانسه و کمپانی هند شرقی هلند توسط سه کشور قدرتمند اروپایی در هند تأسیس شد. با تأسیس این کمپانی‌ها و موقعیت جغرافیایی ایران، آب‌های جنوب ایران اهمیت استراتژیکی برای دول اروپایی جهت دسترسی به هند پیدا کرد و ایران به‌عنوان راه رسیدن به هند، اهمیت فوق‌العاده‌ای را در میان اروپاییان پیدا کرد.

بدین‌ترتیب، رقابت‌ها در برههٔ زمانی حکومت افشاریه و زندیه در ایران جهت برقراری ارتباط با ایران با انگیزهٔ تسلط بر آب‌های جنوب آغاز شد. دول قدرتمند اروپایی هریک در پی این بودند که با پیش‌دستی در برقراری ارتباط با حاکمان ایران راه را بر دیگر رقبا ببندند. ازطرفی چالش‌های ایران در آب‌های جنوب، نیاز ایران به قوای بحریه را بیش‌ازپیش هویدا می‌کرد و حاکمان ایران را جهت فائق‌آمدن بر مسائل مذکور ناچار به درازکردن دست نیاز به دول غرب کرد. دول اروپایی در قبال ابراز نیازمندی ایرانیان به قوای بحریه با زیرکی عمل می‌کردند و تنها هنگامی‌که تأمین قوای بحریه ایران منافع ایشان را تأمین می‌کرد یا برای آن‌ها امتیازی به‌همراه داشت، حاضر به همکاری بودند و در غیر این صورت از هرگونه همکاری خودداری می‌کردند.

برای نمونه، در ۱۱۴۸ هجری قمری که نادر از کمپانی هند شرقی انگلستان تقاضا کرد که چند فروند کشتی در اختیار او بگذارند تا بتواند نیروهای خود را جهت مقابله با اعراب مسقط به این نواحی گسیل دارد، انگلیسی‌ها به سبب اینکه مخالف قدرت‌یافتن ایران در خلیج فارس بودند و برخورد نادر با اعراب مسقط علیه منافع آن‌ها بود، از قبول تقاضای نادر خودداری کردند. ۹ این مسئله بعدها و در ۱۱۵۵ هجری قمری با تلاش نادر جهت ایجاد ناوگان دریایی در بحر خزر با کمک‌گرفتن از جان التون انگلیس توأم بود. ۱۰ یا در نمونهٔ دیگر، در ۱۱۸۱ هجری قمری که کریم‌خان جهت مقابله با میر مهنا و غلبه بر جزیره خارک نیاز به قوای بحریه داشت، نمایندگان کمپانی هند شرقی انگلستان در قبال فروش پارچهٔ موردنیاز برای تهیهٔ لباس سربازان به دولت ایران و دریافت ابریشم گیلان و پشم کاشان در ازای آن، متعهد شدند که ناوگان دریایی خود را جهت مقابله با میر مهنا در اختیار ایران بگذارند.۱۱

در این مقطع حضور دول اروپایی در جنوب ایران لطمه‌ای را به‌طور مستقیم به ایران وارد نکرد و بیش از هرچیز حفظ و تسلط بر هندوستان برای ایشان حائز اهمیت بود. هرچند آشفتگی و ازهم‌گسیختگی درون ایران توان اندیشیدن به مصالح جامعه را از ایرانیان سلب کرده بود، ازاین‌رو نه‌تنها تحلیلی از حضور اروپاییان در منطقه از درون ایران صورت نگرفت، بلکه این قضیه موردتوجه جدّی نیز واقع نشد؛ مسئله‌ای که ضربات خود را در دهه‌های آینده به ایران وارد کرد.

سه دهه حکومت کریم‌خان در ایران می‌توانست مرهمی بر زخم‌های اوضاع بحرانی ایران باشد و تا حدّ زیادی موجبات تسکین آلام و رنج‌های ناشی از چندین سال نابسامانی حاکم بر ایران را فراهم آورد؛ اما وخامت اوضاع ایران شدیدتر از آن بود که بتوان به پشتوانهٔ یک مقطع سی‌ساله، تحول و دگرگونی اساسی در مملکت ایجاد کرد و از شدت سراشیبی تند تباهی و زوال همه‌جانبهٔ ایران کاست، کمااینکه اوضاع پس از مرگ کریم‌خان به همان اوضاع پیش از حکومت وی بازگشت:

«هنوز جسد بی‌جان آن فرمان‌فرمای مغفور مرحوم در فراش نهاده و به خاک نسپرده که از اقربا و خویشانش یعنی از طایفهٔ زند، بلکه از عزت و دولت بریده پیوند، قریب به پنجاه نفر پهلوانان شمشیرزن خنجرگذار شیرگیر... و هریک داعیه پادشاهی داشتند... با خدم خود به آلات حرب آراسته و به اسباب جدال پیراسته، از خانه‌های خود بیرون آمدند، بالاتّفاق به طمع مال‌ومنال در ارگ پادشاهی که خزانهٔ زر و سیم و جواهر و انبار امتعه و اقمشه در آن بود هجوم آوردند و دروازهٔ ارگ را بستند.» ۱۲

با مرگ کریم‌خان، جدال بر سر جانشینی میان سران ایل زند (نزدیکان کریم‌خان) آغاز شد و زکی‌خان، ابوالفتح‌خان، صادق‌خان و جعفرخان هریک در مقطع کوتاهی با غلبه بر رقبا زمام امور را در دست گرفتند.

جانشینان کریم‌خان هیچ‌گاه در حد و اندازه‌های وی نبودند و هرگز قادر به تثبیت قدرت خود نشدند و نابسامانی و درگیری‌های مداوم شریط را بیش‌ازپیش بغرنج می‌کرد. این شرایط موجبات ظهور قدرت جدیدی خارج از ایل زند را فراهم کرد. آقامحمدخان قاجار، فرزند ارشد محمدحسن‌خان قاجار که به دست عادل‌شاه مقطوع‌النسل شده و در دربار کریم‌خان به‌عنوان گروگان تحت نظر بود، با استفاده از فرصت به‌دست‌آمده پس از مرگ کریم‌خان توانست از چنگ خاندان زند بگریزد و با وحدت‌بخشیدن به ایل قاجاریه یگانه مدعی جدّی سلطنت تبدیل شود. بدین‌ترتیب، نبردهای میان وی و لطفعلی‌خان زند -این واپسین حکومتگر خاندان زند که بیش از دیگران با کریم‌خان دارای شباهت‌هایی بود- آغاز شد و آقامحمدخان در طی چند مرحله نبرد و با تمسک به خیانت حاجی ابراهیم‌خان کلانتر به لطفعلی‌خان زند، با فتح شیراز و کرمان به کار زندیان پایان بخشید و بدین‌گونه سلطنت از ایل به ایلی دیگر انتقال یافت و قاجاریان جانشین زندیان در ایران شدند.

دوران حکومت قاجاریه در ایران یکی از دوره‌های بسیار پراهمیت تاریخ ایران است. اهمیت مذکور نه به صرف نوع اقدامات و حکومت شاهان قاجار در ایران، بلکه اوّلاً به سبب ظهور نظامی جدید در غرب که مبیّن شکل‌گیری تحولات اساسی در مناسبات جهانی و برهم‌خوردن نظم قدیم و ثانیاً به علت تأثیرپذیری تاریخ ایران از شرایط جهانی است؛ به‌عبارت‌دیگر، تحولات تاریخ ایران در این دوره تابعی از تحولات جهانی و شرایط جدید شکل‌گرفته در آن است. به‌قدرت‌رسیدن قاجارها پس از حملهٔ مغولان و تفوق سیاسی ایلات، تکرار یک جریان مشخص در تاریخ سیاسی ایران بود. ۱۳ پیروزی قاجارها بر زندیان و به‌قدرت‌رسیدن ایشان را از نظر ساختار سیاسی باید یک جابه‌جایی در سطح ترکیب اتحاد ایلیاتی حاکم دانست، زیرا ایلات «لَک و لُر» جای خود را به ایلات قاجاریه و هم‌پیمانانشان دادند. ۱۴

مطلق‌گرایی سیاسی، مهم‌ترین و اساسی‌ترین ویژگی ساختار قدرت سیاسی قاجاریه را تشکیل می‌داد. در حکومت قاجاریه دامنهٔ وسیع قدرت بالکل در اختیار شاه بود و حدود سنّتی یا قانونی، قدرت را محدود نمی‌کرد. ۱۵ چنین شرایطی نمی‌توانست تحولی اساسی در اوضاع نابسامان ایران ایجاد کند؛ گرچه حاکمان جامعه عوض شدند، ولی نحوهٔ ادارهٔ کشور و رویکرد ایشان به مسائل جامعه تفاوتی نکرده بود و بینش ایشان به جامعه در همان چهارچوب نظم‌های حکومتگر پیشین در ایران قرار می‌گیرد. اما تحولات شکل‌گرفته در خارج از مرزهای ایران نحوهٔ مناسبات داخلی و خارجی سده‌های گذشته را برنمی‌تابید و درانداختن طرحی نو جهت برون‌رفت از انفعال در دوران جدید را می‌طلبید؛ این در حالی بود که با روی‌کارآمدن قاجارها اوضاع جامعه در شئون متفاوت خود تداوم همان شرایط گذشتهٔ خود بود و نظام قدیم همچنان بر وجوه مختلف جامعه مستولی بود.

در دوران آغازین عصر قاجاریه، «اولیویه» پزشک فرانسوی و عضو دایرکتوار این کشور در سفرنامهٔ خود به ایران که حاصل ملاقات‌های وی با رجال سیاسی و برقراری ارتباط با بدنهٔ جامعهٔ ایران و مردم عادی در دوران آقامحمدخان و ابتدای کار فتحعلی‌خان قاجار است، به فقرات قابل‌تأملی در خصوص اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران در نخستین سال‌های حکومت قاجارها اشاره می‌کند که منابع تاریخ‌نویسی این دوره نظیر «تاریخ نو» جهانگیرمیرزا، «ناسخ‌التواریخ» محمدتقی سپهر و «مآثرالسلطانیه» عبدالرزاق دنبلی کمتر اشاراتی در این خصوص دارند.

اولیویه به‌واسطهٔ حضور در قلب اروپا به‌خوبی با دستاوردهای نظامی و ادوات جنگی دول غربی آشنا بود و به‌خوبی اهمیت قشون و قوای نظامی را در مناسبات جدید می‌دانست. وی زمانی‌که آقامحمدخان با دستگیری و آزار اتباع روسی در انزلی، باکو و دربند سودای لشکرکشی و نبرد با روسیه را در سر می‌پروراند، آقامحمدخان و قشون وی را چنین ارزیابی می‌کند:

«آغامحمدشاه نه بهادری بود شجاع و نه سرداری عالم به فنون حرب و بیش از هشتاد هزار نفر لشکر با استعداد حرب نداشت. مداخل مملکتی وی به‌قدری نبود که بتواند بیشتر از هفت‌هشت ماه مخارج لشکریان را بدهد و به جهت این کار ناچار بود که قشون را به غارت و یغما تطمیع کرده و به تصرف اموال دشمنان مغلوب و نهب بلادی که مفتوح خواهند کرد، وعده دهد تا بلکه به‌زور و چالاکی کاری از پیش ببرند. قشون وی را اسلحه بسیار بد بود، به‌هیچ‌وجه از قواعد جنگ سررشته نداشتند. شبهه‌ای نداشتیم که در اوّلین ملاقات از دولت روس شکست خواهند خورد.» ۱۶

برخورداری از افراد ثابت و ابزار و ادوات و تجهیزات مدرن مؤلفه‌های اساسی یک ارتش مقتدر در آن روزگار را تشکیل می‌داد که اولیویه قشون آقامحمدخان را فاقد این مؤلفه‌های مهم می‌بیند؛ ضمن اینکه عدم‌برخورداری از فرماندهی مناسب و اکتفا به غارت به‌عنوان تاکتیک جنگی نقاط ضعفی است که شکست ایران از روسیه را محتمل می‌کند:

«در زمان صلح، ایران قشونی ندارد، به هنگام جنگ نیز همیشه در فصل زمستان طبقات لشکری مرخصی هستند... اسلحهٔ ایرانیان تیر، کمان، نیزه، شمشیر و خنجر و غیره، از اسلحهٔ قدیمی است.»۱۷

علاوه‌بر کاستی‌های قوای برّی که اولیویه به آن‌ها اشاره می‌کند، قوای بحریهٔ ایران در این دوره دچار تنزل و پسرفت شده است و همان چند سفینه‌ای که در جنوب و شمال برای تجارت و حفظ امنیت آب‌های ایران به‌کار می‌رفت، دیگر وجود نداشت:

«ایران را قوهٔ بحریه نباشد، در زمان گذشته در خلیج فارس برای ضبط اعراب داشتند و با آن با مسقط، سورات و هندوستان تجارت می‌کردند. همچنان چند سفینه در بحر خزر داشتند که برای ضبط ترکمان و ازبک ازطرف شرق و ضبط لزگیان از جهت غرب به‌کار می‌بردند، اما اکنون از آن‌ها هیچ‌چیزی باقی نمانده است. اما درهرحال از برای ایرانیان بسیار لازم است که در مقابل روس در دریای خزر، کشتی به‌قدر کفایت داشته باشند.»۱۸

ضعف و ناتوانی موجود در قوای نظامی ایران و اداره‌شدن آن در چهارچوب ملزومات نظام قدیم، امری نبود که فهم آن نیاز به تفحص عمیق داشته باشد، ولی بااین‌حال، شاه و صدراعظم قاجار قشون ایران را برتر از قشون عثمانی و روسیه می‌دانند و باصراحت بر غلبهٔ قشون ایران بر همسایهٔ شمالی ایران در صورت ایجاد درگیری خاصه بر سر مسئلهٔ گرجستان اذعان دارند.

اولیویه که از تحولات شکل‌گرفته در روسیه و اقدامات این کشور در باب نوسازی جامعهٔ خود به‌خوبی آگاه است، توهم چیرگی قشون ایران بر ارتش مترقی و نوسازی‌شدهٔ این کشور را این‌گونه ریشه‌یابی می‌کند:

«این به‌واسطهٔ این است که در ایام نادرشاه نتایج ضعیفه از آن‌ها با دولت روس حاصل نشده و نمی‌دانند که از آن تاریخ تاکنون چقدر تفاوت در میان این دو ملت پیدا شده است.»۱۹

علاوه‌بر ساختار سیاسی و نظامی که در این زمان همچنان در چهارچوب نظام قدیم سیر می‌کردند، کُمیت سایر شئون جامعه نیز لنگ بود و ناکارآمدی و رکود در آن به‌وضوح مشاهده می‌شد. علوم در ایران به فقه و اصول و اخلاق و ریاضیات و طب و نجوم محصور می‌شد،۲۰ صنایع نیز به سبب پس‌ماندگی علوم مانند صنایع فرنگستان ترقی نکرده بود؛۲۱هرچند که صنایع قدیم نیز رونق خود را از دست داده بود.

به سبب عدم به‌کاربستن تدابیر مناسب جهت آبیاری، اراضی کشاورزی به بیابان‌های لم‌یزرع مبدل شده بود و هر آن امکان کمبود غله و بروز قحطی متصور بود.۲۲ ضعف و فترت مستولی بر شئون مختلف جامعهٔ ایران که به روال سابق اداره می‌شد و در بسیاری از زمینه‌ها نسبت به قبل دچار تنزل شده بود و همچنین جهل مرکب ایرانیان نسبت به تحولات شکل‌گرفته در غرب، جامعهٔ ایران در آستانهٔ مواجهه با تمدن جدید غرب را به‌شدت در موضع ضعف و انفعال قرار می‌داد و در صورت برخورد با وجه قهری تمدن غرب -که به سبب اوضاع سیاسی حاکم بر ایران قابل‌پیش‌بینی بود- شرایط برای جامعهٔ پریشان ایران بسیار صعب و دشوار می‌نمود که این خود آغازگر چالش‌های بعدی تاریخ معاصر ایران با غرب بود.

یادداشت‌ها

راجر سیوری، ایران عصر صفوی، کامبیز عزیزی، تهران: مرکز، ۱۳۸۴، ص ۹۵.

پیترو دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، شعاع‌الدین شفا، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴، ص ۱۴۰.

جواد طباطبایی، سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی، تهران: نگاه معاصر، ۱۳۸۴، ص ۲۱.

همان، ص ۲۳.

محمدخلیل مرعشی، مجمع‌التواریخ، صص ۵۸-۵۷، به نقل از دیباچه‌ای بر انحطاط ایران، ص ۸۶.

میرزامهدی‌خان استرآبادی، تاریخ جهانگشای نادری، صص ۳-۲، به نقل از دیباچه‌ای بر انحطاط ایران، ص ۹۳.

رضا شعبانی، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، تهران: نوین، ۱۳۶۹، ج ۱، ص ۸۵.

ولادیمیر مینورسکی، تاریخچه نادرشاه، رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر، ۲۵۳۶، ص ۱۱.

عبدالرضا هوشنگ‌مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۴، ص ۱۷۱.

لرد کرزن، جورج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، غلامعلی وحیدمازندرانی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷، ج ۲، ص ۴۷۱. اقدام التون در یاری‌رسانی به نادرشاه در کشتی‌سازی در دریای خزر با واکنش شدید روس‌ها علیه التون و ایجاد محدودیت‌هایی برای وی و تجار انگلیسی در روسیه همراه شد. همان منبع، ص ۶۴۷.

مهدوی، همان، ص ۱۸۵.

محمدهاشم آصف، رستم‌التواریخ، محمد مشیری، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۴، ص ۶۲۴.

محمدعلی اکبری، چالش‌های عصر مدرن در ایران عهد قاجار، تهران: روزنامه ایران، ۱۳۸۳، ص ۱۳.

همان، ص ۱۴.

همان، ص ۱۵.

جی. بی اولیویه، سفرنامهٔ اولیویه، محمدطاهرمیرزا، به تصحیح غلامرضا ورهرام، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۱، صص ۹۵-۹۴.

همان، صص ۱۸۹-۱۸۸.

همان، ص ۱۹۰.

همان، ص ۱۰۰.

همان، ص ۱۶۸.

همان، ص ۱۷۰.

همان، ص ۱۷۵.

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین