تبار داستان

تنیظیمات

 

تبارِ داستان

خوانش تطبیقیِ قاموس داستان در نژادهٔ پارسی

نویسنده: مجید آقائی

نشر صاد

مقدمهٔ مؤلف

کرانی ندارد بیابانِ ما

قراری ندارد دل و جانِ ما

جهان در جهان نقش و صورت گرفت

کدام است از این نقش‌ها، آنِ ما؟

چه گویم؟ چه دانم؟ که این داستان

فزون است از حد و امکانِ ما

چگونه زنم دم؟ که هر دم به دم

پریشان‌تر است این پریشانِ ما

از این داستان بُگذر، از من مپرس

که درهم شکست است دستانِ ما

(مولوی)

انسان هستی را می‌اندیشد، در فرآیند روایت بازمی‌آفریند و از طریق زبان، نشانه‌های زبانی و واژگان بیان می‌کند و به نمایش می‌گذارد. در تعاملات ما با یکدیگر، واقعیت به‌واسطهٔ واژگان و نشانه‌های زبانی بازسازی می‌شود.

ماهیت و چیستی گفتار و کاربرد واژگان در جوامع انسانی رابطه‌ای مستقیم با «شیوهٔ» ادراک واقعیت و در نتیجه تجربیات زیسته و ویژگی‌های فرهنگی آن‌ها دارد. از این رو فهم معانی پنهان در واژگان، ما را با دلایل و شیوهٔ کاربرد آن‌ها در قلمرو شناخت و حوزه‌های متنوع فرهنگی آشنا می‌کند.

درک و روایت ما از جهان آشکار نمی‌گردد مگر از طریق زبان و در این میان، واژگان حامل تصورات ذهنی ما از هستی و عرصهٔ ظهور و تجلی آن‌اند. به بیانی دیگر روایات ما از جهان _که متأثر از توانایی‌های ادراکی ماست_ با زبان بیان می‌شود و از طریق واژگان و دیگر نشانه‌های زبانی نمود می‌یابد. پیوند روایت، زبان و واژگان به ظهور اندیشه می‌انجامد و آن‌گاه که با تخیل درمی‌آمیزد، داستان متولد می‌شود. داستان تلاشی است خلاقانه، که ریشه در روایات دارد. داستان‌گویی در اصل ادراک، تحلیل و پردازش واقعیات عینی، و سپس چرخش آن‌هاست به‌سمت آفرینش خیال‌پردازانهٔ جهانی دل‌خواه که ما در آرمان‌هایمان مطالبه می‌کنیم یا بدان می‌اندیشیم و از این منظر هر قصه و داستانی در درون خود واجد مفهومی معرفتی و بازتاب نگرشی فرهنگی است. در این میان، معانی و نگرش‌های نهفته در واژگانی که تعریف این روند متکی بر به کارگیری آن‌هاست، می‌تواند آشکارکنندهٔ سازوکار و مقاصد این عمل آفرینشگرانه باشد. ورود به عرصهٔ داستان‌گویی و اقتباس داستانی نیازمند درک عمیق از موضوع، تعاریف و سیر برداشت‌های معرفتی حاکم بر عرصهٔ داستان‌گویی به‌مثابه یکی از دستاوردهای شگفت‌انگیز انسان از گذشته تا به امروز است و ازجمله راه‌های دستیابی به چنین مقصودی، کندوکاو در واژگان مصطلح در این حوزه و فهم دلایل ناظر بر استعمال آن‌هاست.

هرچند سپهر ادبیات معاصر، به‌واسطهٔ استحکام بنیادهای نظری و معرفتیِ ناشی از تلاش‌های مستمر و هدفمند فلاسفه و اندیشمندان غربی، امروزه به‌شدت متأثر از ساختار، سنت و سبک‌های ادبی مغرب‌زمین و دستاوردهای ارزشمندی همچون رمان۱ (roman) و ناوِل (novel) است، ولی سرشت جست‌وجوگر و همدلانهٔ فرهنگ انسانی و تمایلش به ایجاد عرصه‌ای برای گفت‌وگوی اندیشه‌ها، تلاش برای گشایش افق‌های جدید در گسترهٔ ادبیات را به نیازی دائمی تبدیل کرده است.

این مهم تنها از طریق تبادل تجربیات فرهنگی امکان‌پذیر است و سهم ما در این تعامل، رجوع به متون گران‌بهایِ گنجینهٔ ادب فارسی، آگاهی از مؤلفه‌های هویت‌ساز آن‌ها و تلاش برای بازآفرینیِ هوشمندانه‌شان در قالب متونی اقتباسی است. ضرورتی که نه تنها موجب حفظ، ماندگاری و اشاعهٔ وجوه ارزشمند فرهنگ، هنر و ادبیات ایران‌زمین به‌مثابه میراثی انسانی و ارزشمندترین عرصهٔ جلوه‌گری تمدن ایرانی در عرصهٔ جهانی می‌شود، بلکه منجر به حضور روزآمدشان در گسترهٔ ادبیات معاصر جهان و نقش‌آفرینی‌شان به‌مثابه یک «رویکرد» خواهد شد. چنین مقصودی نیازمند کنش آگاهانه و آزادانه و مسئولانهٔ تمامی فارسی‌زبانان و کنشگران عرصهٔ فرهنگ، هنر و ادبیات فلات پهناور ایران‌زمین است.

از این رو، کتاب پیش رو بر آن است تا با مراجعه به متون کهن موجود در فلات فرهنگی ایران‌زمین ضمن کاووش در ریشه و تبار واژگان مرتبط با فرآیند روایتگری و داستان‌سرایی در قلمرو زبان فارسی، به مقایسه تطبیقی آن‌ها با واژگانی که ادبیات داستانی مغرب‌زمین بر بنیادشان پی‌ریزی شده است بپردازد تا از این رهگذر به کشف موارد تشابه و تفاوت این دو حوزهٔ اندیشه‌ورزی از نگرش و تعاریف ناظر بر پنداره و مفهوم «داستان» نائل آید. برای نیل به این هدف و یافتن پاسخی به دغدغه‌های مربوط به ماهیت و تعریف «داستان» از منظر هویت و اندیشهٔ ایرانی، در تألیف این کتاب در حد توان تلاش کرده‌ام به‌عنوان مدرس و پژوهشگری علاقمند و آشنا به مباحث روایت‌شناسی، اقتباس ادبی_نمایشی و مطالعات سینما و رسانه، بر پایهٔ پژوهشی بینارشته‌ای۲ و از طریق مراجعه به منابع موجود در رشته‌های آکادمیک مختلفی که هر یک به نوعی امکان تأمین مقاصد این پژوهش را فراهم می‌آوردند، به تحلیل بنیادها و مقاصد معرفتیِ ناظر بر مقولهٔ روایتگری و بیانِ روایی در فلات فرهنگی ایران‌زمین بپردازم و وجوه مستقل هویت و سنت داستان‌گویی به شیوهٔ ایرانی را دریابم. بی‌تردید اهتمام صاحب‌نظران و متخصصان حوزه‌های فوق، اعم از فلسفه، الهیات، حکمت و عرفان، ادبیات، جامعه‌شناسی، تاریخ و به‌ویژه زبان‌شناسی و گرایش‌های آن _که این کتاب از تحقیقات ارزشمندشان بهرهٔ بسیار برده است و در طول پژوهش‌های منجر به تألیف این کتاب شخصاً از آن‌ها آموخته‌ام_ به تداوم تحقیق در این مورد، می‌تواند ضمن غنای هرچه بیشتر مباحث مرتبط با ادبیات داستانی و نمایشی ایران، به تکمیل و ویرایش فرضیات مطرح در این کتاب نیز یاری رساند.

در انتها، مراتب قدردانی و سپاس صمیمانهٔ خود را از دوستان و همکاران فرهیخته‌ام جناب آقایان میرشمس‌الدین فلاح هاشمی و پرویز شیشه‌گران که زمینه‌های انتشار این کتاب را فراهم آوردند ابراز می‌نمایم.

مجید آقائی / پائیز ۱۴۰۳

درآمدی بر تاریخچهٔ مطالعات مربوط به زبان و ماهیت معنایی واژگان

قابلیت‌های «واژه» در ادراک، شناخت و تجسم واقعیت و کاربردش در تعاملات اجتماعی و فهم پدیدارها، آن را دستمایهٔ پردازش نظریه‌هایی با بسامد گسترده از الهیات۳ و فلسفه تا علوم اجتماعی و از ادبیات تا هنر قرار داده است.

در مباحث زبان‌شناسی معاصر، «واژه» عبارت است از واحدی معنایی که به یک یا چند مفهوم دلالت کند. نکتهٔ اصلی در ساختار این تعریف، ارتباط دوسویهٔ واژه و معنا و در نتیجه عملکرد ادراکی آن است. در تشریح این رابطه، زبان‌شناسان بر اساس پیوند بین «تفکر، واژه و موضوع» مدلی با عنوان «مثلث معنا» را پیشنهاد کرده‌اند که بر اساس آن، سه عامل فوق، سه رأس یک مثلث فرض می‌شوند و تولید معنا نتیجهٔ تعامل دائمی هر یک از این رئوس با یکدیگر است. «فکر» همانا تصور، مفهوم، اندیشه یا ایده‌ای ذهنی و «واژه» نمادی است که آن را نمایندگی می‌کند. «موضوع» واقعیتی ملموس یا قابل اندیشیدن و تفکر است که واژه بر آن دلالت دارد و می‌تواند مادی، معنوی یا پنداری باشد. به عبارت دیگر، واژه، نمادی است قراردادی که به شکلی غیرمستقیم باعث پیوند میان درک و موضوع مورد ادراک می‌شود. ۴

«مثلث معنا مدلی از ارتباط است که رابطه بین یک فکر، نماد [واژه۵] و مرجع [موضوع] را نشان می‌دهد و رابطه غیرمستقیم [قراردادی] بین نماد و مرجع را برجسته می‌کند.» (Richards & Ogden, ۱۹۲۳: ۱۳)

آن دسته از زبان‌شناسان و فیلسوفان زبان که واحد مطالعهٔ معنی را «واژه» در نظر می‌گیرند و بر این باورند که مطالعهٔ واحدهای بزرگ‌تر از واژه بر حسب قواعد ترکیب‌پذیری۶ معنایی صورت می‌پذیرد، به وجود نوعی معنی‌شناسی قائل‌اند که امروزه معنی‌شناسی واژگانی۷ نامیده می‌شود. در این میان، مطالعات معنی‌شناسی ساخت‌گرا، نوساخت‌گرا۸، پژوهش‌های معنی‌شناسان زایشی‌گرا۹ و نیز مطالعات معنی‌شناسان شناختی در این قالب قرار می‌گیرد». (→Geeraerts: ۲۰۱۰)

«... در چنین رویکردهایی [معنایی شناختی] درک معنی واژه تنها با ارجاع به پس‌زمینهٔ ساختارمند تجربه، باورها، یا تکرار اموری امکان‌پذیر است که دربردارندهٔ نوعی پیش‌نیاز مفهومی برای درک معنی باشد. تنها زمانی می‌توان گفت سخن‌گویان، معنی واژه‌ای را فهمیده‌اند که قالب‌های پس‌زمینه‌ای را درک کرده باشند که برانگیزانندهٔ مفهوم رمزگذاری‌شده توسط واژهٔ مورد نظرند. در چنین رویکردی، واژه و مفهوم واژه‌ها مستقیماً به هم ربط ندارند، بلکه فقط از طریق پیوندهای موجود میان قالب‌های پس‌زمینهٔ متداول و نشانه‌های برجستگیِ معانیِ عناصرِ این قالب‌ها به هم مرتبط می‌شوند.» (Fillmore & Atkins, ۱۹۹۲: ۷۶-۷۷)

از این رو، تجزیه و تحلیل چگونگی پیدایش و تولید واژگان به‌مثابه اجزا بنیادینِ واجد مفهوم در ساختار زبان، همواره بخش مهمی از فعالیت‌های زبان‌پژوهانهٔ۱۰ شناختی را شامل شده است.

نمادهایی که ما استفاده می‌کنیم برای تشکیل سیستم‌ها یا کدهای زبانی ترکیب می‌شوند. کدها از نظر فرهنگی بر روی سیستم‌هایی از نمادهای توافق شده و دائماً در حال تغییر هستند که به ما در سازماندهی، درک و تولید معنا کمک می‌کنند. (→Leeds-Hurwitz, ۱۹۹۳)

احتمالاً اولین ارتباط کلامی انسان خیلی نمادین یا انتزاعی نبوده و صرفاً محصول تقلید صداهای طبیعی بوده است. چنین شکل ساده‌ای از ارتباط برای هزاران سال ادامه داشت، اما شیوهٔ تولید کشاورزی و در نتیجه یکجانشینی و سکونت مستقر و در نتیجه افزایش جمعیت، لزوم ارتباط مشخص‌تر میان انسان و پدیده‌های مورد مواجهه‌اش را افزایش داد. برای درک تعداد رو به فزونیِ چیزهایی مانند ابزارها و نیز ایده‌های مرتبط با زراعت که در نتیجهٔ دانش و تجربهٔ جدید در مورد کشاورزی و اهلی کردن حیوانات پدیدار می‌شدند و ایجاد انطباق ذهنی با آن‌ها، اصطلاحات (و نمادهای) بیشتری مورد نیاز بود. در این زمان نمادهای نوشته‌شده‌ای وجود نداشت، اما اشیا اغلب برای نشان دادن اشیا دیگر استفاده می‌شدند.

«به‌عنوان مثال، کلمه «محاسبه» از کلمه لاتین «calculus» گرفته شده است که به معنای «سنگ‌ریزه» است. اما سنگ‌ریزه چه ربطی به محاسبات دارد؟ [پاسخ این است که] قبل از اینکه سیستم‌های شماره‌گذاری شفاهی یا نوشتاری را بسازیم، مدت‌ها پیش، از سنگ‌ریزه‌ها برای محاسبه اشیا استفاده می‌شد.»(Hayakawa & Hayakawa: ۱۹۹۰, ۸۷)

هر سنگ‌ریزه، چیزی از اموال یک کشاورز _برای مثال یک مرغ_ را نمایندگی می‌کرد و با بررسی در هر دوره، اگر اختلافی وجود داشت، او درمی‌یافت که مرغی گم شده، دزدیده شده یا کشته شده است. بعداً این نمادها به‌گونه‌ای توسعه یافتند که حسابداری را کمی آسان‌تر می‌کرد. کشاورز می‌توانست به جای پیگیری جعبه‌های سنگ‌ریزه، نمادی مانند کلمه پنج یا عدد ۱۵ را ثبت کند که می‌تواند پنج یا پانزده سنگ‌ریزه باشد. این نشان می‌دهد که نمادهای ما چگونه تکامل یافته‌اند و چگونه برخی _حتی اگر ما از آن بی‌خبر باشیم_ هنوز آن هویت تاریخی و باستانی را با خود حمل می‌کنند. هرچند این تکامل [استفاده از واژگان] از برخی جهات ارتباط را آسان‌تر کرد، اما در عین حال فضایی را برای سوءتفاهم باز کرد، زیرا رابطه بین نمادها و اشیا یا ایده‌هایی که آن‌ها نشان می‌دادند عمومی و غیرمستقیم‌تر شد. اگرچه در اصل، واژهٔ «محاسبه» به معنای «سنگ‌ریزه» است، ولی به دلیل گسترش اطلاق این واژه در ادوار بعد، کلمه محاسبه امروزه حداقل شش تعریف رایج دارد. از این روست که فیلسوفانِ زبان بررسی اینکه چگونه مفاهیم جاری در یک واژه از معانی تجربی یا حسی فراتر می‌رود و به ساخت اسطوره‌های فرهنگی منجر می‌شود را مورد بررسی قرار می دهند. (→ Barthes, ۱۹۷۲)

هرچند ریشه‌های تاریخی ابداع زبان و عناصر سازنده‌اش یعنی حروف و واژگان در تشکیل اولین جماعات و قبایل انسانی قابل جست‌وجوست ولی مبانی نظری مربوط به ماهیت و تعریف واژه و جنبه‌های نمادین و استعاری‌اش در پیوند با زبان، اندیشه و هستی را می‌بایست در ادوار مابعد و در پی تحول ساختار ذهن، اِعمال خرد و حاکمیت عقل انسانی بر گسترهٔ هستی، با مراجعه به تاریخ فلسفه و خاستگاه آن، یونان باستان کاوید.

جهان‌بینی فلسفی با تکیه بر هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی از طریق شیوهٔ پرسشگریِ انسان‌محور و خردبنیاد _به‌مثابه برترین روش تحلیل چیستیِ وجود و نمودهای آن_ حیات خود را در قرن ششم پیش از میلاد در جامعهٔ یونان باستان آغاز کرد. این رویکرد با تأکید بر عاملیت انسان، اندیشه و عقلانیت را برترین معیار شناخت جهان و پدیده‌های هستی معرفی و آموزه‌های هستی‌شناختی ناشی از تلقیات اساطیری که در قالب ادیان باستانی تا پیش از آن، یگانه راه درکِ سازوکار نظام هستی و عوامل حاکم بر آن محسوب می‌شد را به چالش کشید و باطل فرض کرد. تاریخ تفکر در یونان باستان را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست محصول آراء و نظریات حکمایی است که از آنان به نام حکمای «پیشاسقراطی» یاد می‌کنند و بخش دوم مربوط به آراء و آموزه‌های فلسفی سقراط و فیلسوفان مابعد اوست. معیار قرار دادن سقراط و ادوار فلسفی، به پیش و پس از او بدان جهت است که تا زمانه سقراط آنچه در حوزهٔ تفکر اولویت داشت تبیین یک جهان‌بینی نوین یا «هستی شناسیِ»۱۱ خردورزانه بود.

«پیش از سقراط، فیلسوفان به‌طور کلی برون‌نگر بودند و تلاش می‌کردند تا پدیده‌های جهان را توضیح دهند. فلسفه با سقراط به مسیر تازه‌ای افتاد. انقلاب سقراط، وارد کردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در کانون توجه فلسفه قرار دادن و تأکید ورزیدن بر فنّ جدل و استدلال نظری است؛ و این کار به معنای درون‌نگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است.» (هالینگ دیل، ۱۰۸: ۱۳۸۷)

وقوع تحولات اجتماعی و سیاسی در یونان باستان موجب شد تا اولویت‌های هستی‌شناسانهٔ پیشاسقراطی، جای خود را به «معرفت شناسی»۱۲ به معنای تحلیل سازوکار عقل و فرآیند شناخت انسان از پدیده‌های واقعی و موجودات طبیعی دهد که این رویکرد به‌وسیله سقراط آغاز و پس از او توسط فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو دنبال شد.

«گفته‌اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد، یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده، جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند، یعنی بلندپروازی را رها نموده، به خود باید فرورفت و تکلیف زندگانی را باید فهمید.» (فروغی، ۱۶: ۱۳۴۴)

در این میان هرچند مباحث مربوط به ماهیت فلسفی زبان در آراء حکیمان پیشاسقراطی همچون فیثاغورس، پارمنیدس وهراکلیتوس از طریق ردیابی مفاهیمی همچون «لوگوس» قابل مطالعه است اما تحولات جامعهٔ یونان باستان، گذارش به سوی دمکراسی و افزایش نقش زبان در مناسبات اجتماعی موجب شد تا در تناسب با سویه و رویکرد فلسفی سقراط، بررسی مباحث مربوط به کارکرد ساختار زبان و تأثیر ابداع و اِعمال واژگانی همچون اسامی و صفات در فرآیند زندگی و شناخت انسان، در آراء او و فیلسوفان پساسقراطی نمود بیشتری پیدا کند.

رسالهٔ «کراتیلوس»۱۳ ازجمله نخستین متون تحلیلی پیرامون مفهوم زبان و واژگان است که در حدود سال ۳۶۶ قبل از میلاد توسط افلاطون به نگارش درآمده است. این رساله در اصل برگردان نوشتاریِ گفت‌وگوهایی میان سقراط با کراتیلوس و هرمگنس۱۴ در باب ماهیت و کارکرد زبان، واژگان و نام‌هاست.

«در کراتیلوس پرسیده می‌شود که چه نسبتی میان یک چیز (πραγμα)۱۵ و نامش (ονομα)۱۶ وجود دارد. آیا نام‌ها طبیعی هستند، یعنی با ذات و طبیعت چیزها انطباق دارند (φυσει)۱۷ یا اطلاق نام‌ها بر چیزها صرفاً مبتنی بر توافق افراد است (θεσει)۱۸ و مادام که عده‌ای توافق کنند، هر چیز را می‌توان به هر نامی خواند؟» (←ساکت، ۱۳۹۸: ۱۹۸)

یکی ازمهم‌ترین مسائل در فلسفهٔ یونان، نسبت میان قانون و طبیعت یا به اصطلاح نسبت میان نوموس (νομος) و فوسیس (φυσις) است که می‌توان آن را به مسئلهٔ کراتیلوس دربارهٔ نسبت میان نام‌ها و چیزها نیز تعمیم داد.

«فوسیس را می‌توان به «واقعیت» و «طبیعت» یا با تسامح بیشتر به «عین» و «ذات» (به صورت امر «ذاتی» و «عینی» در برابر امور «اعتباری» و «ذهنی») ترجمه کرد. نوموس که اغلب «قانون» و «عرف» ترجمه می‌شود و با تسامح بیشتر می‌توان آن را به امر ذهنی و اعتباری (در برابر امر «ذاتی» و «عینی») ترجمه کرد، معنایی فوق‌العاده وسیع دارد و بر بسیاری از امور انسانی ازجمله قانون و دین و اخلاق و فرهنگ و سنت‌ها اطلاق می‌شود.» (→ Liddel, H. G. & Scott, R., ۱۹۸۳, under: φυσις and νομος)

«مسئلهٔ فوسیس و نوموس در مورد نام‌ها به این صورت مطرح می‌شود که چه نسبتی میان نام و نامیده وجود دارد؛ آیا نسبت میان آن‌ها ذاتی است یا اعتباری؟ متفکرانی که انطباقی ضروری میان نوموس و فوسیس می‌دیدند به انطباق ذاتی و ضروری نام و نامیده اعتقاد داشتند و در مقابلِ آنان، متفکرانی که منکر انطباق ضروری نوموس و فوسیس بودند، رابطهٔ نام و نامیده را غیرضروری و اعتباری می‌دانستند.» (Shields, ۱۹۹۸: ۵/۳۵۷)

«به‌طور کلی متفکرین یونان باستان در قدیم‌ترین اعصار، وضع قانون و زبان را به خدایان نسبت می‌دادند، سپس نظریه قانون‌گذار و نام‌گذار کهن باب شد، مبنی بر اینکه نخستین قوانین و کلمات را بزرگانی از میان گذشتگان و اغلب به الهام از ایده‌ها و معیت الهی وضع کرده‌اند و سرانجام نظریه قرارداد اجتماعی رواج یافت که بر طبق آن قانون و زبان را شخص واحدی وضع نکرده است، بلکه مردم در طول زمان در مورد آن‌ها به توافق رسیده‌اند. هومر، افلاطون و ارسطو به ترتیب از نمایندگان این سه نظریه بوده‌اند.» (←ساکت، ۱۳۹۸: ۲۰۹)

مباحث مربوط به زبان و کارکرد واژگان در حوزهٔ تمدنیِ ایران نیز سابقه‌ای طولانی دارد. از دیرباز فرهنگ‌نویسی به دلیل وجود زبان‌های گوناگون و ضرورت ترجمه در میان ساکنان این حوزهٔ تمدنی رواج داشته و آثار متعدد و بازمانده‌هایی از فرهنگ‌نامه‌های مختلف مربوط به ساکنان میان‌رودان، هتّی و حتی سخنگویان زبان‌های هند و ایرانی به دست آمده است.۱۹ با این وجود سابقهٔ مباحث مربوط به زبان‌شناسی و کارکرد معرفت‌شناختی واژگان را باید در آراء برخی از شارحان فلسفهٔ ایرانی_اسلامی همچون فارابی، ابن‌سینا و خواجه نصیرالدین طوسی جست‌وجو کرد. هرچند آشنایی این بزرگان با نظریات فلاسفه یونان دربارهٔ زبان غیرقابل انکار است اما نکته مهم آن است که آنان در پردازش نظریات فوق مسیر استقلال، تحلیل و نقد را پیموده و آن‌ها را از منظر زبان و اندیشه ایرانی مورد بازخوانی قرار داده‌اند.

«فارابی توضیح می‌دهد که انسان بنابر طبع به‌وسیلهٔ واژگان سخن می‌گوید، فکر می‌کند، استدلال می‌کند و آموزش می‌دهد؛ از این رو اشیا که مصادیق این واژگان هستند به ناگزیر در ذهن او وجودِ معقول (ذهنی) پیدا می‌کنند... فارابی واژگان را به‌مثابه نشانه‌ها و نمادهایی در نظر می‌گیرد که انسان را به شناخت چیزهای دیگر (اشیا خارجی و مفاهیم کلی) می‌رساند.» (عباس‌زاده، ۱۳۹۸: ۴۴)

یادداشت‌ها

در حوزهٔ ادبیات، مفهوم roman یا Roman à Clef واژه‌ای فرانسوی (برگرفته از romanz در فرانسوی کهن) و برابر با مفاهیم fiction و novel در انگلیسی است. (→Online Etymology Dictionary of Oxford)

Interdisciplinary

در آموزه‌های دینی منشأ پیدایش کلمه، آسمانی و الهی است. در قرآن کریم آمده است: «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه» (آدم از پروردگارش واژگانی دریافت، پس توبه کرد.) (آیهٔ ۳۷ سوره بقره) و در انجیل ذکر شده: «در آغاز کلمه (لوگوس) بود. خدا با کلمه بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به‌وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد.» (عصرجدید، انجیل یوحنا، فصل اول، بند آغازین.)

معمولاً سوءتفاهمات در ادراک موضوعات، از همین رابطه غیرمستقیم بین نمادها و ارجاع‌ها ناشی می‌شود. برای مثال صرف علاقه‌مندی دو نفر به «سفر» لزوماً گویای تعلق آن‌ها به مکانی واحد برای سفر نیست.

در طول متن، برای درک بهتر مطالب، تمامی عبارات داخل کروشه توسط نگارنده اعمال شده است.

Compositionality

Lexical Semantics

Neostructuralist

Generative Semanticist

Cognitive Linguestic

Ontology

Epistemology

Cratylus

Hermogenes

Pragma

Onoma

Fysei

Thesei

فرهنگ‌های به جا مانده از دوره باستان عبارتند از: فرهنگ‌های میان‌رودان به صورت واژه‌نامه‌های یک زبانه یا دو زبانه (سومری – اکدی)، سه‌زبانه (سومری اکدی هتّی) یا چهارزبانه (سومری اکدی اوگاریتی حوری) که برخی به روش موضوعی و برخی بر اساس نشانه آغازین واژه تنظیم شده‌اند و فرهنگ‌های هتّی که می‌توان در میان آن‌ها به واژه‌نامه‌های دوزبانه (هتّی _ اکدی)، (لوری _ هتّی) و (حوری _ هتّی) اشاره کرد ازجمله این آثارند. در عین حال وجود آثار چندزبانه، بیانگر رواج ترجمه و تفسیر چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی در ایران باستان است. وجود همین متون ترجمه‌شده و فرهنگ‌های مختلف یک‌زبانه و چندزبانه، گواه اشتغال پیشینیان باستانی ما به امر تفسیر و ترجمه است. (←حق بین، ۱۳۹۲)

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین