فصلنامه روایت ایرانی
سال دوم، شماره چهارم، تابستان ۱۴۰۲
صاحب امتیاز: حوزه هنری انقلاب اسلامی
فصلنامه روایت ایرانی
سال دوم، شماره چهارم، تابستان ۱۴۰۲
صاحب امتیاز: حوزه هنری انقلاب اسلامی
سخن نخست
چند صباحی تشنگی را نیاز کردیم و بعدِ دو فصل ناپیدایی، مشتاقان فصلنامه را شاید نگران کرده باشیم که نکند نیامده رفتهایم! طبیعی است که چنین شائبهای ایجاد شده باشد. گاه بیخبری، سنجه ارج است. القصه؛ روایت ایرانی که زادگاهش در حوزه هنری است به نشر صاد منتقل شد تا در کنار نشرسرای خودنویس، وظیفهی خطیر خود را جدیتر پی بگیرد. آشتی نویسندگان و اهالی ادبیات معاصر با ادبیات کهن و فاخر ایرانزمین برایمان مهم است. دغدغهی این کمینهی دانشخواه، همواره این بوده است که روایت ایرانی ذهن و جان نوجوان و جوان ایرانی را درگیر کند.
ایام جابهجایی و استقرار و تأمین بودجهی لازم کمی به درازا کشید اما در تهیه محتوا و برنامهریزی و تهیه چشمانداز روایت ایرانی دست از پا ننشسته بودیم. نشستها و گپوگفتهای بسیاری با صاحبان اندیشه و قلم داشتهایم.
در این اثنا مفتخریم که به جمع اتاق فکر ما آقایان دکتر محمدرضا سنگری و دکتر مجتبی رحماندوست اضافه شدند. با آقای دکتر صابر امامی جلساتی داشتیم و ایشان نیز نکات خوبی ارائه کردند. با سایر افراد خبره و بارز در حوزهی زبان و ادبیات فارسی نشست و برخاستها شد که به مرور، حاصل آن در فصلنامه انعکاس داده خواهد شد. در این شماره تغییر محسوسی در ظاهر فصلنامه ایجاد شد. مطالب هم جدیتر شد تا در مجموع مجله روایت ایرانی به فصلنامه نزدیکتر شود. علیایحال گروه روایت ایرانی با توان بهتر و بیشتر و با انگیزهی بالاتر، مشتاقانه در راه اعتلای روایت ایرانی خواهد کوشید و در این بین، دلگرم مهربانیهای بزرگان و بزرگواران ادبی کشور است همچنان؛ انشاءالله.
دکترمجید آقائی
مقاله
آنچه در این مقاله میآید، مختصری است از پژوهشی گستردهتر و کتابی در دست نگارش پیرامون تلقیّات معنایی مستتر در واژگان مرتبط با روایت و داستان از منظر معرفت ایرانی.
ابعاد پدیدارشناسانهی «واژه» و اهمیّت هستیشناختیِ آن در تجسم واقعیت و کاربردش در تعاملات اجتماعی، آنرا دستمایهی پردازش نظریههایی با بسامد گسترده از الهیات و فلسفه تا علوم اجتماعی و از ادبیات تا هنر قرار داده است. تا بدانجا که در آموزههای مذهبی منشأ پیدایش کلمه، آسمانی و الهی است. در قرآن کریم آمده است: «فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ۱» (آیهی ۳۷ سوره بقره) و در انجیل ذکر شده: «در آغاز کلمه (لوگوس) بود. خدا با کلمه بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز بهوسیلهی او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد.۲»
در مباحث زبانشناختی، واژه عبارت است از واحدی معنایی که به یک یا چند مفهوم دلالت کند. نکتهی اصلی در ساختار این تعریف، ارتباط دوسویهی واژه و معنا و درنتیجه عملکرد ادراکی آن است. ازاینرو امروزه فعالیتهای زبانپژوهانهی شناختی۳ پیرامون معنا، بخش مهمی از پژوهشهای مرتبط با مقولهی زبان را شامل میشوند.
«...در چنین رویکردهایی [معناییِ شناختی] درک معنی واژه تنها با ارجاع به پسزمینهی ساختارمند تجربه، باورها، یا تکرار اموری امکانپذیر است که دربردارندهی نوعی پیشنیاز مفهومی برای درک معنی باشد. تنها زمانی میتوان گفت سخنگویان، معنی واژهای را فهمیدهاند که قالبهای پسزمینهای را درک کرده باشند که برانگیزانندهی مفهوم رمزگذاری شده توسط واژهی مورد نظرند. در چنین رویکردی، واژه و مفهوم واژهها مستقیماً به هم ربط ندارند، بلکه فقط از طریق پیوندهای موجود میان قالبهای پسزمینهی متداول و نشانههای برجستگیِ معانی عناصر این قالبها به هم مرتبط میشوند.» (Fillmore & Atkins ۱۹۹۲: ۷۶-۷۷)
بهعنوان مثال، کلمه «محاسبه» از کلمهی لاتین «calculus» گرفته شده است که به معنای «سنگریزه» است. اما سنگریزه چه ربطی به محاسبات دارد؟ [پاسخ این است که] قبل از اینکه سیستمهای شمارهگذاری شفاهی یا نوشتاری را بسازیم، مدتها پیش از سنگریزهها برای محاسبه اشیاء استفاده میشد. (Hayakawa & Hayakawa ۱۹۹۰: ۸۷)
بحث پیرامون ماهیّت و تعریف واژه و جنبههای نمادین و استعاریاش در پیوند با زبان، اندیشه و هستی در تاریخ تفکر و بهویژه خاستگاه فلسفی آن، یونان باستان، قدمتی طولانی دارد. بیتردید تحلیل آرای فلسفی مرتبط با سلسله واژگانی همچون سخن، گفتار، روایت و در ادامه شعر، درام و داستان و قیاس با آنچه دراینباره در روایات و متون حکمای ایرانی بازتاب یافته و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، به ما در درک روایت این دو حوزهی تفکر از مفهوم واژهی داستان و وجوه اشتراک و افتراق میان آنها یاری میرساند.
دراین مسیر، اولین واژه از این سلسلهی واژگان، واژهی میتوس (Mythos = Μύθος) است.
مراد از «میتوس» در اصل روایاتی گفتاری از اعمال و افعال ایزدان، نیمه ایزدان و نیز نیروهای بد یا دیوان بوده است. به عبارت دیگر، جهان پندارین میتوسی حقیقت خود را متناسب با سرشت و ویژگیهای ایزدان، در هماهنگی و شباهت با «تجارب حسی انسان» و پیوند آن با حیات طبیعی و واقعی این جهانی در کلیه اجزاء و ارکانش تنظیم کرده است. این نسبت و پیوند به آدمی امکان میدهد که به یاری «صور ملموس»، جهان را ادراک کند.
از نظر برخی پژوهشگران واژۀ Mythos اصالتاً ریشهای یونانی دارد. واژه انگلیسی myth مشتق از ریشه یونانی mythos به معنای «کلمه» (Word) و «گفتار» (Speech) است و مدلول لغت یونانی mythos در معنای اسطوره، داستان سنتیِ مقدس و مرجع دربارهی سلوک موجودات مافوق طبیعی از قبیل خدایان، قهرمانان قدّیس، ارواح و اشباح، روایتگر تاریخ مقدسِ رویدادهای آغازین جهان و نمایشگر الگوی راستین تجارب فکری و غیرفکری جوامع بشری است. (Bolle,۱۹۹۵: ۲۷۲-۳۶۱)
به باور دکتر «مهرداد بهار» نیز واژهی «myth» از اصل یونانی «mutho» به معنای سخن و افسانه گرفته شده است و با طیفی از واژگان کهن زبان و ادبیات لاتین مانند واژهی گوتیگ «maudjan» به معنای یادآوری کردن، واژهی ایرلندی «smuainim» به معنای فکر میکنم، واژهی اسلاوی «mysli» به معنای اندیشه و واژهی لیتوانیایی «mausti» معادل باشوق چیزی را آرزو کردن و نیز با دو واژهی پارسی «مُست» به معنای گله و شکایت، غم و اندوه و «مویه» به معنای گریه و زاری همریشه است که در صورت اثبات درستی این انگاره و پندار، ریشهی هند و اروپایی نخستین این واژه «mud» به معنای اندیشیدن است. (بهار، ۱۳۷۶:۳۴۴-۳۴۳)
امروزه در بسیاری از متون فارسی، برای واژۀ Μύθος یونانی و myth انگلیسی واژهی «اسطوره» بهعنوان برابرنهاد (مترادف) بهکار برده میشود. با وجود اینکه واژهی «اسطوره» نیز همچون «اساطیر» عربی مینماید، اما در اکثر متون عربی مرتبط با مباحث Myth و Mythology به جای آن، بیشتر از واژه «میث» و «میثولوجیا» استفاده شده است.
برخی اسطوره، اسطیر و اسطیره را مفرد اساطیر دانستهاند و از ریشهی (س ط ر) مانند: سطّرعلینا یعنی برایمان اساطیری آورد؛ برخی نیز اساطیر را به معنای أباطیل و جمع أسطار دانستهاند که خود، جمع سطر میباشد. ابوالعباس مبرّد بر این باور است که اساطیر، جمع اسطوره است مانند ارجوحه و أراجیح: تاب بازی کودکان، أثفیّة و أثافی: سه پایەی سنگی زیر دیگ و أحدوثة و أحادیث: سخن نو و أکذوبة و أکاذیب به معنای سخن دروغ؛ چنان که زجّاجْ، نیز اساطیر و اسطوره را مانند احادیث و احدوثه، داستانهای سرنوشت و بافتههای ذهن پیشینیان میداند)حسینی زبیدی، ۱۴۱۴:۵۱۹). از سوی دیگر السیوطی در المزهر گوید: اساطیر جمعی باشد بیواحد (السیوطی، ۱۴۱۹)؛ ابن منظور بر این باور است که واژهی اساطیر، مفرد ندارد (ابن منظور، ۱۴۱۴: ۱۳۶) و نیز همچون «ابابیل» جمع بدون مفرد است (الهروی، ۱۴۱۹: ۸۹۳).
بعضی دیگر بر آنند که جمع سطر، اسطار باشد و جمع اسطار، اساطیر. چنانکه ابوعبیده گوید: واحد اساطیر، اسطاره است. بر اساس فقدان شاهدی مستند برای کاربرد واژهی اساطیر در آثار عربی پیش از اسلام، اختلاف ارباب لغت و تأثیرپذیری آنان از مفسران نخستین در معنا و مفرد آن، به نظر میرسد این واژه چنانکه برخی نیز تصریح کردهاند، نخستینبار ۹ بار در قرآن کریم با افزوده شدن به واژهی «الأولین» بازگویی شده است.
در التهذیب آمده است: «اسطوره، اسطاره، اسطیر و تسطیر، مزید بوده و نشانگر افزایش و فزون ساخت اصل نوشتار و سطر اصلی هستند و درحقیقت بر گونهای نگارش و سطر ساختن مجعول دلالت دارند و [از این منظر] در آیات شریفهی قرآن کریم نیز برابر با نوشتههایی ساختگی توسط گذشتگان و پیشینیان است و نمیتواند به خدا یا وحی یا قلم نسبت داده شود.» (مصطفوی،۱۳۶۸: ۱۲۵) در این سوگیری «اسطوره» از ریشهی «سطر» و جمع آن: أسطُر، أسطار و سطور است. با استناد به آیات شریفهی قرآن کریم مانند (قلم:۱) «ن ۚ وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ»، (طور:۲) «وَ کِتَابٍ مَسْطُورٍ» و (اسراء:۵۸) «کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» این ریشه به معنای آوردن حروف، واژگان و عبارات در قالب نگاشته بر اوراق و الواح بهعنوان برابرنهادهی نوشتن در قالب سطور و خطوط و نگاشتن به کار رفته است.
با در نظر گرفتن ماهیّت گفتاریِ میتوس و خاستگاه فولکلوریک آن، میتوان فرض کرد که کارکرد واژۀ «اسطوره» در ترادف با میتوس یونانی، در اصل نمیتواند با سطر (= نوشتن) ارتباط داشته باشد و از ریشهای دیگر برآمده است؛ زیرا یکی از ویژگیهای بنیادینِ میتوس یا موتوس آن است که از نمودهای فرهنگ مردمی و در پیوند با ادب گفتاری است.
«… اساطیر معمولاً در«ادبیات گفتاری» پیدا شده و نسل در نسل، سینه به سینه منتقل گردیده، و سرانجام به خامهی مورّخین کهنه و یا ادیبان دورهی کتابت، به صورت مکتوب درآمدهاند … در دورهی پیش از کتابت، معتقدین به اساطیر دارای «بینش اساطیری» بودهاند .» (ناظرزاده کرمانی، ۱۳۶: ۴۶).
بنابراین شاید بتوان انگاشت که «اسطوره» واژهای است که سویهای از رویکرد معنایی آن در بنیاد تازی نیست و مانند بسیاری از واژههای دیگر در این زبان، از سایر زبانها ستانده شده است. برخی از پژوهشگران این واژه را که از واژههایی در نظر میگیرند که در بیشتر زبانهای هند و اروپایی مشتقاتی دارد. در سانسکریت (Sutra) به معنی داستان، در یونانی (Historia) به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسوی(Histaire) و در انگلیسی به دو صورت (Story) به معنی حکایت، داستان و قصه تاریخی و (History) به معنی تاریخ، گزارش و روایت بهکار میرود. اما به اعتقاد دستهای دیگر، واژەی اسطوره از Historia یونانی گرفته نشده است بلکه هم Historia و هم Star از استاره و ستاره و اُساره با نیای ایرانی یا عشتار و عستار و استر سامی _ آرامی گرفته شده است؛ زیرا «در روزگاران دور، رخدادهای گیتی را بر بنیاد گردش ستارگان در آسمان میانگاشتند و کم کم این واژه به معنی تاریخ History/ در زبان انگلیسی کاربرد یافت و از یک نشانگری مفهومی برخوردار گشت.» (محرر، ۱۳۸۴:۴۳؛ بربریان،۱۳۷۶: ۳۵۷)
بر همین بنیاد، این دسته از پژوهشگران در تأیید فرضیه خود مبنی برگرفته شدن دایرهی واژگان استوره/اسطوره، star،history و story از استاره، استره، ستاره و ستره با نیای ایرانی یا عثتر، عشتار، عستار و استر سامی_آرامی بر این مورد اشاره مینمایند که از دیرگاه، هند، ایران و بابل، کانون ستارهشناسی و نجوم و پیامد آن جادوگری و سحر بر بنیاد گردش و حرکت ستارگان به شمار میرفته است و «إدریس» (به عِبری: «أخنوخ» و به یونانی: «هِرمِس») _از نوادگان حضرت آدم (ع) که پیش از طوفان نوح (ع) در مصر علیا میزیست_ نخستین کسی بود که پیرامون اجرام آسمانی و حرکات نجومی و ... پژوهش و بررسی نموده و نوشتارهایی را به رشتەی نگارش در آورده است و به روایت تاریخ، هرمس، خدای اساطیر یونان، از نژاد مشرقیِ سامی و نیای حضرت نوح(ع) بود. (گرین ۱۳۶۶:۶۳ -۳۷، مصاحب:۱۳۸۷: ۶۳-۳۲) .
لذا از نظر برخی از پژوهشگران نه تنها اسطوره و اساطیر از history یا story گرفته نشدهاند بلکه برعکس این امکان وجود دارد که فرهنگ غرب، به پیشگامی یونان باستان، مفهوم Myth،History و مشتقّات آنان را از زبانهای ایرانی و زبانهای سامی و آرامیِ منطقەی هلال خصیب۴ بهعنوان خاستگاه اصلی چهار تمدن سومری، بابلی، آشوری و فینیقی وام گرفته باشد.
از اینرو، محمد مقدم واژه «میتُخت» و سپس «افسانه» را واژگانی فارسی، برابر با میت یا Mythos یونانی بر میشمارد: «در اوستا، «میث» به معنی دروغ و «میثَ اوختَه» به معنای «گفته دروغین» است؛ در پهلوی، به «میتُخت» و «دروغ گُوشَن» برگردانده شده است.
در یونانی، «میث، موث» به معنای «افسانه و داستان» از این واژه اوستایی و «موثولوگیا» (انگلیسی Mythology) درست برگرداندهی «میتُخت» است. درعربی، به گونههای «متوع»: دروغ گفتن؛ «مذّاع»: دروغگوی؛ «مذیذ»: دروغگوی راه یافته است. اینکه میث با دروغ فرقی دارد، از اینجا پیداست که دو واژه جداگانه برای آنها در اوستا به کار رفته؛ و شاید این فرق در واژه «مذع» عربی مانده که «مذع له مذعا» به معنای «گفت با وی بعضی را و نهان داشت بعض آنرا» است. این درست معنایی است که در میتخت: Mytholog مانده که دروغی نیمبند است؛ چنانکه خواجه میفرماید: «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.» (مقدم،۱۳۸۰: ۸۳)
«ساموئل نیبرگ»، ایرانشناس معروف، نیز در فرهنگ پهلوی خود واژههای افسون، اوسون، افسا، افساییدن، افسان و اوسان را هم ریشه میداند و همه را در ذیل apa-su-tak میآورد. در زبان پهلوی apa-su-tak اسمی است به معنای«افسانه» که از سه جزء پیشوند و ریشه و پسوند تشکیل شده است. ریشه su در پهلوی که همان sah در اوستایی و ah در فارسی باستان است، به معنای سخن گفتن است، و خود کلمهی «سخن» از فعل sah و پسوند اسمساز van ساخته شده؛ یعنی sah- van است که سپس (h) در آن به (خ) مبدل شده و به صورت saxwan درآمده است، که «سَخوان» یا «سَخُن» کهن و «سُخَن» امروز باشد. فعل [مصدر say [to _ گفتن_ در زبان انگلیسی هم به احتمال قوی از همین ریشهی sah آمده است. (دریابندری، ۱۳۷۹:۱۷۷-۲۴)
در متون فارسی، افسانه همچون Myth، روایت و نقلی است غیر واقعی، تخیّلی و ماهیتاً گفتاری، پیرامون اشخاص و موقعیتها که ساری و رایج بوده باشد و گاه جذبهاش چنان باشد که موجب تعلّق خاطر شده و احیاناً در تصور حقیقت پنداشته بشود:
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
نمیتانم سخن گفتن به هشیاری خرابم کن
از آن جام سخن بخش لطیف افسانهای ساقی
آدم از پروردگارش واژگانی دریافت، پس توبه کرد.
عصر جدید، انجیل یوحنا، فصل اول، بند آغازین.
Cognitive Linguistic
هلال خصیب یا هلال حاصلخیز، نام بخش تاریخی از خاورمیانه و شامل بخشهای خاوری دریای مدیترانه،میانرودان و مصر باستان بود.