رئالیسم عرفانی: مقایسه تذکرهنگاری تصوف با رئالیسم جادویی با تاکید بر آثار مارکز
نویسنده: محمد رودگر
نشر صاد
رئالیسم عرفانی: مقایسه تذکرهنگاری تصوف با رئالیسم جادویی با تاکید بر آثار مارکز
نویسنده: محمد رودگر
نشر صاد
بر این باوریم فرهنگ و تمدن ایران اسلامی قرنهاست بر تارُک جمیع فرهنگها و تمدنهای دنیا میدرخشد. این توفیق دیرزمان، محصول مجاهدتهای بزرگان علمی و معنوی ایران بزرگ و معلومات غنی مملو از مضامین الهی است. بدید سبب سالهاست هنر و ادب اسلامی_ایرانی ما مردمان، زبانزد عوام و خواص مردم سرتاسر این گیتی شده است. آثاری که ضمن برخورداری از صنایع لطیف ادبی، انسانها را به سمت الهیات و پروردگار متعال رهنمون میسازد.
فلذا زنده نگه داشتن این تمدن و این فرهنگ بالنده، برای ما لازم است و مایه مباهات.
در همین راستا نشر صاد، پس از اعلام رسالت تازه خود در حوزه روایت ایرانی، سعی دارد تا مضامین و مفاهیم والای اسلامی و ایرانی را در آثار منتشره خود بازتاب دهد. روایتی که سالهاست گَرد فراموشی و نسیان بر آن نشسته است و اهتمام جدی می طلبد تا دوباره در قوالب گوناگون هنری و ادبی احیاء شود. بیشک محتوای صادره که برگرفته از همین روایت ایرانی است، سبب سوق نوجوانان و جوانان سرزمینمان به سمت معنویت و روشنی خواهد بود؛ انشاءالله.
محصول پیش رو برهمین مبنا تولید شده است.
باشد که بتوانیم سرباز کوچکی برای تمدن نوین ایران اسلامی باشیم.
عارفان و صوفیان همواره برای بیان اندیشههای خود ناگزیر از قصّه و داستان بودهاند. آنان در حیطهٔ داستان در پی آناند که وحدت موجود در اشیا، اتّفاقات، حرکات، فضاها و حتّی نثر را نشان دهند۱ و آشکار سازند که سمع و بصرِ انسانی، چگونه به جایی میرسد که خداوند در حدیث قدسی میفرماید:
«بندهٔ من نمیتواند به چیزی که از ادای آنچه بر او فرض نمودهام، نزد من محبوبتر باشد و به من تقرّب جوید و همواره بندهام با نوافل (مستحبات) به من نزدیکی میجوید؛ تاجاییکه دوستش بدارم و آنگاه که دوستش داشتم، گوش و چشم و دست او میشوم و پشتیبان او.»۲
نشاندادن چنین دنیا و تصویری از اولیا و انسان کامل در اسلام ازطریق شمایلنگاری و تجسیم، با محدودیتهایی همراه بوده است؛ زیرا امکان ندارد تصویری برابر با اصل ارائه گردد. حقیقتی که در ذرّهذرّهٔ هستی بهگونهای رمزآلود جریان دارد، با یک هنر برونگرای مادی، قابلبیان نیست؛ ولی داستان یک هنر درونگراست و میتواند با رعایت شرایط، از عهدهٔ این کار برآید. حقیقت عرفانی، با شمایلنگاری و تصویرگری، نهتنها به تصویر کشیده نمیشود؛ بلکه مبتذل و بیحرمت میگردد. ازاینرو یک داستان خوب، داستانی است که در سینما نتوان به همان خوبی آن را به تصویر کشید. اقتباس واقعی و موفق از یک داستان اصیل و رمزی با این مشخصات، دشوار است. میتوان از آن برداشتهایی ذوقی داشت؛ ولی نمیتوان یک رمان و داستان اصیل را عیناً به تصویر کشید. اینجاست که برتری محسوس داستان بر سینما هم مشخص میشود. داستان در مقایسه با اشکال هنری دیگر، با واقعیت ساختار وجودی انسان تناسب و ارتباط بیشتری دارد. انگیزهٔ حقیقتجویی در وجود انسان باعث میشود داستان بیش از هر اثر هنری دیگر در او تأثیر بگذارد.۳
عناصر داستانی موجود در حکایات تذکرههای تصوّف دقیقاً مطابق با ساختار رئالیسم جادویی نیستند و طبیعی است که با یکدیگر متفاوت باشند؛ ولی بااینحال نزدیکترین متون ادبی به ساختار این شیوهٔ ادبی هستند. مقایسهٔ این متون کهن با یک شیوهٔ داستانی مدرن، بیتردید نتایج ارزشمندی دربر خواهد داشت. در این پژوهش، این کار با تکیه بر برترین متون از هر طرف، در دو بخش ساختاری و مبنایی صورت گرفته است. گابریل گارسیا مارکز با رمان صد سال تنهایی، برترین نمایندهٔ رئالیسم جادویی است. بیش از بورخس و دیگر نویسندگان رئالیسم جادویی، مقایسهٔ ما بر آثار مارکز تأکید دارد. همچنین از میان تأثیرگذارترین تذکرههای تصوّف همچون کشفالمحجوب، تذکرةالاولیا و اسرارالتّوحید، بیتردید تذکرةالاولیا نوشتهٔ فریدالدّین عطار نیشابوری از همه برتر است. در مقایسهٔ ساختاری، عناصر داستانی در تذکرهها همانند شخصیتپردازی، گفتوگو، صحنه و... بازشناسی شده؛ با عناصر داستان رئالیسم جادویی و آثار مارکز تطبیق داده میشوند. در بخش «مقایسهٔ ساختاری»، همچنین به برترین شگرد رئالیسم جادویی اشاره میشود که همانا «شگرد باورپذیری» است. تذکرهنگاران صوفی نیز به باورپذیر جلوهدادن کرامات و خوارق عادات توجه بسیار نشان دادهاند و اما در «مقایسهٔ مبنایی» ازآنجاکه رئالیسم جادویی به درآمیختگی رئال با جادو و خیال تأکید دارد، دیدگاه صوفیه دربارهٔ عالم مثال و خیال مطرح میشود. همچنین مهمترین بحث در رئالیسم جادویی، جادو و خوارق عادات است و در تذکرهنگاری تصوّف، کرامات اولیاست که مبنای تصوّف دراینباره نیز بیان میگردد. درنهایت مشخص میشود که شباهتهای آثار نویسندگانی چون مارکز با تذکرههای صوفیانه، بیشتر به ساختار و تکنیکهای داستانی این متون مربوط است. مبانی تصوّفی که در تذکرههای عرفانی بهطور کامل جریان دارد و صوفیه باتوجهبه این مبانی، به ساختار روایی- داستانی خاص خود رسیدهاند، آنچنان مدّ نظر رئالیسم جادویی نبوده است. از این منظر، نگاه نویسندگانی همچون مارکز به این متون، همهجانبه نبوده و دچار کاستیهایی است که با کمک دو بحث نظری عالم مثال و خیال در عرفان نظری، به اضافهٔ بحث کرامات اولیا، قابلدرک است و ما را به معرّفی روشی نوین در ادبیات داستانی-عرفانیِ خود، برگرفته از متون تذکرهنگاری اهل تصوّف، رهنمون خواهد بود. امید است مقایسهٔ تذکرهنگاری تصوّف با رئالیسم جادویی بتواند گامی مؤثر در مسیر دستیابی به یک مکتب داستانی بومی منطبق با فرهنگ، دین، فلسفه و عرفان این سرزمین باشد.
از اساتید و سرورانی که از راهنماییها و مشورت آنان در تدوین این اثر بهرهمند شدهام، سپاسگزارم؛ بهویژه جنابان آقایان دکتر مهدی حجوانی، مسعود اسماعیلی
امیر جوانآراسته، محمد حنیف، سیّدمصطفی موسویراد، سیّدمحمد راستگوفر و استاد عزیز رضا الهیمنش.
مسئله این است: نگاه امروزی از زاویهٔ اصول ادبیات داستانی معاصر به ادبیات داستانی-عرفانی اهل تصوّف در تذکرهها و مقایسهٔ مبنایی و ساختاری آن با یکی از مکاتب ادبی داستانی معاصر یعنی رئالیسم جادویی. پس از بررسی روشمند و امروزینِ تراثِ داستانی-عرفانیِ متصوّفه، از زاویهٔ اصول و عناصر داستان و تکنیکهای ادبیات داستانی معاصر، به کارکردهای نوین و بسیار مهم این متون پی خواهیم برد که تاکنون مغفول مانده است. آیا میتوان ثابت نمود که برخی از این قابلیتهای پنهان، در رئالیسم جادویی نیز استفاده میشود؟ نویسندگان رئالیسم جادویی از ساختار این متون الهام گرفتهاند یا از مبانی آن نیز بهره بردهاند؟
ادبیات داستانی با قالبهایی چون رمان و داستان کوتاه، موضوعی جدید و امروزی است که بررسی ریشههای ملّی و میهنی آن جای کار بیشتری دارد. برخی از نویسندگان این حوزه، به هنگام استفاده از سبکها، تکنیکها و قالبهای نوین، آن را متعلّق به فرهنگی بیگانه میدانند که استفاده از آن برای تبیین محتوای فرهنگ خودی، کاری عبث و غیرمنطقی است. با مقایسهٔ متون روایی-داستانی تصوّف و ازجمله تذکرهنگاریهای صوفیانه با یکی از شیوههای موجود در جهان معاصر یعنی رئالیسم جادویی، تا حدی جایگاه داستان و رمان در فرهنگ ایرانی مشخص خواهد شد. با شناخت جایگاه ادبیات داستانی در فرهنگ عرفانی خود، رفتهرفته میتوان بهسمت تعریف یک سبک خاص بومی و ملّی رفت که بالقوّه در تراث داستانی-عرفانی این مرزوبوم نهفته است. گرچه هیچ عارف و صوفیای در روایت داستانی خود به فکر سبک و مباحث زیباییشناسی در داستان نبوده است و ازاینجهت نباید انتظار داشت که تمام متون روایی-داستانی تصوّف در یک سبک خاص بگنجند؛ ولی با مقایسهٔ ساختار این متون با ساختار یک شیوهٔ داستانسراییِ امروزی، میتوان بسیاری از مؤلّفههای موردنیاز را برای تعریف یک شیوهٔ داستانی امروزی در مجموعهٔ این متون یافت. البته این بدان معنا نیست که لزوماً از دل متون عرفانی، یک جریان یا مکتب داستانی استخراج میشود. دست به دست هم دادنِ عناصر موردنیاز برای تشکیل یک سبک و آنگاه تبدیل آن به یک جریان و مکتب ادبی، مرحلهٔ مستقلی خارج از این مباحث است که ممکن است در جهان واقع و دنیای خارج رخ بدهد یا خیر.
چرا این موضوع؟
پس از دهههای طولانی تقلید از غرب، سالهاست که پژوهشگران در پی تبیین هنر و ادبیات دینی برگرفته از فرهنگ ملّی و بومی برآمدهاند. بیگمان، برترین منبع موجود برای دستیابی به این هدف، آثار بهجایمانده از اهل تصوّف و عرفان اسلامی است که به نظر میرسد بیگانگان در بهرهگرفتن از آن، پیشی گرفتهاند. برای درک درست این آثار، باید توجه داشت که آموزههای آن مبتنیبر عرفان نظری است که لوازم فراوان دینی، فلسفی، ادبی و... برای فهم آن مترتب است. همواره جای خالی پژوهشهایی در این حوزه حس میشود. کسانی که بدون درنظرگرفتن ریشههای معرفتی و هنری متون صوفیه و تنها از زاویهٔ ادبی یا تاریخیِ صرف به این متون نگریستهاند، اغلب به بیراهه رفتهاند. ازطرفی هم، باید توجه داشت که بههیچوجه یک اتّفاق خوب در این زمینه نمیافتد مگر آنکه بتوان از پسِ تفسیر و تبیین درست این متون برآمد. نویسندگان ادبیات داستانی کشور تلاشهایی برای رجوع به این تراث عظیم داشتهاند؛ ولی از پس مقدّمات سخت فلسفی و معرفتی آن برنیامدهاند. متون روایی-داستانی تصوّف همچنان دستنخورده باقی مانده؛ هیچگاه مکتب هنری، ادبی و ملّی برخاسته از این تراث شکل نگرفته است. در کلّ حوزهٔ جغرافیای فرهنگ اسلام و ایران، اصولاً هیچگونه مکتب و یا حتّی یک جریان ادبی مستقل، شناختهشده و تأثیرگذار همانند جریان رئالیسم جادویی در ادبیات داستانی وجود ندارد. همین باعث شده است که فرهنگ، هنر و حتّی عرفان اسلامی در جهان ناشناخته باقی بماند. همواره هنر و ادبیات، زبان عرفان و تصوّف بوده است و فقدان یک مکتب هنری جریانساز در ایران معاصر، باعث شده است که آثار خوب هنری و ادبی این سرزمین هیچگاه در دنیا عرضه نشود؛ بهخوبی دیده نشود و نتواند تأثیرگذار باشد. به زبان ساده، امروزه یک رکود آزاردهنده در هنر و بهخصوص ادبیات ایران حاکم است. با اینکه ادبیات داستانی، رمان و داستان کوتاه بیشترین تیراژ نشر را در این کشور به خود اختصاص داده، هیچگاه نتوانسته است جایگاه فرهنگی خود را دریابد و آنگاه به نقش جهانی و منطقهای خود بیندیشد.
حال که چنین معضلی نهادهای فرهنگی و جنبشهای ادبی و هنری را با خود درگیر کرده، باید توجه داشت که یکی از برترین راهحلها «رجوع به خود» و ازجمله فرهنگ اصیل عرفانی-ایرانی است. بهویژه در حوزهٔ ادبیات داستانی، پس از شکلگیری شیوهٔ رئالیسم جادویی ملهَم از متون تصوّف، دیگر جای تردید نیست که باید به بررسی امروزین و کارآمد این متون پرداخت. رفع این مشکل، تنها در گرو بازگشت به «خود» و باورداشتن اصالت فرهنگی ایران و اسلام است. یکی از راههای نیل به این مقصود، تطبیق و مقایسهٔ متون روایی-داستانی متصوّفه با عناصر داستان در ادبیات داستانی معاصر و آنگاه با شیوهٔ رئالیسم جادویی است که قرابت زیادی با اصول و ویژگیهای تذکرهنگاریهای صوفیه دارد. آنگاه میتوان یک شیوهٔ خاص برای داستانهای صوفیه معرّفی کرد و در این عرصه، حرفهایی برای گفتن داشت و در جهان هنر و ادبیات داستانی جریانساز بود.
اینکه به چه هدف موضوع حاضر موردتوجه نگارنده قرار گرفت، ازجمله به ضرورتهای زیر بازمیگردد:
۱- هرگاه عارف به نمایش معنا روی بیاورد، مجبور به استفاده از ادبیات نمایشی و بهخصوص داستان است. دراینمیان او میتواند شعر را بهعنوان زبان داستانش انتخاب کند و یا نکند. ضرورت انتخاب شعر بهعنوان زبان داستان در زمانهای گذشته، به استواری و پایداری نظم در برابر هرگونه تحریف و تصحیف بود که معمولاً بهمرورزمان در آثار منثور و غیرمنظوم رخ میداد. هیچچیزی به اندازهٔ داستان نمیتواند کاستیهای زبان برای نقل تجارب محیّرالعقول عارفانه را کاهش بدهد. حکایت و داستان در تذکرهها عمومیت داشت و بهمراتب برتر از شعر بود. تذکرههای منظوم بهندرت یافت میشوند؛ زیرا مخاطب، عمومیت بیشتری داشت و هدف ارشاد و تعلیم بود. برای هنرهایی چون مجسمهسازی، نقّاشی و... محدودیتهای آشکار شرعی وضع شده است؛ ولی برای داستان نه. وقتی یک شخصیت در داستان خلق و وصف میشود، هر خوانندهای میتواند صورت مثالیِ خود را از آن در نظر بیاورد. داستان و بهخصوص داستان رمزی عرفانی، تنزیه را بر تشبیه مقدّم دانسته است؛ برخلاف شعر و سایر هنرها. ازاینرو آن شأن تنزیهی موردنظر اسلام، در داستان عرفانی رعایت میشود. شعر اما، محدودیتهای دیگری دارد که داستان فاقد آن است. در گذشته اغلب به انگیزهٔ داستانسرایی، بنا بر عللی به شعر پناه برده میشد؛ ولی هدف داستان بود و این از شأن داستان نمیکاهد.
عرفای مسلمان از اهمیت قصّه، داستان، حکایت و تمثیل غافل نبودهاند. جنید میگوید:
«حکایات المشایخ جُندٌ من جنود اللّه عز ّو جلّ، یعنی لِلقلوب.»۴
قرآن نیز در سورهٔ هود همین را میفرماید۵ و جنید در ادامهٔ سخنش مضمون همین آیه را بیان میدارد.۶ خواجه عبداللّه انصاری نیز خاصیت حکایت و قصّه را همین میداند: «قوّت عزم و صبر». همذاتپنداری یکی دیگر از مقاصد عرفا در رویآوردن به قصّه و داستان بوده است. بهعنوانمثال در تذکرةالاولیا خواننده با بزرگان و مشایخ عرفان و روح پاک ایشان همداستان میشود؛ با ایشان همذاتپنداری میکند؛ ناخودآگاه قلبش با آنها یکسو و یکجهت میشود و با این پیران سالک پیوند میخورد و تعلّق خاطر مییابد؛ از خود تهی میشود و پیام عرفانی حکایات عطار، در جان و روحش تأثیر میگذارد. یکی دیگر از خواص حکایات این است که وقتی سالک مبتدی با عظمت شأن پیران گذشته آشنا میشود، به داشتههای سلوکی خویش مغرور نمیشود؛ خود را پایینتر از ایشان حس میکند و شوق رسیدن به آن درجات در دلش شعله میکشد.
۲- امروزه ادبیات داستانی، هنری سترگ است که پایهٔ بسیاری از هنرها همچون سینما و تئاتر بهشمار میآید. ادبیات داستانی-عرفانی بهحسب اقبال جهانی به مقولهٔ عرفان، طرفداران بیشماری در سراسر دنیا پیدا کرده است. نویسندگان بسیاری به این قالب ادبی روی آوردهاند و بارها بهصراحت اعلام داشتهاند که از بزرگانی چون عطار، مولانا و سنّت داستانی شرق بسیار آموختهاند. اگر این نویسندگان خود بدین واقعیت اقرار نمیکردند، بازهم خوانندهٔ آشنا با متون عرفان ادبی، بهراحتی میتوانست الگوهای دیرآشنای داستانسرایی در عرفان ایرانی را در آثارشان تشخیص دهد و دریابد که ایشان موفقیتهای بزرگ خود را ازجمله مدیون چه مکتبی هستند.
حتّی نویسندگان شیوهٔ رئالیسم جادویی در آمریکای لاتین، در چنین وضعیتی بهسر میبرند. امثال ایزابل آلنده، ایتالو کالوینو و گابریل گارسیا مارکز که کتاب صد سال تنهاییاش «کتاب بزرگ قرن» لقب گرفته و در ایران بارها ترجمه و چاپ شده است، بارها گفتهاند که تحتتأثیر شیوهٔ داستانسرایی شرقی در قرآن و قصّههای هزار و یک شبِ ایرانی هستند.۷ کار به جایی کشید که برخی از منتقدان، قصّههای هزار و یک شب را، مادرخواندهٔ رمان انگلیسی خواندند.۸ خورخه لوئیس بورخس، شاعر و نویسندهٔ بزرگ یهودی، پا را فراتر گذاشته؛ برخی از آثارش را با آیهای از قرآن آغاز کرده است. پس از ابراز علاقه به برخی منابع اسلامی بهطورکلّی، برخی از آنان بهصراحت در خصوص تصوّف و عرفان اسلامی سخن به میان آوردهاند؛ ازجمله بورخس که خود را تحتتأثیر مطالعات خویش از فلسفهٔ چینی، بهخصوص تائوئیسم و آموزههای بودایی و تصوّف، بهخصوص آثار عطار دانسته است.۹ از این منظر، هدف اصلی از این تحقیق، نشاندادن کارکردهای متون روایی-داستانی تصوّف در تذکرهها و آشکارنمودن نوع ارتباط ساختاری و مبنایی آنها با یکی از مدرنترین و مشهورترین گونههای ادبی معاصر است؛ بازشناسی تراث گرانسنگی که فرهنگ و عرفان اسلامی-ایرانی در اختیار گذاشته است؛ ولی صاحبان این میراث از آن غافلاند و درنتیجه، به فکر بهرهگیری از آن نبوده؛ چگونگی بهرهبرداری از آن را نیز نمیدانند. بهرهٔ میراثداران از این سرمایه چیزی نیست جز فخرفروشی به فرهنگ و ادبیات گذشته. غافل از آنکه برخی، از تکنیکهای این گونهٔ ادبی و این داشتهٔ باارزش ملّی-فرهنگی برای رواج فرهنگ خویش استفاده کرده؛ آموزههایی چون معاد و اعتقاد به عوالم واسط را بهگونهای دیگر مطرح کردهاند. البته برخی از نویسندگان ادبیات داستانی آمریکای لاتین و بهویژه مارکز، بسیاری از ارزشهای دینی و عرفانی را نیز مطرح کردهاند. باید بهصورت علمی و نظری بحث کرد که چگونه متون روایی-داستانی تصوّف و ازجمله تذکرهنگاریها، امروزه ازسوی دیگران موردتوجه واقع شده و چگونه میتوان استفادههایی کاربردی از آنها نمود.
۳- ضروت دیگر ورود به این عرصه آن است که ادبیات داستانی، یک کار هنری-تولیدی است. امروزه نهتنها اندیشههای فلسفی و عرفانی پیشینیان در قالب این هنر ماندگار میشود و بهصورتی مدرن، شیرین و خواندنی در اختیار عوام و خواص قرار میگیرد؛ بلکه بسیاری از کسانی که میخواهند اندیشهٔ جدیدی را تولید کنند، ترجیح میدهند که در این قالب، خود و اندیشههایشان را، حتّی در میان تودههای مردم زمانهٔ خویش، ماندگار سازند. اندیشههای ابنعربی قرنهاست که موردبررسی شارحان و ناقدان مختلف واقع شده و تا قرنها پسازاین هم میتواند این روند ادامه داشته باشد؛ ولی تولید اندیشهای جدید به زبان روز دنیا، تأثیرگذارتر است.
۴- رئالیسم جادویی، امروزه مترقّیترین شیوهٔ ادبی است که نویسندگان آمریکای لاتین از قِبَل آن، موفقیتهای بسیاری کسب نمودهاند. بسیاری از آثار داستانی آمریکای لاتین در صد سال اخیر، نوبل ادبیات را از آنِ خود کردهاند. در دو دههٔ اخیر، کانون خلّاقیت و داستاننویسی از مراکز فرانسوی، ایتالیایی و انگلیسیزبان، به قلمرو زبان هسپانوی بهویژه آمریکای لاتین تغییر مکان داده است. یکی از دلایل برجستهٔ اثبات این نظر، بیتردید آثار گابریل گارسیا مارکز، بهویژه کتاب صد سال تنهایی و پاییز پدرسالار است. این موضوع نشان میدهد که توجه به این شیوه تا چه حد میتواند ضرورت داشته باشد؛ بهخصوص باتوجهبه اینکه شیوهٔ رئالیسم جادویی دریچهٔ تازهای را به کارایی متون تصوّف در جهان معاصر به روی مخاطبان خود باز کرده است. این شیوهٔ جادوییِ بیان، در متون عرفان اسلامی-ایرانی نیز مورداستفاده بوده است. ازاینرو لازم است این متون را باتوجهبه یافتههای نویسندگان رئالیسم جادویی، بررسی مجدد نمود. کمترین ثمرهٔ این بررسی، آن است که میتوان از جایگاه رفیع این متون آگاه شد.
۵. دلیل دیگر انتخاب این موضوع آن است که امروزه برخی خاستگاه داستان را در ادبیات عرفانی ایران نشناخته؛ اساساً داستان را به شعر ملحق کردهاند. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان رئالیسم جادویی از سنّت داستانی ایران سخن گفتهاند. این پژوهش میتواند اصالت ایرانی داستان را بازشناساند.
۶. فقدان منابعی که بهطور مستقیم به موضوع پژوهش حاضر پرداخته باشند، کاشف از اهمیت و بکربودن موضوع است و ضرورت پرداختن به آن را آشکار میسازد. پس از جستوجوهایی که صورت گرفت، منبعی که به موضوع پژوهش حاضر پرداخته باشد و حتّی بهصورتی محدود، درصدد مقایسهٔ رئالیسم جادویی با روایات داستانی تصوّف برآمده باشد، یافت نشد. برخی از منابع ناظر به بخشی از مباحث این نوشتار بوده؛ بهعنوانمثال تنها ناظر به مقایسهٔ ساختاریاند.۱۰ برخی دیگر محدود به یک متن خاص بوده؛ ارتباط چندانی با ادبیات داستانی ندارد و از رویکرد تطبیق و مقایسه در آنها خبری نیست.۱۱ هیچ منبعی یافت نشد که پس از شناخت نوع روایت و داستان صوفیه، بهویژه در تذکرهنگاریها، با بهرهگیری از عرفان نظری ایشان، درصدد مقایسهٔ ساختاری و مبنایی این دسته از آثار با شیوهٔ رئالیسم جادویی برآمده باشد. البته منابعی وجود دارند که به مقایسهٔ داستان عرفانی با دیگر شیوهها و سبکها همچون سوررئالیسم پرداختهاند.۱۲ منابعی نیز وجود دارند که فقط به داستانهای عرفانی و یا تنها به رئالیسم جادویی پرداختهاند و یا اینکه آن را با ادبیات فارسی بهطورکلّی مقایسه نمودهاند.۱۳ این منابع که تعدادشان بسیار است، بدوناینکه سعی کنند بین این دو، مقایسه و تطبیق صورت دهند و یا به متون تذکرهنگاری تصوّف بهطور ویژه اشاره کنند، هریک به بخشهایی از موضوع پژوهش حاضر مربوط میشوند.۱۴
سخن در باب اهداف، ضرورتها و اهمیتها بسیار است و در این مختصر به همین اندازه بسنده میشود.
تعریفها و تقسیمها
عرفان
داوود قیصری در «رسالهٔ توحید و نبوت و ولایت» می نویسد:
«عرفان عبارت است از علم به حضرت حقّ سبحان ازحیث اسما و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حقتعالی است و معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاساختن نفس از تنگناهای قیدوبند جزئیات و پیوستن به مبدأ خویش و اتّصاف وی به لغت اطلاق و کلّیت.۱۵
بنا بر تعریف فوق، عرفان عبارت از علم به خداوند متعال ازحیث اسما و صفات است. البته این یک علم استدلالی نیست؛ بلکه ابزار آن کشف و شهود است. جوهر عرفان چیزی جز معرفت شهودی نیست. از این نظر، تعریف پدیدارشناسانهٔ عرفان عبارت است از: «معرفت شهودی به واقعیت باطنی و وحدانیِ هستی».۱۶
ر.ک: ص ۲۹ و ۳۰ همین نوشتار، ذیل عنوان «قصّه و داستان در تصوّف»؛ ص ۸۸ و ۸۹ ذیل عنوان «شخصیت (Character)»؛ ص ۹۶ ذیل عنوان صحنه Setting (زمان مکان) و...
کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول الکافی، تصحیح غفاری، دار الکتب الاسلامیه، تهران: ۱۳۶۳، ج ۲، ح ۷، ص ۳۵۲.
پروینی، خلیل، «نگاهی به داستان و اجزای تشکیلدهندهٔ آن»، مجله دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان و پاییز ۱۳۸۱، صص ۵۰۲ و ۵۰۳.
انصاریهروی، خواجه عبداللّهبن محمد، طبقاتالصّوفیهٔ، مقدّمه، مقابله، تصحیح و فهارس: محمد سرورمولایی، توس، چ ۲، تهران: ۱۳۸۶، ص ۱۴۳.
«قصّههای پیغامبران و اخبار ایشان بر تو میخوانیم و از احوال ایشان ترا آگاه میکنیم تا دل ترا بدان ثبات باشد» هود: ۱۲۰، انصاریهروی، همان، ص ۱۴۴.
انصاریهروی، همان.
مارکز، گابریل گارسیا، زندهام که روایت کنم، ترجمهٔ کاوه میرعباسی، چ ۴، نی، تهران: ۱۳۸۴، ص ۱۳۵؛ آلنده، ایزابل، پائولا، ترجمهٔ مریم بیات، چ ۲، سخن، تهران: ۱۳۸۰، ص ۹۹؛ یاوری، حورا، داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران، چ ۱، سخن، تهران: ۱۳۸۸، ص ۹۷.
ر.ک: صورتگر (صفاری)، کوکب، افسانهها و داستانهای ایرانی در ادبیات انگلیسی (در سده های هیجدهم و نوزدهم میلادی تا سال ۱۸۵۹): پژوهشی در ادبیات تطبیقی، دانشگاه تهران، تهران: ۱۳۵۷، ص ۵۱.
ر.ک: گیبرت، ریتا، هفت صدا، ترجمهٔ نازی عظیما، چ ۱، آگاه، تهران: ۱۳۵۷، ص ۱۴۶؛ بابک احمدی، چهار گزارش از تذکرةالاولیا، چ ۲، مرکز، تهران: ۱۳۷۹، صص ۲۰۱ و ۲۰۲.
بهعنوانمثال ر.ک: مرضیه گلفشانی، واقعگرایی و فراواقعگرایی در آثار عطار، دانشگاه علامه طباطبایی، پایاننامه کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی، بهمن ۱۳۹۰.
بهعنوانمثال ر.ک: علی خزاعیفر، نامهٔ فرهنگستان، «رئالیسم جادویی در تذکرۀالاولیا»، س ۷، ش ۱، ص ۶؛ حسن نصیریجامی، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، «رئالیسم معنوی»، ش ۷ و ۸، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، ص ۲۰۳.
ازجمله: ادونیس، علی احمد سعید، تصوّف و سوررئالیسم، ترجمهٔ حبیباللّه عباسی، چ ۱، روزگار، تهران ۱۳۸۰؛ خلیلی جهانتیغ، مریم و فاطمه تیموری فتحی، «تشابهات صوری ادبیات سوررئالیستی در تذکرةالاولیای عطار»، مجله بوستان ادب دانشگاه شیراز، س ۴، ش ۳، پیاپی ۱۳، پاییز ۱۳۹۱، صص ۱۸-۱؛ اسدی، علیرضا و سعید بزرگبیگدلی، «سوررئالیسم در حکایتهای صوفیانه (معرّفی یک نوع روایی کهن)»، نقد ادبی، س ۵، ش ۱۷، بهار ۱۳۹۱، صص ۱۲۷-۱۰۵.
ر.ک: شوشتری، منصوره، رئالیسم جادویی با نقدی بر ادبیات فارسی، رساله کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران ۱۳۸۵.
ازجملهٔ این منابع عبارتاند از: رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، چهار گزارش از تذکرةالاولیا، پائولا، زندهام که روایت کنم، رئالیسم جادویی (مگی آن باوِرز)، مقاله «تفاوت میان رئالیسم جادویی و رئالیسم شگفتانگیز و نقش زاویهٔ دید در آنها با بررسی آثار گابریل گارسیا مارکز و آلخو کارپنتیر»، مقاله «مبانی و ساختار رئالیسم جادویی» و... همچنین برخی از منابع لاتین که مستقلاً یا در بخشی از کار به رئالیسم جادویی پرداختهاند همچون:
- Warnes, Christopher, Magical Realism and the Postcolonial Novel: Between Faith and Irreverence, Palgrave Macmillan, London۲۰۰۹.
- Aldea, Eva, Magical Realism and Deleuze; The Indiscernibility of Differencein Postcolonial Literature, Continuum Literary Studies, London ۲۰۱۱.
- Belsey, Cathrine, Critical Practice, Methuen, London ۱۹۸۰, P ۴۷.
- Frye, Northop, Secular Scripture: A Study of the Structure of Romance, Harvard University Press, USA ۱۹۷۶. P ۱۰۶.
«هو العلم باللّه سبحانه من حیث اسمائه و صفاته و احوال المبدأ و المعاد و حقایق العالم و بکیفیة رجوعها إلی حقیقة واحدة هی الذات الأحدیة و معرفة طریق السّلوک و المجاهدة لتلخیص النفس عن مضائق القیود الجزئیة و اتّصالها بنعت الاطلاق والکلیة». قیصری، داود، رسائل قیصری، مقدّمه و تصحیح سیّدجلالالدّین آشتیانی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، تهران ۱۳۸۱، ص ۷.
موحدیانعطار، علی، مفهوم عرفان، نشر ادیان، چ ۱، تهران ۱۳۸۸، ص ۴۳۲.