کارآموز سرخ
اوله گونار سولسشر: تولّد امید بزرگ منچستریونایتد
نویسنده: جیمی جکسن
مترجم: فاطمه آبیز
نشر صاد
کارآموز سرخ
اوله گونار سولسشر: تولّد امید بزرگ منچستریونایتد
نویسنده: جیمی جکسن
مترجم: فاطمه آبیز
نشر صاد
تقدیم به سانی، مارتا و گینر.
با عشق: نویسنده
تقدیم به عاشقان مستطیل سبز.
مترجم
شما پیشگفتار را قبل از خواندن کتاب میخوانید، اما من زمانی آن را مینویسم که کتاب را خواندهام و ترجمهاش را به پایان رساندهام؛ پادوکس جالبی نیست؟ پس ازطرف کسی که قبل از شما این کتاب را خوانده، با ماجراهایش روزها را شب کرده و با صفحاتش شبها را به صبح رسانده، به شما اطمینان میدهم که کارآموز سرخ ارزش خواندهشدن دارد. برای مطالعهٔ این کتاب لازم نیست هوادار دوآتشهٔ منچستریونایتد بوده یا ارادت خاصی نسبت به اوله گونار سولسشر داشته باشید! لازم نیست خورهٔ فوتبال باشید یا مجری موردعلاقهتان عادل فردوسیپورِ لیورپولی باشد تا کنجکاو شوید و ببینید محتوای این کتاب چیست! اما اگر هرکدام از اینها باشید، کارآموز سرخ بیشتر به شما میچسبد.
کتاب حاضر در ژانر زندگینامه نوشته شده و نویسندهٔ آن، جیمی جکسن، روزنامهنگار فوتبالی منچستریونایتد در نشریههای گاردین و آبزرور است. مردی که احتمال میدهم اصلیتی بریتانیایی داشته باشد، چون از توصیفات درهمپیچیده و ساختارهای عجیبوغریبی در کلامش استفاده کرده که معمولاً خوراک نویسندههای همان حوالی است. آقای جکسن خیلی وقتها فرض را بر این قرار داده که مخاطبی که این کتاب را میخواند، خبر دارد که فلانباشگاه نروژی در دستهٔ دوم یا سوم لیگ این کشور در فلانماه و فلانسال دقیقاً کدام اتّفاق کماهمیت را تجربه کرده است! او گاه خواننده را با جزئیاتی درهموبرهم گیج میکند و ازآنجاییکه برای من اهمیت بسیار بالایی داشت که کارآموز سرخ کتاب قابلاعتماد و دلچسبی از آب دربیاید، برایاینکه مطمئن شوم دقیقاً منظورش از هر جمله چیست، خیلی وقتها ناچار میشدم دهها و صدها بار وبسایتهای مختلف را زیرورو کنم؛ بازیهای مختلف فوتبال را در یوتیوب جستجو و تحلیل کنم و نتایج لیگهای مختلف و رقابتهای متنوّع را در ویکیپدیا و وبسایتهای فوتبالی بررسی کنم تا درنهایت مطمئن باشم ترجمهٔ کتاب به بهترین شکل ممکن انجام شده است. درضمن، در نگارش اسمهای خاص از قبیل اسم اشخاص، مکانها، تیمها و... اولویت را بر تلفّظ صحیح آن واژهها در زبان محلیشان گذاشتهام، اما هرکجا این تلفّظها با تلفّظهای مرسومشان در ایران متفاوت بوده، در پاورقی به این تفاوتهای ظریف اشاره کردهام. از بهاره حقوردی عزیز، ویراستار این اثر برایاینکه صبورانه در کنارم بود، متشکرم. از رامبد خانلری دوستداشتنی و نشر محترم صاد برای سپردن ترجمهٔ رسمی این اثر در ایران به اینجانب سپاسگزارم و از همسر، خانواده و دوستان مهربانم برای حمایتهای بیدریغشان ممنونم.
خوشبختانه از کودکی شیفتهٔ فوتبال بودهام و تمام سالهای نوجوانیام غرق در جادوی مستطیل سبز. این پیشینه به من کمک کرد تا با جانودل ماجراهای این کتاب را دنبال کنم و برای فوتبالدوستان فارسیزبان با تمام وجود بنویسم و سختیهای آن به کامم شیرین شود. بهعلاوه، بهعنوان یک زن که عاشق فوتبال است، همواره از تبعیضها و کلیشههایی که این ورزش را منحصر به مردان میکند، انتقاد کردهام و برای رسیدن به فرهنگی که مخاطب فوتبال را بهصورت پیشفرض فقط نیمی از جمعیت جهان در نظر نگیرد، بهقدر وسع کوشیدهام. امیدم این است که زنان سرزمینم به این باور برسند که میتوانند در دنیای ورزش بهاندازهٔ مردان سهم داشته باشند و خود را جدّی بگیرند. بنویسند، بخوانند، ورزش کنند، حضور داشته باشند و پا پس نکشند.
اوله گونار سولسشر مردی است که با این کتاب بسیار بیشتر از قبل او را شناختم و امروز یکی از شخصیتهای موردعلاقهٔ من در زندگیام شده است. درست است که نویسندهٔ کارآموز سرخ گاه بیش از حدی که در فضای فوتبال امروز رایج است، از این مرد نروژی تعریف و تمجید میکند؛ اما تلاش کرده در کتاب نگاهی واقعبینانه به فرازوفرودهای زندگی سرمربی سابق منچستریونایتد داشته باشد. متأسّفانه میگویم «سرمربی سابق»، چون درست در آخرین روزهای ترجمهٔ این کتاب و دقیقاً وقتی شیفتهٔ این انسان دوستداشتنی و ارزشها و اخلاق حرفهایاش شده بودم و تفریح شمارهٔ یکم این شده بود که بازیها و مصاحبههای قدیمی او را در یوتیوب تماشا کنم، خبر رسید منچستریونایتد بالاخره تصمیمش را گرفته و اوله گونار را اخراج کرده است. شبی که این اتّفاق افتاد و وبسایتهای فوتبالی چشمان اشکبار اوله گونار را پوشش دادند، مشغول نوشتن صفحاتی از کتاب بودم که پر از رؤیا و امید بود. امیدوارم باوجوداینکه اوله دیگر روی نیمکت شمارهٔ یک شیاطین سرخ جایی ندارد، این کتاب خوانده شود. شاید امروز خیلیها منتقد جدّی این مرد باشند، اما از آنها هم دعوت میکنم داستان زندگی اوله را دنبال کنند. یقین دارم چیزهای خیلی زیادی از زندگی او میتوان آموخت. به امید دیدن دوبارهٔ اوله گونار سولسشر روی صندلی شمارهٔ یک تئاتر رؤیاها.
«الویس.»
وقتی از اوله گونار سولسشر پرسیدند دوست داری چه کسی را از نزدیک ملاقات کنی، جوابش فقط همین یک کلمه بود.
سرودهای فوتبالی...
فوتبال گاه میتواند فراتر از واقعیت گام بردارد. در فوتبال همهچیز روی دور تند است؛ بازیها با سرعت نور یکی پس از دیگری برگزار میشود. قضاوتها نفسگیر، احساسی، غیرارادی و واکنشی است. اینجا کهکشانی از اتّفاقات کوتاهمدت و به تعبیری دیگر، جهان لحظههاست. در دنیای فوتبال هزارانهزار کارشناس در حال ارائهٔ هزارانهزار نظر کارشناسی و تخصّصیاند. تکتک بازیکنها، تیمها، بازیها و سرمربیها، بیستوچهار ساعت شبانهروز، هفت روز هفته و ۳۶۵ روز سال در یک چرخهٔ تکرارشونده زیر ذرّهبین این نقد و بررسیها هستند و حکم اوّلیه و نهایی درمورد عملکردشان از سمت همین کارشناسها صادر میشود.
***
نوزدهم دسامبر سال ۲۰۱۸، باشگاه منچستریونایتد «اوله گونار سولسشر»۱ را بهعنوان سرمربی موقت این تیم معرفی کرد. نظر کارشناسان این بود:
وای! واقعاً؟
اما بعد از رکورد خیرهکنندهٔ هشت برد متوالی در تمامی رقابتها و انتصاب اوله گونار بهعنوان سرمربی دائم منچستریونایتد، نظر کارشناسان تغییر کرد: اوله الهامبخشه.
و پس از کسب فقط دو برد در چهارده بازی پایانی فصل و ناکامی در موفقیت در لیگ قهرمانان، نظر کارشناسان دوباره تغییر کرد:
بهتون گفته بودیم. وضعیت این آدم با تیم اصلاً مشخص نیست؛ باید ببینیم فصل ۲۰۱۹-۲۰۲۰ رو چیکار میکنه. اون موقع همهچیز مشخص میشه.
تنها چیزی که مشخص است، این است: اینکه اوله گونار سولسشر قهرمان گلزن منچستریونایتد در لیگ قهرمانان ۱۹۹۹ و یکی از دلایل اصلی پیروزی تیم در این رقابت، حالا بهعنوان سرمربی باشگاه به یونایتد بازگشته بود، یک کلیشهٔ تمامعیار و کشدار بهنظر میرسد؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود. چون واقعیت این است که داستان این مرد، داستان واقعی زندگی پسر جوانی است که از یک دهکدهٔ صید ماهی در سواحل اقیانوس اطلس در نروژ، با شخصیتی جذّاب پا به دنیای رابطهمحور و قبیلهمانند فوتبال گذاشته و حالا هدایت یکی از بزرگترین تیمهای جهان را بر عهده دارد! داستان زندگی اوله، داستان شوق، بدبیاری، اوجگرفتن دوباره و عزم و اراده است. داستان مردی با ایمان بیپایان که آنقدر باهوش هست تا بپذیرد بدوبیراهها و انتقادهای شدیدی که نسبت به کمتجربگی و خامیاش میشود، گاه حقیقت ماجراست. اوله آنقدر باهوش هست که بداند برای هدایت غولی همچون منچستریونایتد که در سطح جهانی طرفدار دارد، گاه ملاحظات لازم و ابتکار عمل فوتبالی موردنیاز را ندارد. کسی که با وجود این موضوع یا حتّی میتوان گفت به همین خاطر، با تمام قلبش شیفته و عاشق این ورزش است. کسی که با بهدستگرفتن هدایت تیم مایهٔ افتخار بچهمحلهای دوران کودکیاش شد که در تمام آن سالهایی که در کوچه و خیابان بازی میکردند، عاشقانه منچستریونایتد را دوست داشتند. او کسی است که زندگی بازیکنان و کارکنان هر باشگاهی را که در آن بهعنوان سرمربی کار کرده، تحتتأثیر قرار داده و حتّی غیرفوتبالیها را هم مجذوب خودش کرده است.
اوله گونار سولسشر زمانی در تاریخ منچستریونایتد جاودانه شد که در مصاف با «بایرنمونیخ»۲ در فینال لیگ قهرمانان ۱۹۹۹ در آخرین ثانیهها گل پیروزیبخشش را بهثمر رساند تا دومین جام قهرمانی اروپا را برای باشگاه منچستریونایتد به ارمغان آورد. او بعد از آن اتّفاق، عملاً تبدیل به افسانه شد؛ مردی که آن شب وارد رؤیای تولّد خود جدیدش شد و همتیمیها و طرفدارانش و هرکسی را که شاعرانگی ورزش را درک میکرد، با خودش همراه کرد. همین شاعرانگی فوتبال است که میتواند درخشش و افتخار را با شادی مردم عام پیوند بزند.
اوله گونار بعدازاینکه عملاً سه فصل از چهار فصل پایانی دوران بازیاش را به علت مصدومیت از ناحیهٔ زانو از دست داد و سرمربی تیم دوم۳ منچستریونایتد شد، کمکم به حاشیه رانده شده بود تااینکه به «مولده افکی»۴ رفت و تبدیل به موفقترین سرمربی تاریخ این باشگاه شد. حتّی بازگشتش به «اولترافورد»۵ هم بهعنوان سرمربی موقت باشگاه بعد از شکستهای پیدرپی او در هدایت تیم «کاردیفسیتی»۶ نشان میداد که این مرد قادر است فیلمنامهٔ زندگیاش را ازنو بنویسد.
گاه قصّهای شکل میگیرد که به ما یادآوری میکند اساساً چه چیزی ورزش را ورزش میکند و همین قصّههاست که بار دیگر ما را به تماشای شگفتیهای دنیای ورزش سوق میدهد. هنگامیکه «ژوزه مورینیو»۷ در هجدهم دسامبر ۲۰۱۸ از منچستریونایتد کنار گذاشته شد، باشگاهی را ترک کرد که در بیم بدگویی و منفیبافی مردم فرو رفته بود. روحیهٔ تیم کاملاً از دست رفته بود، بازیکنها نسبت به تیم سرد شده بودند و عملاً درجا میزدند. باشگاه برای رسیدن به حدّاقل امتیازهای لازم برای صعود به لیگ قهرمانان، یازده امتیاز کم داشت. منچستریونایتد تبدیل به مکانی غمانگیز و ملالآور شده بود. کارکنان آن، چه فوتبالی و چه غیرفوتبالی همگی داشتند تلاش میکردند تا با زندگی در آن فضای خستهکننده کنار بیایند؛ درحالیکه آنجا باید محیطی پر از شوق و اشتیاق میبود.
این اثری بود که مورینیو روی باشگاه گذاشته بود. حال و هوای عصبانی و خشک او روی همهچیز و همهکس سایه انداخته بود؛ از زمین بازی، فضای تمرینها، رختکن، بخش رسانهای، بازوهای اجرایی و مالی باشگاه و سلسلهمراتب آنها گرفته، تا شخص «اد وودوارد»۸ که نایبرئیس اجرایی تیم بود. سولسشر خیلی زود این فضا را تغییر داد. او دوباره منچستریونایتد را سرحال کرد. وقتی مهاجم بود، او را با لقب قاتل بچهسال میشناختند. حالا هم که سرمربی موقت تیم شده بود، هنوز چهرهاش کمسنوسال نشان میداد و به بازیکنها یادآوری میکرد که در فوتبال باید به شما خوش بگذرد. با هشت برد پیاپی در تمامی رقابتها در طی دو ماه، اولترافورد بار دیگر تبدیل به رؤیاییترین فضا برای طرفداران شد، چون میتوانستند یک بار دیگر جانگرفتن تیمشان را به چشم ببینند. سولسشر فاصلهٔ منچستریونایتد با چهار تیم اوّل جدول را به سه امتیاز کاهش داد. او که در مصاف خانگی با «پاریسنژرمن»۹، بازی را ۲-۰ واگذار کرده بود، توانست در بازی برگشت نتیجه را ۳-۱ به نفع خودش تغییر دهد و به دور یکچهارم نهایی لیگ قهرمانان صعود کند.
اما ادامهٔ مسیر برای سولسشر و بازیکنانش که در هفده بازی اخیر خود فقط یک شکست را در کارنامه داشتند، به همان همواری گذشته نماند و به تعبیر سولسشر، تیم مثل یک ترنهوایی وارد فرازوفرودهای بسیار شد. شکستهای یونایتد یکی پس از دیگری مقابل تیمهای مختلف رقم میخورد؛ از شکست مقابل «ولور همپتون واندررز»۱۰ در جام حذفی۱۱ و لیگ برتر۱۲ انگلیس گرفته تا شکست مقابل بارسلونا در لیگ قهرمانان اروپا. شکستهای پیاپی منچستریونایتد یکی پس از دیگری ادامه پیدا کرد. شکست مفتضحانهٔ ۴-۰ مقابل «اورتون»۱۳ سولسشر را بهشدّت مأیوس کرد. منچستریونایتد از منچسترسیتی هم شکست خورد و از آخرین برد تیم، یعنی برد ۲-۱ در برابر «وستهمیونایتد»۱۴ در سیزدهم آوریل، یک ماه تمام گذشته بود؛ این روند تا انتهای فصل ادامه پیدا کرد و فصل ۲۰۱۸-۲۰۱۹ برای منچستریونایتد به همین شکل پایان یافت. این تیم تا بازی ماقبل پایانی لیگ، در جمع چهار تیم برتر جزیره بود و یکمرتبه افول کرد. اوله گونار دراینباره گفت:
«دست ما از هدفی کوتاه موند که بهراحتی بهش میرسیدیم و توی دسامبر هیچکس توی سرش رؤیای اون رو هم برای تیم نداشت.»
نقطهضعفهای قدیمیای که از زمان کنارکشیدن «سر الکس فرگوسن»۱۵ از منچستریونایتد در می ۲۰۱۳ در ساختار تیم بهوجود آمده بود، دوباره سر باز کرده بود. خط دفاعی به یک بازبینی اساسی نیاز داشت. عملکرد خط میانی بهاندازهٔ کافی با ظرافت نبود و گزینههای زیادی برای بازی در این خط وجود نداشت. خط حمله حدّاقل به دو مهاجم قبراق و آماده نیاز داشت. گذشته از بحث فنی تیم، یونایتد باید به وضعیت جذب نیرو و استعدادیابیاش هم حسابی رسیدگی میکرد و خودش را برای یک بهرهبرداری قرنبیستویکی آماده میکرد تا از رقیب سنتی و مهارنشدنیاش لیورپول خیلی عقب نیفتد؛ لیورپولی که در دنیا نمونهٔ بارز باشگاهی است که همهچیزش از بالا تا پایین، از ورزشگاه تا دفتر هیئتمدیره، همهوهمه در سطح جهانی ظاهر میشود و عمل میکند.
چالش پیش روی اوله گونار همین است. هنگامیکه او در مارس ۲۰۱۹ سرمربی دائم منچستریونایتد شد، با باشگاه قراردادی سهساله امضا کرد و احتمالاً به همهٔ این سه سال (و حتّی بیشتر) نیاز دارد تا کاری را که «دیوید مویس»۱۶، «لویی فنخال»۱۷ و ژوزه مورینیو نتوانستند انجام دهند، انجام دهد؛ یعنی هیبت و ابهّت منچستریونایتد را دوباره به آن بازگرداند.
یعنی از پس این کار برمیآید؟ چقدر باهوش است؟ تا چه حد میتواند مدیر خوبی باشد تا اینهمه نیروی متفاوت را که حول محور این باشگاه بزرگ میچرخند و هرکدام ساز خود را میزنند، یکپارچه کند و از این یکپارچگی، انرژی وصفناپذیری بسازد و دوباره منچستریونایتد را به روزهای اوجش بازگرداند؟ این همانچیزی است که کتاب کارآموز سرخ در پی یافتن آن است. اینکه اوله گونار سولسشر کیست، چطور تبدیل به چنین شخصیتی شده، چطور فکر میکند، چگونه رفتار میکند و چه چیزی او را به حرکت وا میدارد.
این کتاب، داستان اوست. کتابی که پیش روی شماست.
«استونجر»۱۸، استان «روگیلند»۱۹، دهم اکتبر ۱۹۹۵
«میتونست بره «اسپرز»۲۰. ولی دیگه خبری از منچستریونایتد افسانهای نبود.»
جان مانکور۲۱، مدیر استعدادیابی تاتنهامهاتسپر۲۲
در این غروب سرد و استخوانسوز زمستانی بود که سرنوشت دست در دست افسانه گذاشت. دهم اکتبر ۱۹۹۵، در جنوب غربی نروژ، تیم ملی جوانان نروژ در برابر تیم ملی جوانان انگلیس قرار گرفت؛ جایی که اوله گونار سولسشر توانست قدم به واقعیت جدید زندگیاش بگذارد.
این همان شبی است که مهاجم نوک بیستودوسالهٔ مولده افکی میتوانست بهعنوان یار جدید تاتنهامهاتسپر منصوب شود. از ۲.۶۴۰ نفری که در ورزشگاه «وایکینگ افکی»۲۳ حاضر بودند، دو نفرشان «جری فرانسیس»۲۴ سرمربی تاتنهامهاتسپر و جان مانکور مدیر استعدادیابیاش بودند. آن دو حسابی سولسشر را زیر نظر داشتند و بازیاش را بهدقّت تماشا میکردند؛ فرانسیس برای اوّلینبار و مانکور برای آخرینبار بعد از چندین مرتبه تماشای بازی اوله. او حقیقتاً یک مهاجم تازهنفس و پرانگیزه پیدا کرده بود.
مانکور که پسرش «جان جونیور»۲۵ هم هافبک تاتنهام و وستهمیونایتد بود، هرگاه بازی اوله گونار را میدید، شگفتزده میشد. خودش دراینباره میگوید:
«اون با بقیه فرق داشت. من عقیده داشتم اوله پتانسیل تبدیلشدن به یه بازیکن درجهیک رو داره و اگه صادقانه بخوام بگم، شانس این رو داشت که مستقیم وارد تیم اصلیمون بشه. ما با همهٔ توان دنبال بازیکنهای جدید بودیم و توی یه تماس تلفنی که "استیو پریمن"۲۶ از نروژ با من برقرار کرد، راجع به اوله صحبت کرد و توجهم رو به اون جلب کرد.»
استیو پریمن که هنوز هم بیشترین سابقهٔ حضور در تاتنهامهاتسپر را دارد، در اواخر آگوست سال ۱۹۹۵ سرمربیگری تیم «آیکیاستارت»۲۷ نروژ را بر عهده گرفته بود و اوله گونار سولسشر را در برنامههای فوتبالی «فوربال اکسترا»۲۸ و «اسپورتسروین»۲۹ دیده و زیر نظر گرفته بود؛ برنامههایی که در نروژ عملکردی شبیه به برنامهٔ «مچ آو د دی»۳۰ در انگلستان دارد. تا سال قبل، پریمن دستیار سرمربی تاتنهامهاتسپر یعنی «آسی آردایلز»۳۱ بود، تااینکه سال پیش «الن شوگر»۳۲، مالک باشگاه عذر هر دویشان را خواست. باوجوداینکه پریمن ازاینبابت آزردهخاطر شده بود، هنوز هم دلش برای تاتنهام میتپید؛ نقطهضعف یا قدرتی که در زمستان ۱۹۹۵ نقشی اساسی را در انتقال قریبالوقوع اوله گونار به تاتنهام ایفا میکرد.
پریمن قصد داشت «استفن کار»۳۳، دفاع راست نوزدهسالهٔ ایرلندی را برای آیکیاستارت جذب کرده و دو بازیکن دیگر را هم بهصورت قرضی از اسپرز به تیم خودش منتقل کند. به همین خاطر وقتی جان مانکور از او خواست که در نروژ چشم و گوشش باشد و برای او دنبال استعدادهای جوان و تازهنفس بگردد، پریمن جواب داده بود:
«حتماً. تا وقتی بتونم کار و دو بازیکن قرضی دیگهای رو که میخوام ازتون بگیرم، هر کاری از دستم بربیاد براتون انجام میدم.»
با اعلام موافقت مانکور با درخواستهای پریمن، او خیلی زود اوله گونار را به مانکور پیشنهاد داد اما توصیهاش خیلی حسابکتاب نداشت، چون یک بار هم بازی سولسشر را از نزدیک ندیده بود یا حتّی نود دقیقه از بازیاش را در تلویزیون دنبال نکرده بود.
مانکور میگوید:
«استیو به نروژ رفت، چون همیشه ارتباطات قویای اونجا داشت. اون بعدازاینکه سرمربی استارت شد، ازروی رفاقت باهام تماس گرفت و گفت: "باید پاشی بیای این پسر رو ببینی!"»
پریمن که در میانهٔ فصل به علت بیماری سرمربی قبلی استارت جای او را گرفته بود، یک شب بعد از اوّلین بازیای که هدایت آن را بهعنوان سرمربی جدید استارت بر عهده داشت، بازی اوله گونار را در تلویزیون دیده بود. پریمن گلزنی این مهاجم نوک را دید و همان ابتدا از سن کم اوله به وجد آمد. او در نگاه اوّل بازیکنی را دید که پتانسیل پیشرفت دارد؛ برداشت اوّلیهای که وقتی آخر هفته دوباره خلاصهٔ بازیاش را با دقّت تماشا کرد، در ذهنش کاملاً تأیید شد. او به دوستانش گفت که سبک بازی اوله و تمامکنندگیای که در نهایت خونسردی دارد، او را به یاد «جیمی گریوز»۳۴ افسانهای میاندازد؛ کسی که وقتی پریمن در سال ۱۹۶۹ حرفهٔ هفدهسالهاش را در تیم اوّل تاتنهام آغاز کرد، همبازیاش بود.
جان مانکور به توصیهٔ پریمن شخصاً به نروژ رفت تا اوله را از نزدیک بررسی کند. او آنجا برای اوّلینبار بازی اوله را از نزدیک دید و به جری فرانسیس، سرمربی اسپرز فکسی فرستاد که در آن نوشته بود:
«اصلاً نمیخواد این بازیکن رو ارزیابی کنیم دیگه! فقط باید باهاش قرارداد ببندیم.»
اما فرانسیس اصرار داشت که حتماً وضعیت اوله گونار را یک بار دیگر بررسی کنند. جان دراینباره میگوید:
«من به جری درمورد اون گفتم و جری گفت: "خب، ببین این شنبه توی اسلو یه بازی بینالمللی بین فرانسه و نروژ برگزار میشه. اون رو از نزدیک ببین و فردا صبحش یه پرواز بگیر، برو مولده و بازی رو اونجا هم ببین." و منم همین کار رو کردم.»
مانکور که بیستوپنج سال از عمرش را در اسپرز سپری کرده بود و در پرورش استعدادهای پایه تخصّص داشت، حسابی از دیدن اوله شگفتزده شده بود:
«وقتی اوله رو برای بار دوم دیدم، بهراحتی میتونستم ببینم که چه بازیکن خوبیه. اون هنوز کمسن بود، اما همون زمان هم آقای گل لیگش توی نروژ بود. اوله حقیقتاً با بقیه فرق داشت؛ توی زمان توقّف بازی و درکل هر کاری که میکرد، نشون میداد چه بازیکن درجهیکیه.»
تا آن زمان مانکور حتّی روی قیمت پیشنهادی برای خرید سولسشر از مولده هم با آنها به توافق رسیده بود:
«هیچوقت فراموش نمیکنم، چون تکوتنها توی اون هتل تو مولده نشسته بودم. تموم شب رو به همین شکل داشتم میگذروندم، چون زمانی از سال بود که هوا اونجا اصلاً تاریک نمیشه. به همین خاطر بلند شدم و رفتم بازی اوله رو تماشا کردم. هنوز هم تیکّهای از روزنامهٔ محلی مولده رو دارم که تصویر روی جلدش خودمم که اونجا نشستم و اوله رو تماشا میکنم. تصوّر کنین چقدر این خبر اون زمان اهمیت داشت که تیتر اوّل روزنامهشون شده بود. یه نفر از سمت اسپرز در حال تماشای بازی اوله گونار سولسشر! بعد از دیدن بازی به اتاقم برگشتم و به جری گفتم که درمورد قیمت با ریاست مولده به توافق رسیدم و من اگه جای تو باشم، هرچی بخوان و هر درخواستی برای اوله داشته باشن، چشمبسته قبول میکنم.»
اما فرانسیس هنوز هم کاملاً قانع نشده بود. مانکور دراینباره میگوید:
«جری یه نفر دیگر رو هم فرستاد تا بیاد و وضعیت سولسشر رو بررسی کنه و وقتی برگشت بهاندازهٔ من درمورد جذب اوله اشتیاق نداشت. اسمش رو نمیبرم، چون خودش الان توی دنیای فوتبال حسابی معروفه. خلاصه به فرانسیس گفتم: "ببین جری، دارم بهت میگم بهنظر من اوله خیلی کلاس کاری بالایی داره." و جری جواب داد: "حالا برو یه بررسی دیگه هم بکن."»
مانکور بازهم برای بررسی وضعیت بدنی و بازی سولسشر به تماشای بازیهایش نشست و دیگر کاملاً مطمئن شد که این پسر ارزش خریدن را دارد. مانکور میگوید:
«اون زمان یعنی سپتامبر ۱۹۹۵، اونا در حال بازی توی جام در جام اروپا۳۵ بودن و ۳-۱ از "پیاسجی"۳۶ عقب افتاده بودن.»
اما سولسشر همیشه قبراق، اوّلین گل بازی را به ثمر رسانده بود. مانکور ادامه میدهد:
«همینکه اوله گل رو به ثمر رسوند، برگشتم و دوباره اونقدر دیوونهوار درمورد جذبکردنش اصرار کردم تا جری درنهایت گفت: "بسیارخب، بهت میگم چیکار کنی. برای یکی از بازیهای اون برای هر دوتامون بلیت بگیر تا بریم با همدیگه بازیش رو از نزدیک ببینیم؛ فقط باید یه بازی وسط هفته باشه." تنها بازی وسط هفتهای که پیدا کردم تا جری رو ببرم، یکی از بازیهای تیم ملی جوانان نروژ بود. بازی توی استونجر برگزار میشد، پس بلیت هواپیماش رو خریدم و به اونجا رفتیم.»
تقدیر، الههٔ بخت و سیاستهای انتخاب بازیکن «نیلز یوهان سمب»۳۷ سرمربی تیم زیر بیستویک سال نروژ، همهوهمه دست در دست هم داد تا سولسشر به اسپرز نیاید و بهجای آن سرنوشتی هیجانانگیز و دلیرانه را در یونایتد برای خودش رقم بزند.
سمب برای خط حملهٔ تیم ملی جوانان نروژ، «استفن ایورسن»۳۸ را بهعنوان بازیکن آزاد در جناح راست در نظر گرفته بود، «توره آندره فلو»۳۹ را برای مهاجم نوک و سولسشر را هم برای جناح چپ مدّ نظر داشت؛ هرچند که تأکید داشت:
«نه خیلی چپ! نزدیکتر به میانهٔ زمین.»
«دیو سکستن»۴۰، سرمربی طرف انگلیسی بازی هم از یک تعویض طلایی یعنی «فیل نویل»۴۱ هجدهساله بهره میبرد؛ کسی که چهار سال بعد در «نیوکمپ»۴۲ روی نیمکت نشسته بود و با بهثمررسیدن آن گل رؤیایی در ثانیههای واپسین بازی مقابل بایرنمونیخ، پیوستن اوله گونار سولسشر به باشگاه بزرگان منچستریونایتد را تماشا میکرد.
سمب هدایت تیم ملی بزرگسالان نروژ را بر عهده گرفت و در دور مقدماتی مسابقات یورو ۲۰۰۰ که بسیار هم موفق ظاهر شد، هروقت این سه نفر در دسترس بودند، از همین ترکیب برای خط حملهٔ نروژ بهره میبرد. اما گلی که اوله گونار مقابل دیدگان جری فرانسیس و جان مانکور به ثمر رساند، سرمربی تاتنهام را قانع نکرد. جان مانکور که بازی سولسشر را کمی متفاوت میدید، میگوید:
«متأسّفانه وقتی با جری رسیدیم اونجا، اوله داشت توی بال چپ بازی میکرد، چون اون زمان نروژ فقط با یه بازیکن توی نوک حمله بازی میکرد و اونم کسی نبود جز فلو که اون موقع بازیکن چلسی بود و برای خودش برووبیایی داشت. وقتی مجبور باشی توی جناح چپ بازی کنی و مهاجم نوک هم باشی، باید مدام معطل بقیه باشی تا بهت توپ برسونن و خب، همهٔ ما میدونیم که این اتّفاق توی فوتبال خیلی راحت نمیافته و برای اوله هم این سیستم خیلی جواب نمیداد.»
اینکه سولسشر صرفاً گل اوّل بازی را به ثمر رساند، قدرت تمامکنندگیاش را به فرانسیس نشان نداد. مانکور میگوید:
«ما برگشتیم و رو کردم به جری و گفتم: "ببین جری، من فقط میتونم بهت چیزی رو بگم که وقتی اون نوک حمله بازی میکرد، دیدم." و جری گفت: "نگران نباش."»
مانکور میخندد:
«تو فقط میتونی کاری رو که از دستت برمیآد، انجام بدی و خب تلاش من بیشتر از این راه به جایی نبرد. دوران نقلوانتقالات فصل جدید که شروع شد، یکی از مدیربرنامهها اوله رو به منچستریونایتد معرفی کرد و چند روز بعد الکس فرگوسن درجا باهاش قرارداد بست. معلوم نیست اگه اون سال به اسپرز میاومد، چی میشد. کسی چه میدونه؟ ممکن بود اصلاً بازیکن دیگهای بشه. ممکن بود دوران خوبی اونجا نسازه. نمیدونم. برای همچین پیشگوییهایی باید یه گوی بلورین داشت تا فهمید چی میتونست بشه و چی نشه. اوله بازیکن خوبی بود. بهراحتی میشد دید که چقدر پتانسیل داره و به کجا میتونه برسه. این چیزیه که توی ذهن من میگذشت و من کسیام که سالهایسال توی استعدادیابی و پرورش استعدادهای جوون فوتبال کار کردم. من بازیکنهای جوون زیادی رو دیدم و وقتی یکی از این بازیکنهای خاص رو میبینی، ته دلت حس میکنی اینیکی با بقیه فرق داره. وقتی با دیدن چندتا بازی یا خلاصهٔ بازی باید درمورد آینده و پتانسیل یه بازیکن تصمیم بگیری، کار راحتی پیش رو نداری. نه؟ ممکن هم بود اوله به اسپرز بره و هنوزم یه بازیکن بزرگ بشه، اما قطعاً این مسیر افسانهای امروز دیگه وجود خارجی نداشت. اینکه اون توی منچسترِ بزرگ قد کشید و حالا بهعنوان سرمربی به همون "منیونایتد"۴۳ برگشته.»
وقتی نیلز یوهان سمب داستان تأییدنشدن سولسشر از دید فرانسیس را شنید، خندید و گفت:
«من قبلاً از این قضیه خبر نداشتم، ولی باید یادمون باشه که اوله گونار اون زمان باید خیلی کارها انجام میداد و مجبور بود مدام از این محوطهٔ جریمه به اون محوطهٔ جریمه بدوئه. ما کلّاً تیمی بودیم که دوندگی بالایی داشتیم. البته که اوله توی محوطهٔ جریمه بهتر از هر جای دیگهای عمل میکنه. این پسر توی محوطهٔ جریمه، تو سطح بینالمللی بازی میکرد، چون همیشه میدونست چطور گل بزنه.»
اینها صحبتهای سمبی بود که از موفقیت سولسشر در نوک خط حملهٔ منیونایتد خیلی هم شگفتزده بهنظر نمیرسید:
«توی تیمی مثل منچستریونایتد فرصتهای زیادی برای یه مهاجم مثل اون وجود داره.»
سولسشر سال ۱۹۹۵ را بهعنوان آقای گل لیگ برتر نروژ در مولده به پایان رساند. البته که هر فصل فوتبالی در نروژ به علت شرایط آبوهوایی این کشور از بهار آغاز میشود و تا اوایل زمستان به پایان میرسد. اوله گونار سولسشر در مولده مهاجم اصلی خط حملهٔ سهنفرهٔ پیشتازی بود که از او و دو مهاجم دیگر، یعنی «آریلد استوروم»۴۴ و «اوله بیورن سونگت»۴۵ تشکیل میشد. ازآنجاییکه نام هر سهٔ آنها با حرف اِس شروع میشد، به آنها لقب سهاِس۴۶ داده بودند.
تابستانی که آمد، در دوم ژوئن ۱۹۹۶ اوله برای تیم ملی بزرگسالان نروژ بازی کرد و از پنج گلی که در مقابل آذربایجان به ثمر رساندند، دو گل را به نام خودش ثبت کرد. «جیم رایان»۴۷، یکی از مربیهای کناردست فرگوسن در منچستریونایتد به آنجا آمده بود تا «رونی جانسن»۴۸ دفاع وسط نروژ را برای جذب در تیم زیر نظر بگیرد و با اوّلین گلی که اوله به ثمر رسانده بود، توجهش حسابی معطوف به او شده بود. بازی هم درنهایت با نتیجهٔ ۵-۰ به نفع نروژ به پایان رسید. رایان وقتی فرگوسن را ملاقات کرد، حسابی از اوله گونار سولسشر تعریف کرد و نظرش درمورد جذب او کاملاً مثبت بود. فرگوسن هم با سرمربی اوله در مولده، یعنی «اوگه هاقاید»۴۹ تماس گرفت تا ببیند نظر او چیست و آیا از دید اوگه، اوله گونار توانایی بازی در منچستریونایتد را دارد یا خیر. هاقاید بدون شک و تردید به فرگوسن گفت:
«بله، سولسشر قطعاً کیفیت مدّ نظر شما رو داره.»
این، خود شاهدی بر یک پیشبینی قدیمیتر بود!
«اون دست خونواده رو میگیره و به "گریپ"۵۰ میبره؛ جایی که توش یه کلبهٔ کوچیک دارن.»
بریتا۵۱ سولسشر
اوله گونار سولسشر در شهر «کریستینسوند»۵۲ در سواحل غربی نروژ بزرگ شد؛ یک دهکدهٔ ماهیگیری تماشایی و زیبا که از چهار جزیرهٔ مرتبط باهم شکل گرفته و از هرطرف بهوسیلهٔ کوههای کوچک و بزرگ در سواحل منتهی به اقیانوس، از اقیانوس اطلس جدا شده است.
اینجا همان جایی است که قلب این مرد برای آن میتپد؛ جایی که یک زندگی با تمام فرازوفرودهایش از آنجا شکل گرفته است. جایی که اوله گونار، همسر آیندهاش «سیلیا»۵۳ را دید و عاشقش شد. جایی که آن بازیکن دیوانهٔ فوتبال که در کوچه و خیابانها بازی میکرد، توانست خودش را در فوتبال انگلیسی غرق کند. جایی که در نوجوانی برای اوّلینبار پیراهن یک تیم بزرگسال را برای تیم «کلاسننگن»۵۴ بر تن کرد. جایی که برای اوّلینبار نام اوله گونار سولسشر برای حضور در تیم ملی نروژ مطرح شد.
آبوهوای کریستینسوند در مقایسه با بقیهٔ نقاط اسکاندیناوی کاملاً معتدل محسوب میشود؛ جایی که در ژانویه و دسامبر همهچیز در آن یخ میبندد یا گاه از اینهم سردتر میشود و در تابستانها هم معمولاً به بالاتر از هفده درجهٔ سانتیگراد نمیرسد. آریلد استوروم، دوست دوران کودکی اوله میگوید:
«آبوهوای این منطقه، آبوهوای ساحله دیگه. باد و بارون و یهکمی هم برف. من و اوله با بقیهٔ بچهها کلّ سال رو فوتبال بازی میکردیم.»
اوله گونار که یکی از ۲۵.۰۰۰ شهروند کریستینسوند بود، با بزرگشدن در چنین آبوهوایی میدانست باید با فوتبال بازیکردن در این شرایط جوی کنار بیاید و از آن لذت ببرد. درست مثل وقتیکه به طرز خندهداری، دروازهبان مقابلش با تمام توان تلاش کرد توپی را که بهسمت دروازه میآمد، دور کند تا فقط کمی آن را در هوا معلّق نگه دارد و بتواند بهدرستی آن را ببیند، اما وقتی توپ دوباره با فشار هوا بهسمتش بازگشت، دومین تلاشش هم برای مهار آن موفق نبود و دوباره با وزش شدید باد توپ از کنترلش خارج و تبدیل به کرنر شد.
اما این وضعیت جوی هیچگاه باعث نمیشد بازیها متوقّف یا لغو شود. آریلد دراینباره میگوید:
«خب این کار ما بود دیگه. ما میخواستیم فوتبال بازی کنیم و میکردیم. توی نروژ رسمه که میگن بچهها با چوب اسکی بزرگ میشن. اما توی کریستینسوند اوضاع فرق داره. اینجا خبری از ورزشهای مختلف زمستونی نیست. توی تموم سالهای بچگی ما، فقط فوتبال بود و فوتبال. اصلاً وقت واسه کار دیگهای نداشتیم!»
خانهٔ والدین اوله، بریتا و «ایویند»۵۵، در محلهٔ «کاریهولا»۵۶ واقع شده بود. جایی که اوله در ده سالگی با هماهنگکردن تیمی از بچههای عشق فوتبال در خیابان و هدایتشان، برای اوّلینبار طعم سرمربیشدن را چشید؛ بچههایی که وقتی قد کشیدند، تقریباً تکتکشان وارد فوتبال شدند.
کودکی اوله خوب و خوش و پر از امنیت بود. پدرش ایویند، بیش از پنجاه سال برای شورای محلی شهر کار کرد و مادرش بریتا هم بیش از سی سال از عمرش را صرف کار در یک شرکت ارتباطات کرد. یکی از اتاقهای خانهٔ آن دو نفر به جوایز و یادبودهای سالانهٔ منچستریونایتد و عکسهای اوله اختصاص داده شده است و خلاصه از هرآنچه که اوله در تمام این سالهای فعّالیت فوتبالیاش تابهحال به یادگار دارد، میتوان در آن اتاق چیزی پیدا کرد. مادر و پدر اوله درست مثل خودش هر دو چشمان پرمهر و ظاهری آرام دارند و تمام زندگیشان را وقف او و خواهرش کردهاند. «بریت»۵۷ خواهر اوله، چهار سال از او کوچکتر است.
مادر اوله در «برفیودن»۵۸ که در شرق کریستینسوند واقع شده، بزرگ شده است و در دوران دبیرستان به کریستینسوند آمده. او یک بار دراینباره گفت:
«من اهل روستا و دشتم و اوّلینباری که توی یه شهر زندگی کردم، زمانی بود که به اینجا اومدم. بعد از دبیرستان توی شرکتی که اون زمان اسمش "تلکوم"۵۹ بود، استخدام شدم. هیچوقت ورزشکار نبودم، اما مدام باید بچهها رو برای فوتبال به اینطرف و اونطرف میبردیم و لباسهای ورزشی کثیفشون رو میشستیم. دخترمون بریت سهتا بچه داره که هر سه عاشق فوتبالن؛ درست مثل سهتا بچهٔ خود اوله.»
ایویند در جزیرهٔ «اسمولا»۶۰ به دنیا آمد که به کریستینسوند بسیار نزدیک است و در بخش «مرورومستال»۶۱ واقع شده؛ همان بخشی که کریستینسوند و برفیودن در آن قرار دارد. او دراینباره میگوید:
«پدرم هم توی اسمولا به دنیا اومده بود. وقتی چهار سالش بوده، مادرش فوت میکنه، به همین خاطر با عمهش بزرگ میشه. عمهش توی جزیرهٔ "سولسشل"۶۲ زندگی میکرد.»
شباهت میان نام این جزیره با نامخانوادگی این خانواده هم احتمالاً بیدلیل نیست، چون حتّی همین جزیره هم قبلاً سولسشر نامیده میشده؛ هرچند ایویند دراینباره اطمینان ندارد. یکی از معانی سول خورشید است و شِر هم معنای سنگهای ساحل میدهد، اما معانی دیگری هم دارند.
«آد ویلیامسن»،۶۳ یکی از تاریخشناسان کریستینسوند توضیحی دراینباره میدهد:
«سولسشل جزیرهٔ کوچیکیه که زمان قدیم محل زندگی حدوداً ۲۰۰ نفر بوده و اینا مردمی بودن که عمدتاً به زراعت و ماهیگیری مشغول بودن. یه جنگ وایکینگی مشهور هم توی همین جزیره درگرفته. سولسشل توی شمال کریستینسوند و جنوب اسمولا واقع شده. زمانیکه کشیشهای دانمارکی بعد از دوران اصلاحات، یعنی سال ۱۵۳۶ به این منطقه اومدن، تموم چیزهایی رو که میشنیدن، به همون شکلی که شنیده بودن مستند میکردن که شکلی از نوشتار شنیداری بوده؛ به همین خاطر اسم بزرگترین مزرعهٔ این منطقه و افرادی که توی اون زندگی میکردن، سولسشر شده. اما تا سال ۲۰۱۲ شمار کسایی که نامخونوادگی سولسشر رو استفاده میکنن، به شصت نفر رسیده و نامخونوادگی بیشتر کسایی که از سولسشل اومدن، سولسشره.»
ویلیامسن درمورد فاصلهٔ این جزیره تا زادگاه اوله گونار اینگونه میگوید:
«برای طیکردن این مسیر باید از دوتا وسیلهٔ نقلیه استفاده کنین. اوّل با اتومبیل از مسیر ماشینرو میرین، بعد هم باید از یکی از کشتیهای کوچیک مخصوصی۶۴ که ساکنان منطقه توی تابستان اون رو اجاره میدن استفاده کنین؛ بنابراین تکتک کسایی که توی این جزیره زندگی میکنن، باید گواهینامهٔ روندن این کشتیها رو داشته باشن. درحالحاضر اونجا حدوداً ۲۰۰ نفر گواهینامهٔ کشتیبانیای دارن که نشون میده میتونن این کشتیها رو برونن. این وسیلهها به کمک کابلهای بلند حرکت میکنه و فقط ازطریق همین کشتیهاست که میشه از خشکی به اون جزیره رفت.»
اوله گونار حدوداً ۱۰۰۰ سال بعد از آن نبرد وایکینگی در سولسشل، در بیستوششم فوریهٔ ۱۹۷۳ در کریستینسوند در خانوادهای به دنیا آمد که بااینکه از سن بسیار کم به شهرت رسید، هنوز هم با آنها بسیار صمیمی و نزدیک است. همانطور که «اریک نولند»۶۵، مهاجم نروژی و همتیمی اوله در منیونایتد دراینباره میگوید:
«اون هوای خودش و خونوادهش رو داره و حواسش به اونا هست، خیلی هم دوست نداره این کارش رو بزرگ کنه. همین اخلاق اوله چیزهای زیادی درمورد شخصیتش به ما میگه.»
علاقهٔ شدید اوله گونار به فوتبال انگلیس از کودکی، ریشه در ارتباط تاریخی زادگاهش با پادشاهی متحد بریتانیا دارد. ردّپای قدیمیترین ساکنان کریستینسوند به ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میرسد و بسیاری از ساکنان امروزی آن از نوادگان اسکاتلندیهایی هستند که به آنجا آمدند تا ماهی «کاد»۶۶، شکل خشک آن یعنی «باکالهو»۶۷ و نمک را خریدوفروش کنند.
ویلیامسن میگوید:
«از سال ۱۷۳۵ تا اواسط قرن نوزدهم، کریستینسوند تحت سلطهٔ تاجران بریتانیایی باکالهو بود. اکثر اونا اهل شمال شرقی اسکاتلند و شهر "کولن"۶۸ بودن و تجارت رو توی آمریکا و "نیوفوندلند"۶۹ یاد گرفته و کسبوکارشون رو به نروژ انتقال داده بودن تا همین ماهیها رو برای فروش آماده کنن. اما فقط برای صادرات، نه فروش محلی.»
درست است که امروز اوله گونار به شخصه بزرگترین صادرات دهکده و کشورش در دنیا محسوب میشود، اما در روزگاران قدیم این منطقه محصولات صادراتی دیگری هم برای عرضه داشته است!
ویلیامسن توضیح میدهد:
«کریستینسوند همیشه به صادراتش مشهور بوده و به اون اتکا میکرده. توی قرن هفدهم میلادی عمدهٔ صادراتش چوب و الوار و پنیر بوده. خیلی از خونههای قدیمی لندن از الوار ساخته شده، همین الوارهای نروژی، الوارهای همین منطقه.»
امروزه هم اقتصاد کریستینسوند روی صادرات میچرخد.
ویلیامسن اضافه میکند:
«اینجا هنوز هم قطب صادراته، اما صادرات نفت که از حدود ۱۹۶۰ میلادی به بعد توی این نقطه کشف شد.»
قدکشیدن در فضای فرهنگی این منطقه، جهانبینی پختهای به اوله گونار داده است. ویلیامسن میگوید:
«کریستینسوند از سال ۱۸۰۵ اپرا داشته و دلیلش هم تجارت باکالهو بوده. تاجرهای خارجی رفت و آمد زیادی به اینجا میکردن و برای فروشندههای ماهی مهم بوده که این تاجرها رو به منطقه جذب کنن. این فروشندههای محلی دوست داشتن بتونن جلو اونا با جاذبههای فرهنگی اسپانیا، پرتغال، انگلیس و آلمان رقابت کنن. به همین خاطر کمکم اپرای محلی، نمایش و ادبیات رو رشد دادن. اونا حتّی توی فضایی به نام "کلابسوساییتی"۷۰ روزنامهٔ انگلیسی هم چاپ میکردن که سابقهٔ اون به سال ۱۷۸۹ برمیگرده.»
در دوران جوانی اوله گونار، تمام فکروذکر جامعهٔ اطرافش فوتبال بود و فوتبال و فوتبال. ورزشگاهی که اوله بازی را در آن شروع کرد، یعنی ورزشگاه ۴۰۰۰ نفری «آتلانتن»۷۱ تیم کلاسننگن، اکنون به مکانی چندمنظوره تبدیل شده است. اوله آن زمانها برایاینکه بتواند بین جزیرههای کوچک کریستینسوند رفت و آمد کند، یک قایق «سوندباتن»۷۲ زرد و سبز اجاره میکرد؛ سرویسی که سابقهاش به ۱۸۷۶ میلادی برمیگردد و لقب قدیمیترین سرویس حملونقل عمومی در دنیا را که هنوز هم فعّال است، یدک میکشد.
اوله کلاس اوّل تا ششمش را از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ در مدرسهٔ «دالابرکا»۷۳ گذراند و همیشه از آن شاگردهای خجالتی و بیسروصدا بود. او در آن سالها ژیمناستیک کار میکرد و این در حالی بود که همانموقع هم عشق اوّل و آخرش فوتبال بود. بعد برای پایهٔ هفتم تا نهم به «لنگوین اونگدمسکول»۷۴ رفت و دبیرستان را هم در مدرسهٔ «آتلانتن ویدرگانده»۷۵ گذراند. در زمین بازی هر دوی این مدرسهها، حرکت تمامکنندهای را تمرین میکرد که سالها بعد در حرفهاش چندین و چند گل بهیادماندنی برای او ساخت؛ یک ضربهٔ دقیق در چهارچوب دروازه.
معلمهای اوله به خاطر دارند که این پسر چطور حتّی با سن خیلی کم همیشه ستارهٔ هر تیم فوتبالی بوده که در آن بازی میکرده؛ بازیهایی که اوله با حضورش آنها را رقابتیتر میکرد. بعضی از کلاسها ممکن بود کلّاً از سیزده پسربچه تشکیل شده باشد و این پسرها در مسابقاتشان معمولاً اسم تیمها را منچستریونایتد، لیورپول و تاتنهامهاتسپر میگذاشتند؛ اوله گونار هم تقریباً همیشه بهترین بازیکن هرکدام از این تیمها و مسابقات بود و حسابی میتوانست از این حس برتری لذت ببرد.
او با همسر آیندهاش سیلیا زمانی آشنا شد که هر دویشان بازیکن تیم جوانان کلاسننگن بودند؛ تیمی که بعداً سکّوی پرتابش شد و به لطف گلهای تماشاییای که برای آن به ثمر رساند، توانست در سال ۱۹۹۴ راهی مولده افکی شود. اوله یک بار گفته بود:
«سیلیا هم بازیکن خیلی خوبی توی فوتبال بود. وقتی جوونتر بودیم، معمولاً باهم تمرین میکردیم. توی کلاسننگن یه گروه داشتیم که صبحها دور هم تمرین میکردیم. من برای تمرین با اونا زیادی پیر بودم، اما اجازه داشتم باهاشون تمرین کنم. راستش چون سیلیا دوست داشت برم، میرفتم.»
ایویند پدر اوله، قهرمان کشتی یونانی-رومی بود و اگرچه اوله در سن کم این ورزش را امتحان کرد، اما خیلی زود فهمید که بهخاطر گیجی و آسیبهایی که ایجاد میکند، اصلاً علاقهای به آن ندارد؛ این بدان معنا بود که اوله نقطهٔ مقابل استعدادهای خدادادی پدرش بود.
«توره لوویکیس»۷۶، مدیر باشگاه «کریستینسوند آتلتکلاب»۷۷ دراینباره به بیبیسی گفته بود:
«اوله گونار خودش هم دوسالی کشتی گرفت، سن هشت تا ده سالگی. توی کشتی خیلی خوب نبود. منظورم اینه که کشتیگرفتنش اصلاً به فوتبال بازیکردنش نمیرسید. اما بخش بزرگی از اون دنیا بود و با پدرش سر تمرینها میرفت. اون بلندترین کوه منطقه رو که حدوداً ۸۳۰ متر ارتفاع داره، بالا و پایین میرفت. میرفت بالا، میاومد پایین!»
ایویند گفت:
«بهجاش فوتبال همهچیزش بود.»
او شیفتهٔ فوتبال بود و سلطان لقب گرفت، نه مثل «دنیس لاو»۷۸ یا «اریک کانتونا»۷۹ که از سمت هواداران منچستر این لقب را گرفته بودند؛ بلکه سلطان راک اند رول، «الویس پریسلی»۸۰ پرجنبوجوش! بماند که این خوانندهٔ فوقستاره وقتی اوله چهار سال داشت، از دنیا رفته بود.
بریتا در مصاحبه با مجلهٔ «یونایتدساپورت»۸۱ نروژ گفته بود:
«اون طرفدار پروپاقرص الویس بود. من یه دفتر قدیمی دارم که همهٔ تاریختولّدهای مهم رو توش مینویسم و اونجا دیدم که خیلی سال پیش اوله نوشته: "الویس آرون پریسلی".»
والدین اوله زمانی هم که پسرشان سرمربی موقت یونایتد شد، درست مثل قبل بهدوراز حاشیه و زرقوبرق ماندند و فقط با یک مصاحبه موافقت کردند. این فروتنیشان که شبیه به خجالتیبودن هم هست، به اوله گونار هم به ارث رسیده؛ کسی که علیرغم بودن در درخشانترین فضاهای فوتبالی از نوجوانی تاکنون، عمدتاً تمایل دارد یک زندگی آرام و بهدوراز حاشیه داشته باشد.
چیزی که اوله بیشتر از هرچیزی به آن علاقه دارد، خود این ورزش است؛ ورزشی که از اوّلینباری که به توپ ضربه زد تابهحال شیفتهٔ آن بوده. فرزندانش، «نوآ»۸۲، «کارنا»۸۳ و «الایژا»۸۴ هم عاشق فوتبالاند. نوآ که به قول بریتا «قدبلند و آرام مثل اوله» است، اکنون در باشگاه فوتبال «کریستینسوند بیکی»۸۵ بازی میکند و اوّلین حضور او در بازیهای تیمش روبهروی منچستریونایتد و در تور تابستانی سال ۲۰۱۹ این تیم اتفّاق افتاد. او قبلاً وقتی برای دیدن پدرش به باشگاه میرفت، چندباری در «کارینگتون»۸۶ تمرین کرده بود.
سولسشرها شمّ فوتبالی و استعداد ورزشیشان را از ایویندی به ارث بردهاند که در دههٔ شصت میلادی دوشادوش دو برادرش برای تیم کلاسننگن بازی میکرد. خودش در اینباره به یونایتدساپورت گفته بود:
«زمانیکه هم فوتبال بازی میکردم و هم کشتی میگرفتم، معتاد تمرینکردن بودم. اوله و بچههاش هم خورهٔ تمرینکردنن. ورزشکردن واقعاً مهمه.»
هرچند ایویند از ابتدا به والدینش نگفته بود که چقدر در کشتی استعداد دارد. او دراینباره میگوید:
«یه روز از سمت باشگاه یه نامه به دستشون رسید و خب، شگفتزدهشون کرد. بعد هم سال ۱۹۵۸ وقتی چهاردهساله بودم، قهرمان شدم. اوّل قهرمان جوانان نروژ و بعد هم شش سال متوالی از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱، قهرمان کشتی بزرگسالان نروژ بودم. اون دوران هم توی رقابتهای قهرمانی اروپا کشتی میگرفتم و هم رقابتهای قهرمانی جهان که تجربههای خیلی جالبی برام بود. ما اون موقع به شهرهایی مثل "مینسک"۸۷، "بخارست"۸۸ و "کلگری"۸۹ میرفتیم. سال ۱۹۶۷ که برای مسابقات قهرمانی اروپا به مینسک رفتیم، یه چیزی رو خوب فهمیدم! توی تکتک طبقات هتل محل اقامتمون نظامیهای مسلح نگهبانی میدادن؛ اونجا بود که قدر عافیت دونستم و فهمیدم اوضاع مردممون توی نروژ چقدر خوبه.»
موفقیتهای ورزشی و حرفهای ایویند به او شهرتی ملی داده بود و به همین خاطر این حجم از علاقه و توجه مردم برای اولهای که داشت در همین فضا قد میکشید، عادی بهنظر میرسید. توره لوویکیس به خاطر میآورد:
«ایویند حرکت خاص خودش رو توی کشتی داشت که اسم خودش رو هم روی اون گذاشتن. حرکتی که خودش درست کرده و مقاومت در برابرش خیلی دشواره. اون یه حرکت خیلی هوشمندانهست و معمولاً کسی انتظارش رو نداره. موضوع اینه که معمولاً رقباش در جایی از بازی انتظار یه حرکت خاص رو دارن، ولی اون بهجاش یه حرکت دیگه روی اونا پیاده میکنه و همین میشه که اینهمه قهرمانی رو توی اون سالها درو میکنه.»
زحماتی که ایویند و بریتا برای اوله کشیدهاند، برتری ذاتی این پسر را برجستهتر کرده و قطعاً بخشی از موفقیتهای حرفهایاش را مدیون تربیت خوب آنهاست. ایویند میگوید:
«از دید من اینکه بریتا توی تموم این سالها اینهمه لباس ورزشی شسته، خودش کلّی زحمته. مثلاً اینطوری بود که یه کیف میافتاد کف خونه و فرداش بریتا همهٔ لباسهای توی کیف رو شسته و خشک کرده بود و مرتب و آماده برای اوله گذاشته بود. من ازطرف خودم میتونم بگم که اوله حسابی قدردان تموم زحمات مادرش توی این سالهاست. بریتا حواسش به همهچی بود؛ از رژیم و غذای مناسب گرفته تا تقریباً همهچی.»
بریتا میگوید:
«برای اوله خیلی مهم بود که همیشه سروقت برسه سر تمرین، خب ما هم هر کاری میتونستیم براش انجام میدادیم تا بتونه این کار رو با خیال راحت انجام بده.»
مادربزرگ پدری اوله هم چون خیلی به آنها نزدیک بود، بخش مهمی از فضایی بود که اوله در آن قد کشید. بریتا دراینباره میگوید:
«مادربزرگش نودوهفت سال عمر کرد و وقتی اوله گونار خیلی کوچیک بود، ازش مراقبت میکرد. اونا باهم کارتهای فوتبالی رو توی صفحات کتاب میچسبوندن. اون موقعها اوله تکتک بازیکنهای تیمهای انگلیس رو میشناخت.»
آنطور که مادرش میگوید، وسواس اوله گونار برای دانستن همهچیز درمورد فوتبال هنوز هم پابرجاست:
«اون همیشهٔ خدا در حال خریدن و خوندن کتابهاییه که از سرمربیهای مختلف بیرون میآد تا ببینه هرکدومشون چجوری تیمش رو رهبری میکنه. از کتابهای مربوط به الکس فرگوسن گرفته تا مورینیو و کلوپ، سرمربی لیورپول و گواردیولا، سرمربی منچسترسیتی. اون همهٔ این کتابها رو خونده و همهچیز رو درمورد رویکرد این آدمها به تمرین، سیستمشون توی تمریندادن و فلسفهشون میدونه؛ برای همین فکر میکنم توی سیستم سرمربیگری خودش هم بخشی از هرکدوم از این تجربیات رو آورده.»
اوله در محیط امن و گرم خانوادهاش میتوانست روی علایقش تمرکز کند. خودش دراینباره در اخبار شبانگاهی منچستر گفته بود:
«من عادت داشتم از روی برنامهٔ مچ آو د دی، فهرست بازیکنها و ترکیبهای هر تیم رو برای خودم یادداشت کنم. فکر میکنم همهچیز رو درمورد فوتبال انگلیس میدونستم. من فیلم بازیهای "کنی دالگلیش"۹۰، "گری لینکر"۹۱ و "مارکو فن باستن"۹۲ رو تماشا میکردم و تلاش میکردم ازشون الگو بگیرم. خوب یادمه که برای یادگرفتن یکی از حرکات "پیتر بیردزلی"۹۳ چقدر خودم رو هلاک کردم.»
بریتا میگوید:
«خوب یادمه که وقتی اوله کوچولو بود، چطور روی زمین مینشست و بازیها رو از تلویزیون دنبال میکرد.»
بعد هم به قول ایویند:
«تا بازیها تموم میشد، اوله حرکات و ترفندهایی رو که دیده بود، امتحان میکرد تا اونا رو یاد بگیره. تا اون موقع دیگه اسم تموم تیمها رو یاد گرفته بود. الانم نوآ و الایژا دقیقاً همونطوریان.»
این کودکی امن و رضایتبخش آنهم در فضای بیتکلّف و سادهای از نروژ مانند کریستینسون، روی شکلگیری شخصیت اوله گونار بهعنوان یک انسان و درنتیجه بهعنوان یک بازیکن و بعدتر یک سرمربی تأثیر بهسزایی داشته است. این فضای رشد پرثبات به او کمک کرده است تا بتواند روی خودش حسابی تسلّط داشته باشد؛ تواناییای که در لحظات حساس بازیها به کمکش میآمد تا از آرامش ذاتی و هوشش نهایت بهره را ببرد. اینها همگی ویژگیهایی است که به کمک اوله آمد تا این پسرک جوان و بیسروصدا را در مسیر رشد قرار دهد؛ مسیری که برای او با ضربهزدن به توپ فوتبال در کریستینسوند پر از باد و طوفان شروع و تبدیل به دلبستگی همیشگیاش برای یک عمر شد.
Ole Gunnar Solskjær تلفّظ نروژی نامخانوادگی اوله گونار سولشر است، اما چون در ایران و سایر کشورها اغلب او را سولسشر میخوانند، از همان املای مرسوم استفاده شده است. م
FC Bayern Munich
تیمی که از ذخیرهها، بازیکنان جوانتر و جایگزین تشکیل میشود. م
Molde FK
Old Trafford ورزشگاه خانگی منچستریونایتد. م
Cardiff City F.C.
José Mourinho
Ed Woodward
Paris Saint-German
Wolverhampton Wanderers F.C.
FA Cup
Premier League
Everton FC
West Ham United F.C.
Sir Alex Ferguson
David Moyes
Louis Van Gaal
Stavanger شهری در نروژ. م
Rogaland Province
Spurs نام دیگر باشگاه تاتنهامهاتسپِر. م
John Moncur
Tottenham Spurs F.C.
Viking FK Stadion
Gerry Francis
John (junior)
Steve Perryman
IK Start
Forball Extra
Sportsrevyen
Match of the Day برنامهٔ تلویزیونی تحلیل فوتبالهای روز انگلیس (شبیه به برنامهٔ نود در ایران). م
Ossie (Osvaldo) Ardiles
Alan Sugar
Stephen Carr
Jimmy Greaves
European Cup Winners’ Cup
مخفف نام تیم پاریسنژرمن. م
Nils Johan Semb
Steffen Iversen
Tore André Flo
Dave Sexton
Phil Neville
Camp Nuo ورزشگاه خانگی تیم بارسلونا. م
مخخف نام تیم منچستریونایتد. م
Arild Stavrum
Ole Björn Sundgot
Three S’s
Jim Ryan
Ronny Johnsen
Åge Hareide
Grip یک دهکدهٔ ماهیگیری زیبا در نروژ. م
Brita
Kristiansund
Silje
Clausenengen FK
Øyvind
Karihola
Brit
Bøfjorden
Telecom
Smøla
Møre og Romsdal
Solskjel
Odd Williamsen
cable ferry
Erik Nevland
cod fish
bacalhau
Cullen
Newfoundland استانی در کانادا. م
Club Society
Atlanten Stadion
Sundbåten ferry
Dalabrekka skole
Langveien ungdomsskole
Atlanten videregående skole
Tore Lovikis
Kristiansund Atletklubb
Denise Law
Eric Cantona
Elvis Presley
United Support Magazine
Noah
Karna
Elijah
Kristiansund BK
Carrington کمپ تمرینی منچستریونایتد. م
Minsk
Bucharest
Calgary
Kenny Dalglish
Gary Lineker
Marco Van Basten
Peter Beardsley