سرمههایی از باروت
عاملیت زنان، رهبری و واکنش زنان به تروریسم
نویسندگان: لوری پولانی اشتاودینگر، کندیس دی اُرتبالز
مترجم: مینا اسکویی
نشر صاد
سرمههایی از باروت
عاملیت زنان، رهبری و واکنش زنان به تروریسم
نویسندگان: لوری پولانی اشتاودینگر، کندیس دی اُرتبالز
مترجم: مینا اسکویی
نشر صاد
کار ترجمه و ویرایش کتاب که بهپایان رسید، برای بار دوم کتاب را خواندم. اینبار قصدم از خوانش مجدد کتاب، بهقلمآوردن برداشت شخصیام از کتاب در قالب یادداشتی کوتاه برای سایر خوانندگان بود. کتابی که نویسندهٔ آن ازسویی خواهان بهتصویرکشیدن تأثیر نادیده انگاشتهٔ زنان در عملیات تروریستی است و ازسوی دیگر خواستار نمایش اثر عملیات تروریستی در اشکال مختلف بر زنان است. نکتهٔ اساسی در نگارش این کتاب، دوربودن فضای فکری نویسنده از کلیشههای جنسیتی و ذهنیت اغلب مردم نسبت به مفاهیم جنس و جنسیت است. درحقیقت، کتاب پیش رو حامل کنشهای زنان است آنگاه که خلاف جنسیت موردانتظار ازسوی جامعه رفتار میکنند و تصویر دیگری از زنانگی را بهنمایش میگذارند؛ نمایشی که رسانههای جمعی مبتنی بر فرهنگ پدرسالارنه و کلیشههای جنسیتی در تحلیل عاملیت زنان در صحنهٔ جنگ اغلب خلاف عملکرد بسیاری از زنان بوده است، بهنحویکه در خروجی رسانهها اگرچه گاهی اشارهای به امکان فاعلیت متفاوت از زنان میشود، اما در اکثریت موارد زنان در رسانههای جمعی نقشی نامرئی، منفعل و در حاشیه را بازی میکنند؛ زنانی که با مادرشدن خود نهتنها به حاشیهٔ متن خونین جنگ نمیروند، بلکه وجود فرزندان خود را دلیل محکمی برای حضور پررنگتر در میدان کارزار میدانند؛ مادرانی که خلاف انتظار اکثریت مردم، چهرهٔ دیگری از روحیهٔ صلحآمیز را بهتصویر میکشند؛ چهرهای که تحلیلگران سیاسی و اجتماعی را به لزوم تغییر در زاویهٔ دید خود نسبت به تعریف از زنانگی وامیدارد؛ چهرهای که از دل سیاست خشن حاکم بر بسیاری از نقاط جهان بیشازپیش به جلوهگری میپردازد و جهان خفته در خواب کلیشههای جنسیتی را به بیداری متفاوت از گذشته فرامیخواند.
صالحه خدادادی؛ دکترای مطالعات زنان
۱۳۹۸/۱۲/۱
میگویند پشتسر هر مرد بزرگی، زنی بزرگ ایستاده است. در مورد بنلادن باید اینگونه گفت؛ پیش روی هر مردی، سپر انسانی ارزشمندی [از زنان] قرار گرفته است.
در دوم می ۲۰۱۱، مشاور ضد تروریسم ایالات متحده، جان برنان، دربارهٔ یورش آمریکا به مقرّ اسامه بنلادن در ابوتآباد در پاکستان که نتیجهاش مرگ بنلادن بود به بحث و گفتوگو پرداخت. او گفت:
«زندگی در مقرّی میلیوندلاری و در منطقهای دور از جبهه و پنهانشدن پشت یک زن، بهخوبی نشان میدهد که چقدر همهٔ گفتههایش طی این سالها غلط بوده است.» (سویینفورد و رایانر، ۲۰۱۱)
فردای روز یورش به مقرّ بنلادن، کاخ سفید ادعای او را که از زنش بهعنوان سپر انسانی استفاده کرده است، پس گرفت و این توضیح را ارائه داد که برنان این زن را با زنی دیگر در آن مقر اشتباه گرفته است. داستان پناهگرفتن بنلادن پشت یک زن، اگرچه چند روزی خوراک مطبوعات شده بود، اما از دل آن میتوان نگاه دقیقتری به جایگاه جنسیت در جهان غرق از ترور داشت.
انزجار شدید رسانهها از این بود که آخرین کار بنلادن کاری بیشرفانه و بزدلانه بود. (الیوت، ۲۰۱۱ و ۱) اما همانطورکه مفسری اشاره کرده است: چرا پنهانشدن پشت یک مرد بهتر از پنهانشدن پشت یک زن است؟ (اکیدنه، ۲۰۱۱) چرا داستان پنهانشدن پشت یک زن علیرغم خیالیبودنش در خرد جمعی ما ثبت شده است؟ (ویلسون، ۲۰۱۱ و ۴) توئیتهایی با هشتک «سپر انسانی۱» آغاز بحث دربارهٔ نقشهای وابسته به جنس در حملهٔ بنلادن شد و این پرسش را مطرح کرد: آیا یک مرد بزرگ از یک زن بهعنوان سپر استفاده خواهد کرد؟ در توئیت دیگری صراحتاً گفته شده «اسامه از زنش بهعنوان سپر انسانی استفاده کرده است... چه هیولای بیغیرتی!» در وبلاگی که مختص بحث و گفتوگو دربارهٔ مردانگی بود این سؤال مطرح شد: چرا کاخ سفید، بنلادن را در نقطهٔ اوج عدممردانگی بهتصویر میکشد، درحالیکه کافی بود پای او به میز محاکمه کشانده میشد؟ (مارتین، ۲۰۱۱)
اهداف کتاب
این کتاب به تلاقی مباحثی چون خشونت سیاسی ازجمله سیاستهای مربوط به تروریسم، تروریسم دولتی و نسلکشی با جنسیت میپردازد. برای یافتن محل تلاقی به تفسیر جنسیتمحور از خشونت سیاسی روی آوردهایم، به این معنا که هرجایی را که جنسیت به خشونت مرتبط میشود بررسی کردهایم. تفسیر بر مبنای جنسیت، نشان میدهد که دولتها، سازمانهای سیاسی و حتّی دموکراسیها متشکل از چینش جنسیتی قدرت مردانه و امتیازات هستند. (بکویت، ۲۰۰۰) [بهنظر میرسد] سیاست خشونتآمیز به لحاظ تاریخی همواره تحت سیطرهٔ مردان بوده و مردان عاملان ایجاد خشونت به دلیل داشتن قدرت بودهاند و زنان به دلیل نداشتن قدرت، قربانی قدرت محسوب شدند. درحالیکه «مردان و مردانگی» جنگ و تهاجم را بهذهن میآورند، «زنان و زنانگی» تصاویر ساختهشدهٔ اجتماع از آنان یعنی انفعال و صلح را پیش چشم میآورند.
این دستهبندی مردان بهعنوان مهاجم و زنان بهعنوان عناصر منفعل، صدا و عاملیت را از زنان گرفته است. عاملیت یعنی ظرفیت اشخاص برای کنش اجتماعی مستقل و خلق راهکار برای غلبه بر زندگی است. (اسجوبرگ و گنتری، ۲۰۰۷) در این کتاب در پی آن هستیم که دریابیم زنان چگونه بر سیاست خشونتآمیز پیروز شدند و چگونه بر این سیاست تأثیر میگذارند. کلّیهٔ اهداف کتاب، توصیفی و تحلیلی هستند؛ اینکه زنان در چه حوزههایی از سیاستِ درگیر خشونت سیاسی حضور دارند (و یا غایب هستند) و چگونه با فرضیات و هویت جنسیتی و عملکرد خود در مواجهه با خشونت سیاسی کنار میآیند. درواقع، در این کتاب زنان را صرفاً به دید قربانیان تروریسم و نسلکشی که قدرتی ندارند، نمیبینیم، بلکه در مخاصمات سیاسی به دنبال شناسایی ماهیت جنسیتی و چگونگی پاسخدهی زنان به خشونت بودهایم.
داستان مربوط به همسر بنلادن، امل احمد الساده اهل یمن، نشان میدهد که ورود ما به توصیف و تحلیل در این کتاب چگونه است. در مرحلهٔ اوّل، داستان نشاندهندهٔ حضور یا عدمحضور زنان در سیاست تروریسم است؛ مثلاً همسران بنلادن در سناریوی خشن حمله، غایب در نظر گرفته شدهاند. برای مفسران، این مسئله که بنلادن به دفاع متقابل از خود برخیزد بیشتر قابلانتظار بود و توقع نداشتند که زنانش و یا هر زن بینام دیگری در مقر دست به اقدامی زند و یا وارد معرکه شود. هرچند گزارشهای بعدی حاکی از آن بودند که الساده یا هر زن دیگری، در آن یورش به دفاع از خود پرداخته بود؛ درحالیکه رسانهها و مقامات دولتی در ابتدای امر از زن بهعنوان عنصری بیجان که در بهترین حالت ممکن است بهعنوان سپر انسانی به کار گرفته شود صحبت میکردند. در این کتاب سعی بر آن بوده که به توصیف حضور زنان در صحنههای خشن سیاسی بپردازیم، چه زمانیکه زنان، قربانیان و بازماندگان نسلکشی و ترور بودهاند و چه زمانیکه خود عامل ترور و نسلکشی بودند، چه فعّال در تحرکات اجتماعی و چه رهبران سیاسی معارض با عملیات تروریستی و نیز در حالتی که نظراتشان شکلدهندهٔ سیاستهای تروریستی بوده است.
در مرحلهٔ دوم، به تحلیل تعامل و بدهبستان تروریسم و نسلکشی با جنسیت پرداختهایم تا متوجه شویم اثر این تعاملات بر زندگی شخصی زنان و رهبران سیاسی زن تا چه اندازه بوده است و نیز عملکرد زنان از منظر کلیشههای جنسیتی و هویتی چگونه بوده است؛ بهعبارتدیگر، به دنبال آن هستیم تا ببینیم چگونه تجارب زنان جنسیتی شده و چگونه گاهی خلاف جنسیت خود رفتار میکنند تا انتظاراتی را که از جنس آنان میرود بهچالش کشند. (دوش، ۲۰۰۷) بنابراین، هدف ما بهتصویرکشیدن زنان در صحنهٔ سیاسی بینالملل، ملّی و محلی است. رسانهها و مردم در ابتدا امل احمد الساده را فاقد عاملیت۲ میدانستند و ازاینکه او بتواند روایت خود را نقل کند تردید داشتند. در همان زمان، یک کامنتگذار در یک وبلاگ صراحتاً دربارهٔ الساده اینگونه پست گذاشته بود: «کسی به خودش زحمت میدهد از او بپرسد که چهکار میکرده است؟» حرف ما این است که باید این دغدغه را داشته باشیم تا داستان و صدای زنان را بشنویم و کلیشههای جنسیتی را بهچالش کشیم. بنابراین، هدف دوم این کتاب، کشف عواملی است که عاملیت زنان را در سیاستهای خشونتآمیز تسهیل میکند و یا مانع آن میشود.
تعاریف تروریسم، قتلعام و تروریسم دولتی
کتاب حاضر به بررسی تروریسم، تروریسم دولتی و نسلکشی بهعنوان شاخهای از خشونت سیاسی میپردازد. خشونت سیاسی به موقعیتی اشاره دارد که بهگونهای درگیر سیاست باشد و در آن از زور بهعنوان ابزاری برای ضربهزدن بر دیگری استفاده شود. تروریسم زیرمجموعهٔ خشونت سیاسی است. در اواخر دههٔ ۱۹۸۰، در تحقیقی که اشمید و جونگمان انجام دادند، ۱۰۹ تعریف دانشگاهی برای تروریسم ارائه دادند. (هوفمان، ۲۰۰۶؛ لاکور، ۱۹۷۷؛ اشمید و جونگمان، ۱۹۸۸) البته از آن زمان تاکنون، چشمانداز تروریسم بسیار پیچیدهتر شده و بنابراین همانند سایر پژوهشگران، ما نیز معتقدیم پدیدهٔ خشونت که موردنظر ماست، تنها در یک تعریف از تروریسم نمیگنجد. تعریف تروریسم دشوار است، زیرا آن را همارز ترور یعنی یک استراتژی سیاسی میدانند؛ یک استراتژی که میتواند هم دولتی باشد و هم غیردولتی و فرضیات هنجاری خود را نیز دارد. بسیاری از اعمال سیاسی مانند خشونتهای باندی، جنگ و تاکتیکهای چریکی، در مردم هراس ایجاد میکنند که پاسخ احساسی به آن را بین جمعیت ایجاد میکند. (گریست و ماهان، ۲۰۰۳) اثر اصلی تروریسم تنها این نیست که تروریسم هم یک استراتژی منحصربهفرد است؛ بنابراین تعاریف تروریسم باید دقیقاً مشخص کند که تروریسم چه چیزی نیست. (بهطورمثال، چریکهای مبارز که درگیر عملیات نظامی منظم هستند، لزوماً تروریست اطلاق نمیشوند، هرچند ممکن است چریکها از تروریسم بهعنوان یک استراتژی استفاده کنند.)
واژهٔ تروریسم اوّلبار در سال ۱۷۹۰ و در طی حکومت ژاکوبین بعد از انقلاب فرانسه بهوجود آمد، سپس در اواخر سال ۱۸۰۰، آنارشیستهای اروپایی در جنگ با دولتهای استبدادی از این واژه استفاده کردند. در فاصلهٔ زمانی بین جنگهای سال ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، تروریسم در دولتها و بالاخص «ترور بزرگ» با دولتهای توتالیتر مانند اتحادیهٔ شوروی راه انداخته بودند، همراه بود. خلاصه، تروریسم استراتژیای بود که بهوسیلهٔ دولتها و علیه دولتها بهکار میرفت. نهایتاً این ادعا که «مبارزه برای آزادی یک نفر، علت ترور دیگری است»، نشاندهندهٔ بُعد [بهظاهر] هنجاری تروریسم است که ارائهٔ تعریف برای تروریسم را بسیار دشوار میکند.
براساس نظر اشمید و جونگمان (۱۹۸۸)، مشترکترین عناصر مطروحه در تعاریف تروریسم، شامل اقدامات خشونتآمیزی است که سیاسی هستند، ایجاد ترس و وحشت کرده و تهدیدآمیز هستند. یکی دیگر از عناصر در تعریف تروریسم این است که تروریسم، شهروندان و غیرنظامیان را هدف گرفته است. بعد از اعتراف به دشواریِ تعریف علمی «تروریسم چیست»، اما بههرحال تعریف ما از تروریسم اینگونه است: «فعّالیت سیاسی که بر خشونت و یا تهدید به خشونت تکیه زده تا به اهداف خود نائل آید.» (مگاستات و شوتن، ۱۹۹۳ و ۵۸۶) مانند دکمیجان (۲۰۰۷)، نگاه ما به تروریسم دولتی و غیردولتی در «طیف ترور» است که یک سر آن نسلکشی و قتلعام و تروریسم دولتی است و سر دیگر آن تروریسم گروههای زیرمجموعهای مردم و ترورهای انفرادی است. گروههای زیرمجموعهای ملّیت، شامل تروریستهای ملّی، قومی، مذهبی و ایدئولوژیکی است. علاوهبرآن، شاهد ارتباط اعمال خشونتآمیز دولت با تروریستهای خرد ملّی هستیم، زیرا ترور یک فرد، اغلب باعث عملکرد تروریستی دیگری میشود. درواقع، تروریسم دولتی یعنی تروری که دولتها علیه «گروههای مخالف خارجی و داخلی» انجام دهند. (دکمیجان، ۱۴) جدول ذیل تعریف انواع تروریسمهای مندرج در این کتاب را فهرستوار آورده است.
جدول ۱-۱ تعریف انواع تروریسم
نسلکشی یکی دیگر از زیرمجموعههای خشونت سیاسی شبیه به تروریسم دولتی است، اما یک نوع خشونت سیاسی افراطی است و تا جایی پیش میرود که باعث تخریب کامل یا تقریباً کامل یک گروه میشود. اصطلاح نسلکشی را رافائل لمکین، وکیل لهستانی معروف یهودی، در زمان هولوکاست و در سال ۱۹۴۴ پایهگذاری کرد که اشاره به نابودی گروههای نژادی و قومیتی دارد. این کلمه از یک ریشهٔ یونانی geno به معنای خانواده و قبیله و یک ریشهٔ لاتین cide به معنای کشتن، ساخته شده است. تعریف نسلکشی که در این کتاب استفاده میشود، عبارت است از قتل عمدی مردم به دلیل عضویت در گروهی که میتواند قومی، نژادی، سیاسی، مذهبی یا اقتصادی باشد.
کنوانسیون ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد دربارهٔ پیشگیری و مجازات جرم قتلعام (CPPCG۳)، تعریف دقیقتر و قانونی از نسلکشی بهدست میدهد. نسلکشی در سازمان ملل در سال ۲۰۱۱ اینگونه تعریف شده است: «انجام هر عملی با هدف نابودکردن کامل یا بخشی از یک گروه ملّی، قومی، نژادی یا مذهبی؛ بهعنوانمثال: کشتن اعضای گروه، ایراد آسیب جدّی جسمی یا ذهنی به اعضای گروه، قراردادن عامدانهٔ گروه در شرایطی از زندگی که باعث آسیب فیزیکی کامل یا جزئی به گروه شود، تحمیل اقداماتی به گروه برای جلوگیری از زادوولد درون گروه و انتقال اجباری فرزندان یک گروه به گروهی دیگر.»
از دید بینالمللی، برنامهریزی، تحریک، توطئه و یا همدستی در نسلکشی حتّی پیش از شروع قتلعام جرم است. گروههای سیاسی از لیست گروههای برخوردار از حمایت CPPCG حذف شدهاند و عامل آن تأثیر جوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی در زمان مذاکره دراینباره بود که با زیرکی رقبای سیاسی خود را از برخورداری حمایت CPPCG محروم کرد. قتل هدفگذاریشدهٔ گروههای سیاسی را سیاسیونکشی۴ مینامند.
تعاریف sex و gender
تمرکز این کتاب بر مرز مشترک میان جنس۵، جنسیت۶ و خشونت سیاسی است. درحالیکه جنس به دستهبندی مؤنث و مذکر و ویژگیهای بیولوژیکی و جسمی بدن این دو دسته اشاره میکند، جنسیت به ویژگیهای مردانه و زنانهٔ درون فرهنگی میپردازد. (اودسشون، ۲۰۰۶، ۸)
جنسیت به رفتارهای زنانه و مردانه براساس انتظاراتی که از زنانگی و مردانگی میرود، میپردازد و روابط بین مردان و زنان را نشان میدهد. جنسیت برخلاف جنس، ثابت نیست، زیرا ناشی از کلیشههایی است که مردان و زنانی خاص در فرهنگی مفروض برای «مردانگی» و «زنانگی» قائل شدهاند. جنسیت مفهومی تنیده در متن است، زیرا معنای مردانگی و زنانگی از فرهنگی به فرهنگ دیگر و عصری به عصر دیگر متغیر است. (کیمل، ۲۰۱۰، ۱۱۴) ازآنجاییکه مردبودن یا زنبودن در همهجا یک مفهوم را نمیرساند و جنسیت نیز صرفاً برخاسته از ویژگیهای فردی نیست بلکه از ساختارهای اجتماعی که مفهوم جنسیت را بازتولید و خلق میکند و برداشت از زن و اقدامات زنان مرتبط با خشونت سیاسی را میسازد نشئت میگیرد، در این کتاب مفهوم جنسیت از مثالی به مثالی دیگر تغییر میکند. درواقع میتوان گفت جنسیت ابزاری است جمعی که در درون یک ملت یا فرهنگ هم معانی مختلفی دارد. هرچند جنسیت یک ساختار است و بنابراین تجربه و تعامل زنان و مردان مختلف با آن به هزار شیوهٔ مختلف میتواند باشد.
برای مثال، احساس و عملکرد یک زن مسیحی محافظهکار در سن بازنشستگی در ایالات متحده در بحث جنسیت در مقایسه با یک زن جوان سکولار در ایالات متحده تفاوت دارد. درواقع، هویت جنسی فرد در تعامل با سایر هویتهای شخصی و درعینحال در تعامل با ساختارهای جنسی است. اصطلاح درهمتنیدگی۷ [قدرتها] عبارت مفیدی است که میتواند به درک ماهیت چندگانهٔ جنسیت کمک شایانی کند. درهمتنیدگی به هویتهای تعاملی فرد مانند نژاد، جنسیت، طبقهٔ اجتماعی، سن، ناتوانی و مذهب اشاره دارد که با یکدیگر همپوشانی دارند و باعث ایجاد تجربههای خاصی در زندگی میشود، تجربیاتی که بسیاری از آنها را تبعیض میشناسیم. (کرنشاو، ۱۹۹۱) درهمتنیدگی بر یافتههای حاصل از مطالعهٔ تروریسم اثرگذار است؛ برای مثال، جنس، سن، طبقهٔ اجتماعی و مذهب بر حضور و مشارکت فرد در فعّالیتهای تروریستی اثرگذار است. (ویکتوروف، ۲۰۰۵) بنابراین، زنان در سنین مختلف و با مذاهب مختلف تجربهٔ متفاوتی از تروریسم خواهند داشت. این کتاب در تلاش است تا تجربیات و اعمال زنان مختلف مربوط به فرهنگ خاص و زمینهٔ سیاسی مشترک را نشان دهد.
موضوعات کتاب
هریک از فصلهای این کتاب به یک یا چند مورد از پنج موضوع زیر میپردازد:
یکم، حضور یا عدمحضور زنان در سیاستهای خشونتآمیز را موردبررسی قرار میدهیم و در مورد نحوهٔ عاملیت زنان در صورت حضورشان در سیاست خشونتآمیز بحث میکنیم و خواهیم دید که زنان اگرچه نقش عاملیت دارند، اما اغلب نامرئیاند و غیرفعّال دیده میشوند و یا اقدامات آنها در برابر محور اصلی سیاست خشونتآمیز حاشیهای دیده میشود.
دوم، نشان میدهیم که چگونه زندگی خصوصی زنان در ارتباط با خانواده و [نقش] مادریشان، آنان را درگیر کرده و در بطن تروریسم و نسلکشی قرار میدهد. حتّی هنگامیکه زنان در خشونتهای سیاسی حاضر و فعّال هستند نیز اغلب بهعنوان زن یا مادر به آنها نگاه میشود.
سوم، توضیح میدهیم که چگونه بازیگران سیاسی، رسانهها و زنان خودشان مدعی این هستند که زنان، برخوردار از ویژگیهای مادرانه و روحیهٔ صلحآمیز هستند، آنهم صرفاً چون زن هستند و از زنان انتظار میرود که آرامتر و در [جایگاه] وابستگی به مردان باشند.
چهارم، نشان میدهیم که چگونه زنان از طریق فعّالیتهای فمینیستی خود بر سیاست خشن دامن میزنند. در اینجا فمینیست به معنی آنانی است که به فکر ارتقای جایگاه زن هستند و با نظم سیاسی، اجتماعی و قدرتهای حاکمیت و وابستگی براساس جنسیت مبارزه میکنند.
پنجم، به این دلیل که درک جامعه، رسانه و زنان از جنسیت و خشونت مختلف است، برای پوشش طیف گستردهتری از تعاریف به توصیف تفاوتها میان زنان در بسترهای مختلف پرداختهایم.
ساختار کتاب
سازماندهی این کتاب دربارهٔ گروههایی از زنان است که یا خود در خشونت سیاسی مؤثر بودهاند و یا از آن متأثر شدهاند. در کتاب به نمونههای مختلفی اشاره شده است تا نکات جدّی هر فصل بهتر بیان شود. خلاصهٔ موارد ذکرشده در فصل اوّل را نیز میتوان در جدول ۲-۱ دید. ازنظر روششناختی، شیوهٔ مطالعه موردی را مدنظر قرار دادهایم، اما درعینحال از مصاحبه، تحقیقات آرشیوی، نظرسنجیها، تحلیل محتوا و تحلیل قالب نیز بهره بردهایم.
در فصل ۲ به بحث دربارهٔ زنان بهعنوان «قربانیان خشونت سیاسی» و اینکه چگونه عاملیت زنان در زمان جنگ، نسلکشی و تروریسم متأثر از عوامل خارجی میشود، پرداخته شده است. در فصل ۳، توجه به زنان بهعنوان مالکان عاملیت و ایفاگر نقش عامل خشونت پرداختهایم و مقولهٔ زنان بهعنوان تروریست، جنگجویان چریک، عاملان عملیات انتحاری و عاملان قتلعامهای فجیع موردتوجه قرار گرفته است. در فصل ۴ به موضوع زنان بهعنوان عاملان تحرکات اجتماعی پرداخته شده و توجه خاص به افعال زنان در دل تحرکات فمینیستی و غیرفمینیستی، در مواجهه با تروریسم پرداختهایم. در فصل ۵ به بررسی موضوع زنان بهعنوان روشنفکران سیاسی پرداخته شده و به دنبال فهم این هستیم که چگونه تروریسم بر اقدامات زنان و شکلگیری زنان روشنفکر اثر میگذارد. فصل ۶، به بررسی این مطلب میپردازد که چگونه افکار عمومی _ بهویژه افکار عمومی زنان _ حمایت از تروریسم را شکل میدهد و حتّی بر رفتار رأیگیری نیز تأثیر میگذارد. درنهایت، در فصل ۷ خلاصهای از فصول قبل را ارائه کرده و ارتباط آنها موضوعات طرحشده را مجدداً یادآوری میکنیم.
جدول ۲-۱ خلاصهٔ موارد
* موارد ستارهدار در متن اصلی نبوده و توسط مترجم اضافه شده است.
مقدمه
رسانهها اغلب زنان را بهعنوان افرادی که در موقعیت عملیاتهای تروریستی گیر افتادهاند، نه بهعنوان طرفدار عملیات تروریستی بلکه به شکل ناظر و یا قربانی تروریسم بهتصویر میکشد. وقتی میخواهیم دربارهٔ زنان اسامه بنلادن صحبت کنیم، اغلب همهٔ آنها و کودکانشان را در یک کفهٔ ترازو گذاشته و آنان را متأثر از تروریسم و نه مرتبط با تروریسم میدانیم. در سال ۲۰۱۲، پاکستان سه تن از زنان بنلادن را که در زمان حمله به ابوتباد حضور داشتند به جرم ورود غیرقانونی به پاکستان تحت بازداشت خانگی قرار داد. پس از طی دورهٔ محکومیت مشخص نبود که این زنان و کودکان به کجا باید بروند. هرچند مشخص شده بود آنان در القاعده نقشی نداشتند، اما کشور خودشان، عربستان و یمن، برای برگرداندن آنها از پاکستان حرکتی نکردند. وقتی عربستان شهروندی اسامه بنلادن را در سال ۱۹۹۰ لغو کرد دو زن سعودی، خدیجه صبر و سهام صبر نیز لغو شهروندی شدند، اما بالاخره عربستان پذیرفت به دلایل حقوق بشری، این دو زن و زن جوانتر اسامه، امل احمد الساده را بپذیرد. رسانهها این زنان و کودکان را بهعنوان نماد انفعال و انعطاف در برابر ارادهٔ دولتها بهتصویر کشیدند. درواقع میتوان گفت آنان قربانیان همراهی با بنلادن و نه نقشآفرینی و عاملیت خودخواسته در ترورها بودند.
در این فصل در پی آن هستیم تا دریابیم چگونه خشونت سیاسی بر زنان اثر منفی گذاشته و آنان را تبدیل به قربانیان خشونت میکند. در این فصل به بررسی این فرضیه پرداختهایم که خشونت سیاسی بهویژه به زنان و کودکان بیگناه آسیب جدّی میزند. همچنین دربارهٔ این مسئله که چگونه خشونت سیاسی زنان را قربانی کرده و اینکه آیا زنان به خود به چشم قربانی، بازمانده و یا عاملان تروریسم مینگرند یا خیر، پرداختهایم.
این فصل روی سه موضوع تمرکز کرده است: اوّل، به بحث دربارهٔ تروریسم دولتی و نسلکشی پرداخته و مفهوم جنسیتکشی۸ یعنی قتلعام جنسیت یک زن یا مرد را معرفی میکند؛ دوم، دربارهٔ تجاوز بهعنوان یک سلاح جنگی بحث میکند؛ سوم، به زنان قربانی تروریسم و جایگاه این زنان در افکار عمومی پرداخته است.
نسلکشی و جنسیتکشی
نسلکشی یا قتلعام به معنای قتل عمدی عدهای از مردم به دلایل تعلق آنان به گروهی خاص، مانند گروههای قومیتی، نژادی، سیاسی، مذهبی و یا اقتصادی است. قتلعام در طول دوران تاریخ و در سراسر جهان بارها رخ داده است؛ یکی از مشهورترین آنها تا قبل از جنگ جهانی دوم، قتلعام ارمنیها در امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اوّل بوده است. این امر نکتهٔ مهمی را مطرح میکند. بسیاری از جوامع پس از بروز نسلکشی، اقدام به تفکّر بازبینانه۹ کردهاند، به این معنا که یا منکر قتلعام شدهاند و یا آن را بهگونهای نشان میدهند که قتلعام به نظر نیاید. درحالیکه بسیاری از قتلعامهایی که به آنها خواهیم پرداخت در کشورهای در حال توسعه اتّفاق افتادهاند، این موضوع به این معنا نیست که قتلعامی در کشورهای توسعهیافته اتّفاق نیفتاده و یا آنها دچار تفکّر بازبینانه نشدهاند. ازجمله قتلعامهای بحثبرانگیز قبل از جنگ جهانی دوم میتوان به کشتن مردم بومی در آمریکا در طول توسعهٔ بخش غربی آمریکا و کشتن بومیان آرژانتین و استرالیا اشاره کرد.
باوجودآنکه پس از هولوکاست در طول جنگ جهانی دوم که منجر شد جامعهٔ جهانی قسم یاد کند که این اتّفاق هرگز تکرار نخواهد شد، ۳۷ مورد نسلکشی دیگر بازهم اتّفاق افتاد. البته عدد ۳۷ موردبحث است، زیرا بسیاری از کشتارها با تعداد بالای جمعیت را هم جزو نسلکشی بهحساب آوردهایم. درواقع، کشتارهای تعداد بالا را نمیتوان جزو قتلعام دانست، زیرا در تعریفی که از قتلعام داریم، نمیگنجد؛ این مسئله شامل کشتار سیاسی۱۰ هم میشود. موضوع دیگری که این مسئله را پیچیدهتر میکند مسئلهٔ کشورهایی است که منکر نسلکشی میشوند. علاوهبراین، برخی کشورهای دارای حقّ وتو در شورای سازمان ملل از حقّ خود استفاده کرده و مانع میشوند هر کشتاری را قتلعام بنامند. درنهایت، کنوانسیون سازمان ملل متحد دربارهٔ پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی۱۱، جامعهٔ بینالملل را موظف کرد تا هر کشتار گستردهای را قتلعام بنامد. بنابراین، اگر در کشتار، تمایل سیاسی و اغلب نظامی دخیل نباشد، جامعهٔ جهانی آن را قتلعام نخواهد دانست. با این ملاحظات نیز برخی ددمنشیهای جهانی را بهعنوان قتلعام بهحساب میآوریم.
جدول ۱-۲ نسلکشیهای بدون مناقشه (موردقبول همه) بعد از جنگ جهانی دوم
قبر دستهجمعی قربانیان نسلکشی در بوسنی، نزدیک ویتز
جنسیتیشدن خشونت سیاسی و قتلعام جنسیتی
وقتیکه نسلکشی به شیوهای انجام پذیرد که یک جنسیت خاص (مرد یا زن) را هدف قرار دهد، آن را قتلعام یک جنس (مردکشی یا زنکشی) مینامند. (جونز، ۲۰۰۴، ۲) براساس آنچه جونز میگوید، قتلعام جنسی ممکن است هدفش مردان، زنان و یا افرادی باشد که خود را دارای گرایش جنسی (دگرجنسگرا) میدانند، مانند همجنسگرایان که به دلیل بهچالشکشیدن انتظارات جنسی بهعنوان «تهدید علیه جامعه» بهحساب میآیند. (جونز، ۲۰۰۴، ۴۷۴) مری آن وارن از اصطلاح جنسیتکشی در سال ۱۹۸۵ استفاده کرده است و اینگونه استدلال میکند: «اصطلاح جنسیتکشی یک اصطلاح خنثای جنسیتی است که در آن قربانیان یا مؤنث هستند و یا مذکر. قتل متعصبانهٔ جنسی حتّی وقتی قربانیان مرد باشند همانقدر اشتباه است که اگر زن باشند... .» (جندرساید واچ، بیجا)
خشونت سیاسی اغلب منجر به مرگ مردان میشود تا زنان؛ چراکه مردان جوان و میانسال، مبارزان احتمالی حساب میشوند حتّی اگر آنان از شهروندان عادی باشند. اما نقطهٔ مقابل آن، کشتار و قتلعام «ریشه و شاخه» است که منجر به کشتار همهٔ انسانها اعم از زن و مرد و پیر و جوان میشود و زنان نسل بعدی دشمنان را متولد میکنند؛ یعنی کودکان، درواقع همان شاخهها. بنابراین، کشتارکنندگان همهٔ جمعیت را به چشم تهدید نگریسته و به دنبال حذف همهٔ افراد هستند. نسلکشی رواندا مثالی از نسلکشی ریشه و شاخه است.
درحالیکه کشتار جنسیتی یک اصطلاح خنثی است، زنکشی و یا مؤنثکشی اشاره به کشتن هدفمند زنان و یا دختران دارد. نمونههای موجود زنکشی را میتوان در گواتمالا و جارز مکزیک دید. در گواتمالا بیش از ۳۸۰۰ زن و دختر از سال ۲۰۰۰ بهقتل رسیدند که دولت را بر آن داشت تا بخش ویژهای مربوط به زنکشی در مارس ۲۰۱۲ تشکیل دهند. در جارز تقریباً ۱۰۰۰ نفر که عمدتاً از بومیان و زنان شاغل در صنعت ماکولیا بودند، طی دو دههٔ گذشته بهقتل رسیدند. دربارهٔ تعداد نسلکشیها دادن آمار کاری دشوار است. برخی از موارد معروف و بیشتر شناختهشده را در جدول ۲-۲ آوردهایم.
جدول ۲-۲ نسلکشیهای منتخب در تاریخ
پاسخ بینالمللی به نسلکشی و جنسیتکشی: تنبیه مرتکبان
اگر جامعهٔ بینالملل، کشتنها را نسلکشی بداند، افراد مسئول ارتکاب، یاریگر و یا باعث نسلکشی را میتوان طبق قوانین بینالملل موردمجازات قرار داد. معروفترین این مجازاتها مورد محاکمهٔ نامبرگ در سال ۱۹۴۶-۱۹۴۵ پس از جنگ جهانی دوم برای مجازات نازیها به دلیل هولوکاست بود.
از آن زمان جامعهٔ بینالملل جلسات محاکمه و مجازات برای بررسی نسلکشی را در چهار مورد تشکیل داده است: موارد یوگسلاوی، رواندا، کامبوج و دارفور. دادگاه جنایی بینالملل برای یوگسلاوی سابق در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد و رهبرانی را که در مناقشات دههٔ ۱۹۹۰ یوگسلاوی نقش داشتند محاکمه کرد. سازمان ملل متحد پس از قتلعام روانداییها، دادگاه جنایی بینالملل رواندا را در سال ۱۹۹۴ ایجاد کرد؛ این دادگاه از سال ۲۰۱۲ ازجمله اوّلین رأیها دربارهٔ جنایت نسلکشی را صادر کرده است.
قتلعام کامبوج در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ اتّفاق افتاد، اما تا سال ۲۰۱۳ که دادگاه کامبوج جلسهٔ دادگاه موسوم به اتاقهای فوقالعاده را برای رسیدگی به عاملان آن تشکیل داد، به آن رسیدگی نشده بود. دادگاه جنایی بینالملل به پروندههای نسلکشی پس از سال ۲۰۰۲ رسیدگی کرد و اینگونه بود که به پروندهٔ دارفور رسید. در سال ۲۰۰۹ این دادگاه حکمی علیه رئیسجمهور سودان عمر البشیر به دلیل جنایاتی که در دارفور مرتکب شده بود صادر کرد. این اوّلینبار بود که دادگاه جنایی بینالملل رئیسجمهوری را محکوم میکرد؛ البته از سال ۲۰۱۲ به بعد از وی رفع محکومیت شد.
Humanshield
Agency
Convention on the Prevention and Punishment of the Crime of Genocide.
POLITICIDE
sex
اونگر (Unger) واژهٔ جنس را مختص به ابعاد بیولوژیکی مردان و زنان میداند و جنسیت به صفات و ویژگیهای اجتماعی دو جنس اطلاق میشود. درواقع، واژهٔ جنسیت به اجزای غیرفیزیولوژیکی جنس اشاره دارد که ازنظر فرهنگی برای مردان و زنان مناسب تشخیص داده میشود. جنسیت درواقع مجموعه انتظاراتی است از مرد و زن نوعی که در موقعیتی معین باید انجام دهند. به گفتهٔ استفانی گرت (Stephanie Gareth)، جامعهشناسان تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائلاند و اصطلاح جنس بر تفاوتهای بیولوژیک میان مرد و زن دلالت دارد، حالآنکه جنسیت ناظر بر ویژگیهای شخصی و روانی است که جامعه آنها را تعیین میکند. (استفانی گرت، جامعهشناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقایی، ۱۳۸۰، تهران: نشر دیگر) (مترجم).
intersectionality
gendercide
Revisionist thinking
politicides
CPPCG