چهار فصل شیدایی

تنیظیمات

به نام خدا

با درود و احترام ویژه به واژگان که بنیاد پاکی هستند برای بیان ادب و فرهنگ و هنر این بوم‌وبر!

بر آن شدم تا برای بزرگداشت ادبیات به‌رسم ره‌آورد، از سیروسفر زندگی، گزیده‌ای بنام پیشکش کنم.

این نیز «حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد!»

یازدهم آبان‌ماه یک‌هزار و چهارصد خورشیدی

مشهد

ظریف‌رمضانی

 

چهار فصل شیدایی

نویسنده: اشرف ظریف‌رمضانی

نشر صاد

یا اوّل. بگو همه‌وقت، وقتِ باران است!

بخوانیم به نام خدای سپیده و سحر، آب و آیینه و آفتاب، سنگ و ستاره، ماه و پیشانی، آفرینشگر چشم و محراب‌ساز ابرو و پیچش‌دهندهٔ موی!

خداوندگار لب و دندان و ثَنا، آوا و وِدا، خالق شور و شریان و شعور، خدای مهر و مادر و احساس!

مالک کلیدها در آسمان‌ها و زمین‌ها، صاحب صحیفه‌ها و سفینه‌ها، زمزمه‌گر زند و پازند، شنوای مورچه و فریاد فیل و صوت ابابیل!

نشانندهٔ درخت انجیر، سرشته‌کن سفالینه‌ها و نقش‌بند نگار و نگاره، سازندهٔ ساز و سازه. پیکرتراش پیکرتراشان، تصویردهٔ تصویرها، راوی یوسف‌ترین قصّه‌ها، ردیف‌کن داوودی‌ترین نغمه‌ها، دست‌گیرنده‌ترین دست‌ها، بی‌گنبد و گلدسته!

سزاوار ستایش زیباترین روح پرستنده در طرح سجّاده و سجده، در قیامی بی‌خون و رکوعی بی‌چون!

معلم معراج و عروج و شب و نور، راهنمای جبرائیل در بزم حضور تا حدِّ مقدور!

خدایی که میکائیلش در هر زمان و هر مکان، سفره‌ها گسترده از هر دستی، با رنگ و بی‌رنگ و سفیرانش حیاتی‌ترین پیغام‌ها را ابلاغ کرده؛ بی‌نان و نام و ننگ!

اگر کعبهٔ آدم(ع) و ابراهیم(ع) و خاتم(ص) هنوز کاروان‌ها را سوی خود می‌خواند و سقف مسجدالنّبی روبه‌آسمان باز می‌شود و مناره‌های مسجد گوهرشاد چون دست‌های روبه‌خدا بلند شده، فراتر از ارتفاع چهل‌وسه‌متری، سرت را بالا می‌کند و مسجد دهلی بر تارک شهری پرغوغا، پناهگاهی می‌شود برای دل‌خستگان و ستون‌های کوردوبا، عظمت اسلام را به رخ اسپانیا می‌کشد و اگر هندوها، هنوز پَژَن می‌خوانند و باخ، گوش‌نوازترین آهنگ خود را ارمغان موسیقی کلیسا می‌داند و زیباترین نقّاشی‌ها در واتیکان، دیواری می‌شود و تا سقف گنبدخانه، سرهای گردشگران را به بازی می‌گیرد و میکل‌آنژلو، عتاب موسی را می‌بیند و او را از دل سنگ بیرون می‌کشد و...

بازتاب یک است که در بی‌نهایت تکثیر می‌شود. همان یک است که به هزار جلوه بیرون می‌آید تا تو را به کمال بخواند؛ به‌سمت احد واحد!

ببین! موجاموج روییدن را، چشمه‌چشمه، جوشیدن را، جرعه‌جرعه، نوشیدن چشم را و گوش را!

و همین درخت کوچک سیب خانه که دست‌هایش را به‌طرف آسمان بلند کرده و خدا، گاه در دستانش شکوفه می‌گذارد و گاه بار.

بشنو که هر صبحگاه گنجشک‌ها چقدر با شوروشوق تو را مهمان هم‌نوایی کرده!

و ماهی‌ها در سکوت طواف می‌کنند و کبوترها که می‌خوانند:

«آن‌قدر تسبیح می‌کنم خدا را که آسمان و زمین با آن پر شود!»

و قُمری که می‌گوید:

«سُبحان رَبِّی الأعلی»

و...

و خداوند هر لحظه ازسر مهربانی به هزار ترفند خیرالماکرینی جلو می‌آید تا خودش را به تو نشان دهد تا صدایمان بزند و ما رو به او کنیم و بفهمیم که ما قدم در خواب و رؤیایی کوتاه گذاشته‌ایم!

او هر روز و هر دم برای آدم خدایی می‌کند!

نشانی می‌دهد؛ هم در کتاب آفرینش، هم در خواندنی بزرگ. او بیش از هفتاد بار در گوش جان تکرار عهد و پیمان الست می‌کند. با سوز ربّنااللّه می‌خواهد که ما را به آغوش نور بیندازد. پس می گوید:

«چنین زمزمه‌کن با من!

رَبّنا ظَلَمنا أنفُسَنا وإن لَم تَغفِر... و ربّنا لاتُزِغ قُلوبَنا... و...!»

و چون می‌خواهد رسم وفا بیاموزد و کار را تمام کند، چهارده پارهٔ نور هدیه می‌دهد به آیین خدایی و فرستادگانش نیز چنین می‌کنند. حتماً شنیده‌ای کتاب، بهترین ره‌آورد است!

بیا او را بخوانیم که خواندن او تجلّی عشق است. اگر از تو پرسیدند کِی؟

بگو:

«همه‌وقت، وقتِ باران است! سحر و فلق و شفق ندارد! اگر به نیایش پیوستی، تمام لحظه‌هایت سرشار خواهد شد از طلوع و تولد و نور!»

یا آخر

اشرف ظریف‌رمضانی

مشهد مقدّس

بهمن ۱۳۹۳

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین