فروپاشی تمدن غرب

تنیظیمات

 

فروپاشی تمدن غرب

نگاهی از آینده به زمان ما

نویسنده: نائومی اورسکز _ اریک کانوی

مترجم: محمد نصیری

انتخاب اجتماعی، خود را هم در تصمیم‌های خُرد و ساده نشان می‌دهد و هم در نبردهای بزرگ و هیجان‌انگیز.

لوییس مامفورد؛ فن‌شناسی و تمدن۱ (۱۹۳۴)

مقدمهٔ مترجم

کتاب پیش رو کتابی است که از حدود سال ۲۴۰۰ میلادی به ما رسیده است؛ کتابی که شاید اکنون علمی_تخیلی انگاشته شود، ولی در سده‌های آینده حکم یک کتاب تاریخی را خواهد داشت. نائومی اورسکز، استاد تاریخ علم در دانشگاه هاروارد و اریک کانوی، استاد تاریخ علم و فناوری در پاسادنا است. این دو از زبان یک تاریخ‌نگار چینی که در قرن بیست‌وپنجم میلادی می‌زیَد به ما می‌گویند تمدن غربی اگر همین‌گونه پیش برود چه سرنوشتی خواهد داشت و چگونه نابود خواهد شد؛ از خشک‌سالی‌ها و توفان‌های شدید گرفته تا زیرآب‌رفتن سرزمین‌ها و جابه‌جایی اجباری انسان‌ها. این سرنوشت شاید اکنون گزافه پنداشته شود، ولی نویسندگان چنان آهسته پیش می‌روند که خواننده تکوین این بحران را به چشم خود ببیند و ترس آن را احساس کند.

داده‌های انتقادی این کتاب با اطلاعاتی که در بسیاری از کتاب‌های نقدیِ دیگری آمده (به‌ویژه آن‌هایی که به فارسی ترجمه شده است) فرق دارد و سویهٔ دیگری از کردوکارها و سیاست‌گذاری‌های کشورهای غربی را نشان می‌دهد و برای خواننده، اسطورهٔ عقلانیت غربی را خدشه‌دار می‌کند. اثرِ اورسکز_کانوی به دو ناکارآمدی تمدن غربی یعنی بحران محیط‌زیستی و اقتصاد نئولیبرال می‌پردازد و از همین رهگذر به ناکارایی‌های دیگر هم اشاره می‌کند و سرانجام، از اکنون تصویری آخرالزمانی نشان می‌دهد، تصویری که ممکن است به‌زودی سرنوشت ما و آیندگانمان شود!

کتاب بسیار فشرده است و شاید یک خوانندهٔ ساده به کُنه حرف نویسندگان پی‌نبرد؛ ازین‌رو، مترجم بر خود لازم دانسته با آوردن پاورقی، خواننده را در دریافت منظور این نوشتار یاری کند. پُر بیراه نیست اگر گفته شود پاورقی‌های کتاب به‌قدر ترجمهٔ خود اثر وقت‌گیر بود، ولی خوشبختانه خواسته‌ای که انتظار می‌رفت برآورده شد. پاورقی‌هایی که با «ن» نشانه‌گذاری شده، نوشتهٔ نویسندگان و پاورقی‌هایی که با «م» نشانه‌گذاری شده‌اند از مترجم هستند.

سخن آخر: ما ایرانیان نیز اکنون جزئی از تمدن غربی هستیم _شاید شکننده‌ترین بخش آن_ و هرچه در کتاب می‌خوانید، می‌تواند بر سر ما نیز بیاید؛ همان‌طور که بر سر هندیان و بنگلادشی‌هایی که نویسندگان در متن بدان‌ها اشاره خواهند کرد.

مقدّمه

نویسندگان علمی_تخیلی یک آیندهٔ پندارین می‌سازند، ولی تاریخ‌نگاران می‌کوشند گذشته را بازسازی کنند؛ اما سرانجام، آرمانِ این هر دو، فهم وضعیت کنونی ماست. در این رساله، ما این دو گونه را درمی‌آمیزیم و مردِ تاریخ‌نگاری را به صحنه می‌آوریم که در آینده می‌زیَد و به گذشتهٔ خود که همان اکنون و آیندهٔ (احتمالی) ماست، می‌اندیشد؛ صحنه مربوط به سیصد سال پس از پایان فرهنگ غربی (۱۵۴۰_۲۰۹۳) است. پرسشی که این تاریخ‌نگار با آن روبه‌روست این است: چه شد ما (این فرزندان روشنگری) برخلاف آگاهی ژرف خود دربارهٔ دگرگونی‌های اقلیمی و رویدادهای گزندناکِ قریب‌الوقوع عمل کردیم؟ برداشت تاریخ‌نگار ما آن است که تمدن غربی به عصر تاریک دوم۲ گرفتار شد که در آن خودفریبی و انکار واقعیت که ریشه در پافشاری ایدئولوژیک بر بازار «آزاد» داشت، قدرتمندترین کشورهای جهان را به مغاک تراژدی درانداخت. وانگهی، دانشمندانی که به‌خوبی این کاستی را دریافته بودند صدایشان به جایی نرسید؛ چراکه فرهنگ آن دوره برای پذیرش هرگونه حرف و ادعا (حتّی آن‌هایی که از تهدیدهای نزدیک سخن می‌گفتند) هنجارهای بسیار سختی گذاشته بود. در اینجا، تاریخ‌نگار آیندهٔ ما که در جمهوری دوم خلق چین زندگی می‌کند، یکایک رخدادهای عصر نیمه‌تاریک (۲۰۹۳_۱۹۸۸) را برمی‌شمارد، دوره‌ای که به فروپاشی بزرگ و مهاجرت توده‌ای (۲۰۹۳_۲۰۷۳) منجر شد.

فصل اوّل: برآمدن عصر نیمه‌تاریک ۳

پیش از آغاز «تمدن»، جامعه‌های زیادی برآمدند و برافتادند، ولی تنها اندکی از آن‌ها به‌قدر دولت_ ملت‌های قرن بیست‌ویکم، معروف به تمدن غربی، نشانه‌های روشن و فراوانی برجای گذاشتند که چه چیز نابودشان کرده است. امروز دو هزاره از فروپاشی امپراتوری‌های روم و مایا و یک هزاره از نیستیِ امپراتوری‌های بیزانس و اینکا گذشته، ولی هنوز تاریخ‌نگاران و باستان‌شناسان و دیرینه‌شناسان بر سر بن‌مایهٔ کاهش جمعیت و قدرت و پایداری و هویت این تمدن‌ها به توافق نرسیده‌اند. اما فروپاشی تمدن غربی فرق دارد؛ چراکه پیامد کردوکارهای آن نه‌تنها پیش‌بینی‌پذیر بود، بلکه اندیشمندان آن دوره، همان‌ها را نیز پیش‌بینی کرده بود.

وانگهی، این تمدن که به لحاظ فناورانه یک دورهٔ گذار بود، در رسانه‌های کاغذی سدهٔ بیستم و رسانه‌های الکترونیک سدهٔ بیست‌ویکم خود، گواهی‌های پرشماری برجای گذاشت که به ما اجازه می‌دهد آنچه این تمدن را زمین زد، ریزبه‌ریز بازسازی کنیم. تحلیلگران در زمینه‌های تخصصی اختلاف‌نظر دارند، ولی همهٔ آنان موافق‌اند که مردم تمدن غربی آگاه بودند که چه بلایی بر سرشان می‌آید ولی از متوقف‌کردن آن ناتوان بودند. در واقع، تکان‌دهنده‌ترین زاویهٔ داستان آن است که این مردم زیاد می‌دانستند، ولی نتوانستند بر اساس چیزی که می‌دانستند کار کنند. آنان نتوانستند دانششان را به کنش تبدیل کنند.

جهان غرب بیش از یک سده پیش از سرنگونی خود می‌دانست که دی‌اکسیدکربن (CO۲) و بخار آب، گرما را به خوردِ اتمسفر زمین داده است. سه انقلاب صنعتی که نخستین آن در بریتانیا رخ داد (۱۷۵۰_۱۸۵۰)، دی‌اکسیدکربن هنگفتی را آزاد کردند، سپس نوبت انقلاب صنعتی آلمان و ایالات متحده و بقیهٔ اروپا و ژاپن شد (۱۸۵۰_۱۹۸۰) و آخرسر هم چین و هند و برزیل درگیر شدند.۴ (۱۹۸۰_۲۰۵۰)

(در سراسر این رساله من از نام دولت_ملت‌های آن دوره بهره می‌گیرم. برای خوانندگانی که با جغرافیای پیش از فروپاشی بزرگ آشنا نیستند، باید بگویم بریتانیای آن زمان کامبریای امروزی است، آلمان آن زمان اتحادیهٔ نوردیک اسکاندیناوی امروز است و ایالات متحده و کانادای آن زمان، ایالات متحدهٔ آمریکای شمالی امروز است.)

در آغاز واپسین مرحلهٔ صنعتی، یعنی در میانهٔ قرن بیستم، برخی از دانشمندان فیزیکی دریافتند گسترش دی‌اکسیدکربن که زیر سرِ انسان‌هاست، می‌تواند زمین را گرم کند. (به این دانشمندان ازآن‌رو دانشمندان فیزیکی می‌گویم که بنا بر رسم غربِ سابق در مطالعهٔ جهان کاری به سیستم‌های اجتماعی نداشتند.) آدم‌های کمی نگران شدند؛ کلّ دی‌اکسیدکربن آزادشده هنوز خیلی کم بود و به‌هرحال بیشتر دانشمندان، اتمسفر را همچو یک چاه پرنشدنی می‌نگریستند. در سراسر دههٔ ۱۹۶۰ معمولاً گفته می‌شد که «راه‌حل آلودگی، به‌آب‌سپردن آن است.»۵

گرفتاری هنگامی آغاز شد که چاهِ زمین پر شد و «به‌آب‌سپردن» دیگر پاسخ‌گوی نیازها نبود. چندی از ماده‌های شیمیایی ازجمله ترکیبات آلی کلرِ حشره‌کش‌ها (مشهورتر از همه، دِدِت) و کلروفلوروکربن‌ها (CFCS) حتّی در غلظت اندک نیز تأثیراتی قدرتمند داشتند. در دههٔ ۱۹۶۰ مشاهده شد که مادهٔ اوّل، کارکرد تولیدمثلیِ ماهی‌ها و پرندگان و پستانداران را برهم می‌زند. در دههٔ ۱۹۷۰ دانشمندان به‌درستی پیش‌بینی کردند که مادهٔ دوم، لایهٔ اُزُن استراتوسفر۶ را از بین خواهد برد. مواد زیادی در محیط‌زیست رها شد و اشباع زمین تأثیرات جدید خود را نشان داد. ازجملهٔ این مواد می‌توان به این‌ها اشاره کرد: سولفات ناشی از سوختن زغال‌سنگ؛ دی‌اکسیدکربن و متان (CH۴) ناشی از سوختن بسیار منابع ازجمله سوخت‌های فسیلی و کارخانه‌های تولید بتون و جنگل‌زدایی و فناوری‌های کشاورزی رایج آن زمانه. (برای نمونه، کشت برنج در شالیزار و پرورش چهارپا به‌عنوان منبع اصلی پروتئین۷)

در دههٔ ۱۹۷۰ دانشمندان دریافتند که کردوکارهای انسانی کارکرد فیزیکی و زیستی کرهٔ زمین را دگرگون کرده و بدان آسیب می‌رساند و آغازگر دورهٔ آنتروپوسینِ۸ زمین می‌شود. دانشمندانی که برای نخستین بار به این یافته‌ها دست یافتند آدم‌های هپروتی‌ای نبودند؛ چراکه بسیاری از پژوهش‌های این زمینه پس از دورهٔ سیاه آزمایش و گسترش سلاح‌های هسته‌ای انجام گرفته بود. تنها یک مرد نابغه _بله، در آن دوره تبعیض جنسیتی زیاد بود_ می‌توانست بداند مطالعاتش به نظریهٔ پرشدن چاه کرهٔ زمین خواهد انجامید. یکی از استثناهای برجسته، فوتوریستی به نام پل ارلیش۹ بود که کتاب بمب جمعیتی۱۰ او در پایان دههٔ ۱۹۶۰ پرخواننده شد، ولی در دههٔ ۱۹۹۰ از ارج افتاد.

بااین‌همه، آن‌قدری پژوهش انجام گرفته بود که دولت‌ها وادار به پاسخ‌گویی شوند. برنامه‌های پژوهشی بزرگی راه‌اندازی و نهادهای جدیدی هم درست شدند که به این چالش اذعان داشتند و به آن رسیدگی می‌کردند. در بخش فرهنگی، برای گرامیداشت کرهٔ زمین، روزی را به نام روز زمین نام‌گذاری کردند (انگار هر روز، روز زمین نیست!) و در ایالات متحده، آژانس نگهداشت محیط‌زیست، مفهوم نگهداشت محیط‌زیست۱۱ را جا انداخت. در پایان دههٔ ۱۹۸۰، دانشمندان پذیرفته بودند که انباشت دی‌اکسیدکربن و دیگر گازهای گلخانه‌ای۱۲ بر اقلیم زمین و سلامت اقیانوس‌ها۱۳ و سیستم‌های زیستی اثری نمایان گذاشته و اگر زود مهار نشود، پیامدهای ژرفاژرفی خواهد داشت. گروه‌ها و آدم‌های پرشمار، به سود کم‌کردن رهاسازی گازهای گلخانه‌ای و گذار به یک سیستم انرژی غیرکربنی دادِ سخن دادند.

تاریخ‌نگاران، سال ۱۹۸۸ را آغاز عصر نیمه‌تاریک می‌دانند. در آن سال، رهبران علمی و سیاسی جهان یک سازمان جدید و دورگهٔ علمی_دولتی با نام «هیئت بینادولتی دگرگونی اقلیمی۱۴» (IPCC) درست کردند تا در این زمینه به نشر اطلاعات بپردازند و برای حکمرانی جهانی در زمینهٔ نگهداشت زمین و ساکنان آن، بنیادی شکل داده باشند. سال بعد «پروتکل مونترال برای مهار موادی که لایهٔ اُزُن را سوراخ می‌کنند۱۵» الگویی شد برای حکمرانی بین‌المللی در جهت نگهداشت اتمسفر؛ و بر پایهٔ همان الگو، در سال ۱۹۹۲ کشورهای دنیا «چارچوب پیمان‌نامهٔ سازمان ملل متحد برای دگرگونی اقلیمی۱۶» (UNFCCC) را امضا کردند تا جلو «مداخلهٔ خطرناک انسانی» بر سیستم اقلیمی را بگیرند. به نظر می‌رسید که جهان این بحران را بدیده گرفته و دارد گام‌هایی برمی‌دارد تا بر سر آن مذاکره کند و راه‌حلی بیابد.

اما پیش از آنکه این جنبش برای دگرگونی بتواند کاری از پیش ببرد، واکنش‌ها شروع شد. منتقدان گفتند درستیِ حرف‌های دانشمندان صددرصد نیست و بر پایهٔ چند گمانه نمی‌توان هزینه و دردسر رهانکردن گازهای گلخانه‌ای را به جان خرید؛ تازه، هزینهٔ هرگونه کوشش در راه گشودن این گره، بیش از آنی می‌شود که بایدوشاید. در ابتدا این حرف را تنها چندی از آدم‌ها _که کمابیش همه‌شان آمریکایی بودند_ پیش کشیدند. (حالا که به گذشته می‌نگریم، می‌بینیم ایالات متحده خودتوجیه‌گری می‌کرده، ولی در آن زمان خیلی‌ها متوجه این واقعیت نبودند.) برخی از کشورها کوشیدند ایالات متحده را به همکاری بین‌المللی وادار کنند، ولی شکست خوردند. کشورهایی هم بودند که از ایستایی ایالات متحده بهره گرفتند و پیشرفت تخریبگرانهٔ خود را با آن توجیه کردند.

در پایان هزاره، انکار دگرگونی اقلیمی گسترش یافت. در ایالات متحده، رهبران سیاسی (ازجمله رئیس‌جمهور و اعضای کنگره و اعضای مجلس‌های ایالتی) موضع انکارگرایانه پیشه کردند. در اروپا و استرالیا و کانادا، کارخانه‌داران و بانک‌داران و برخی از رهبران سیاسی، ندا دردادند که سخن دانشمندان دربارهٔ دگرگونی اقلیمی «صددرصد» نیست. در این بین، کشورهای غیرصنعتی نیز نسخهٔ دیگری از انکارگرایی را بروز دادند که خطر دگرگونی اقلیمی بهانه‌ای شده تا جلو پیشرفت آن‌ها را بگیرند. (اثر محیط‌زیستی این کشورها کمتر بود؛ چراکه گازهای گلخانه‌ای کمتری درست می‌کردند و در بین‌الملل نیز سنبه‌شان چندان پرزور نبود.)

از استثناهای چشمگیر هم نباید گذشت؛ برای نمونه، چین گام‌هایی برداشت تا جمعیت خود را مهار کرده و اقتصاد خود را به یک اقتصاد پشت‌گرم به منابع انرژی غیرکربنی تبدیل کند. این کوشش‌ها در غرب کم بود و الگوبرداری از آن حتّی کمتر بود و یکی از دلیل‌هایش آن بود که غربیان مهار جمعیتی چین را کاری غیراخلاقی می‌دانستند، دلیل دیگر هم آن بود که گسترش فوق‌العاده شتابان اقتصاد چین به افزایش چشمگیر گازهای گلخانه‌ای رهنمون شد و نگذاشت اثر انرژی‌های تجدیدپذیر به چشم آید. ولی تا سال ۲۰۵۰ که گازهای گلخانه‌ای چین با سر پایین آمد، کارسازیِ انرژی‌های تجدیدپذیر نیز دیده شد. اگر بقیهٔ کشورها هم راه چین را در پیش می‌گرفتند، تاریخی که در اینجا بازگو می‌شود، می‌توانست خیلی دگرگونه باشد.۱۷

ولی گویی در ابتدای دههٔ ۲۰۰۰ بود که برآیند مداخله‌های انسانی خطرناک در سیستم اقلیمی بروز کرد. آتش‌سوزی‌ها و سیل‌ها و توفان‌ها و موج‌های گرما جدی‌تر شدند، ولی باز هم این تأثیرها را نادیده گرفتند. ایشان بر آنچه می‌توان انکار فعال نامیدش، پافشاری می‌کردند که این رویدادهای برجستهٔ آب‌وهوایی بازتاب دگرگونی‌های طبیعی است (هرچند برای اثبات این سخن چیزی به دست نداشتند). آنانی هم که انکار منفعل داشتند زندگی خود را پی‌گرفتند و باورشان نشده بود که دگرگونی‌های کلان صنعتی و زیرساختی بتوانند دلیل دگرگونی‌های اقلیمی باشند. دانشمندان فیزیکی‌ای که دربارهٔ این فاجعه‌های روزافزون پیوسته پژوهش می‌کردند، به خاموش‌کردن آتش این انکارگرایی کمک نکردند و برعکس، گیر برهان‌های رازآمیز افتادند و آن رخدادها را به حوادث پیشامدی نسبت دادند. آری، چیزی که تمدن را تهدید می‌کرد نه فلان سیل بود نه بهمان موج گرما یا توفان، تهدیدگر تمدن، کلّ الگوی دگرگون‌شوندهٔ اقلیمی بود؛ تهدیدگر تمدن، اثر دگرگونی اقلیمی بر کریوسفر۱۸ و اسیدی‌شدن روزافزون اقیانوس‌های جهان بود. ولی دانشمندان که هریک متخصص یک چیز بودند، روی جنبه‌های ویژهٔ اتمسفر، هیدروسفر،۱۹ کریوسفر، یا بیوسفر۲۰ تمرکز کردند و برای همین، آن الگوی بزرگ اقلیمی را درنیافتند.

سال ۲۰۰۹ را باید به‌عنوان «آخرین فرصت» جهان غرب برای نجات خود نگریست؛ چراکه رهبران کشورها در کپنهاگ دانمارک گرد هم آمدند تا برای پانزدهمین بار پس از نگارش «چارچوب پیمان‌نامهٔ سازمان ملل متحد برای دگرگونی اقلیمی»، روی یک قانون الزام‌آورِ بین‌المللی برای پیشگیری از دگرگونی سامان‌برباددهِ اقلیمی هم‌آوایی کنند. دو سال پیش‌تر، دانشمندان «هیئت بینادولتی دگرگونی اقلیمی»، گرمایش انسان‌ساخته را «هویدا» خوانده بودند و افکار عمومی نشان داده بود که بیشتر مردم (حتّی در ایالات متحدهٔ سرکش) باور داشتند که پیشگیری از دگرگونی اقلیمی کاری بایسته است. اما کمی پیش‌ازاین نشست، یک کارزار بزرگ به راه افتاد تا دانشمندانی را که معمار نتیجه‌گیری «هیئت بینادولتی دگرگونی اقلیمی» بودند، بی‌آبرو کند. این کارزار در اصل زیر سر شرکت‌های سوخت فسیلی بود که آن موقع سود سالانه‌شان از تولید ناخالص ملی (GDP) اکثر کشورها بیشتر بود.

(در آن زمان بیشتر کشورها هنوز از مفهوم کهنهٔ تولید ناخالص داخلی۲۱ که اندازهٔ مصرف را می‌سنجید، بهره می‌بردند و برای ارزیابی بهزیستی کشور، به مفهوم شادی ناخالص ملی۲۲ که پادشاه کشور بوتان پیشنهاد کرده بود حتّی نیم‌نگاه هم نداشتند.)

پشتیبانی مردمی برای پیشگیری از دگرگونی اقلیمی دود شد و به هوا رفت؛ حتّی رئیس‌جمهور ایالات متحده احساس کرد که نمی‌تواند ملت خود را با این کارها همراه کند. در همین بین، دگرگونی اقلیمی در حال اوج‌گیری بود: گرما و آتش‌سوزی‌های تابستانی رکوردشکن روسیه در سال ۲۰۱۰ بیش از ۰۰۰, ۵۰ نفر را کُشت و بر پایهٔ دلار سال ۲۰۰۹، بیش از ۱۵ میلیارد دلار زیان برجای گذاشت. سال بعد یک سیل گسترده در استرالیا بیش از ۲۵۰۰۰۰ نفر را بیچاره کرد. در سال ۲۰۱۲ که در ایالات متحده به «سال بی‌بَرنده» شناخته می‌شد، رکوردهای زمستانی یکی‌یکی شکسته شدند، ازجمله رکورد گرم‌ترین شب زمستان (این‌ها دلایل روشنی برای نگران‌کردن آدم‌ها بودند). پس از آن هم نوبت به یک موج گرمای بی‌سابقه و کاهش گوشت چهارپایان و فراورده‌های کشاورزی در ایالات متحده رسید. نام «سال بی‌برنده» گمراه‌کننده بود؛ چراکه گرمای زمستانی تا حدّ زیادی ویژهٔ ایالات متحده بود. سال ۲۰۲۳، «سال تابستان ابدی» _که به‌قدر نامش گرم بود_ جهان‌گیر بود و در سراسر جهان کمابیش ۵۰۰۰۰۰ نفر را کُشت و به‌خاطر آسیب‌های برآمده از آتش‌سوزی، برداشت کمِ محصول، مرگ چهارپایان و حیوان‌های خانگی، حدود ۵۰۰ میلیارد دلار زیان به بار آورد.

مرگ سگ‌ها و گربه‌های خانگی توجه ویژهٔ غربیان توانگر را به دگرگونی‌های اقلیمی کشاند. آنچه در سال ۲۰۲۳ نامعمول بود به‌زودی معمولی شد؛ حتّی آن‌گاه نیز رهبران سیاسی و تجاری و دینی تن زدند ازاینکه بپذیرند علت این نابودگری روزافزون، سوزاندن سوخت‌های فسیلی است. گرمای بیشتر در اتمسفر یعنی آنکه انرژی بیشتری باید پراکنده شود و این، خودش را در توفان‌های قدرتمند، سیلاب‌های بزرگ و خشک‌سالی‌های دامنه‌دار نشان می‌دهد.۲۳ به همین سادگی! بر مردمانی که خود را فرزندان روشنگری می‌دانستند سایه‌ای از نابخردی و انکارگرایی افتاده بود و به همین خاطر است که ما این دوره را عصر نیمه‌تاریک می‌نامیم.

یادداشت‌ها

Technics and Civilization

عصر تاریک اوّل، سده‌های میانه یا قرون‌وسطی است. م.

سایه‌ای از ضدعقلانیت است که در نیمه دوم قرن بیستم بر کشورهای غربی فناور و علمی‌ای افتاد که روزگاری مهد روشنگری بودند. این سایه نگذاشت آنان بر اساس دانش علمی آن روزهای خود کار کنند و بدین‌ترتیب باعث سیلاب‌ها و بیابان‌زایی‌های پایان قرن بیست‌ویکم و سراسر قرن بیست‌ودوم شدند. ن.

هریک از تاریخ‌هایی که در پرانتز آمده‌اند از دید نویسندگان، سال‌های آغاز و پایان هریک از موج‌های انقلاب صنعتی است. انقلاب صنعتی اوّل کارخانه‌ها را به راه انداخت. انقلاب صنعتی دوم را تقریباً می‌توان همان چیزی دانست که دیوید هاروی در کتاب «شهری‌شدن سرمایه» از آن به چرخهٔ دوم انباشت سرمایه یاد کرده که در آن، تمرکز در کنار ماشینی‌شدن → تولید و استفادهٔ بسیار از سوخت‌های فسیلی، روی ترابری و حمل‌ونقل و بزرگ‌کردن بازار تولیدکنندگان است. انقلاب صنعتی سوم که گویا اصطلاحش از جرمی ریفکین است، در کتاب «انقلاب صنعتی سوم» پرداخته شده است. از دید او برای این انقلاب چهار دهه بسترسازی شده و بنیاد آن روی فراوری و بهره‌گیری از انرژی‌های پاک و تجدیدپذیر است و گسترش استفاده از فناوری‌های هوشمند. البته چنان‌که خواهیم دید، دیدگاه نویسندگان این کتاب با دیدگاه ریفکین تا اندازه‌ای ناهمسو است. هر دو کتاب نام‌برده در این پاورقی به فارسی ترجمه شده‌اند. م.

the solution to pollution is dilution، منظور از این جمله به دریا و رودخانه ریختن فاضلاب و پسماندهاست. کشورهای پیشرفته سال‌هاست که فاضلاب خود را تصفیه می‌کنند. م.

استراتوسفر یکی از لایه‌های هوای بالای زمین است که کمابیش تا پنجاه‌کیلومتری زمین را پوشش می‌دهد. لایهٔ اُزُن در استراتوسفر است. اُزُن از گازهای گلخانه‌ای است که جلو پرتوهای فرابنفش را می‌گیرد. گازهای گلخانه‌ای سبب آسیب‌دیدن لایهٔ اُزُن می‌شوند که خطرناک‌ترین آن‌ها کلروفلوروکربن‌ها هستند که تولید و فروش آن‌ها بر اساس پروتکل مونترال _که جلوتر نامش خواهد آمد_ چندین دهه است که بازداشت شده

اثر گلخانه‌ای متان کمابیش ۲۰ تا ۳۰ برابر دی‌اکسیدکربن است و ۷۰ درصد از متانی که به سمت اُزُن می‌رود ناشی از کشاورزی و دفع نادرست فاضلاب یا فرایندهای بی‌هوازی ماندآب‌ها و شالیزارهاست. شالیزارها به دلیل غرقابی‌بودن، اکسیژن ندارند و تجزیهٔ مواد آلی در آن‌ها به فراوری متان می‌انجامد. تخمیر روده‌ای چهارپایان نیز متان درست

Anthropocene، دوره‌ای جغرافیایی که کمابیش در سال ۱۷۵۰ و با آغاز انقلاب صنعتی شروع شد. در این دوره انسان‌ها به کنشگرانی جغرافیایی بدل شدند که با کارهای خود فرایندهای طبیعی جغرافیایی و زمین‌شیمیایی و زیست‌شناسانه را دگرگون کردند. ن.

آنتروپوسین، نامی است که دانشمندان برای دوره‌ای به کار می‌برند که در آن کارهای بشر برای زمین و سرنوشت اکوسیستم آن بسیار مهم بوده است. دربارهٔ آغاز این دوره هم‌رأیی وجود ندارد و هر دانشمند به فراخور دیدگاه خود، تاریخ ویژه‌ای را تعیین می‌کند؛ از ۱۲۰۰۰ سال پیش گرفته تا آغاز انقلاب صنعتی یا دههٔ ۱۹۵۰. مجلهٔ آتلانتیک در مقاله‌ای به سال ۲۰۱۹ به این پرسش پرداخت که آغاز این دوره چه زمانی بوده است. ویلیام رادیمن یکی از دانشمندانی است که تاریخ آن را از زمان یک‌جانشینی انسان‌ها یعنی حدود ۱۲۰۰۰ سال پیش می‌داند؛ گرچه می‌پذیرد که بزرگ‌ترین دگرگونی‌های اقلیمی انسان‌ساخته بعد از جنگ جهانی دوم و در دورهٔ «شتاب بزرگ/Great Acceleration» رخ داده، ولی در راستای ادعای خود داده‌های چشمگیری رو می‌کند. او می‌گوید: «کمابیش ۱۲۰۰۰ سال پیش، انسان‌ها پستانداران بزرگ آمریکایی ازجمله بزرگ‌ددها را منقرض کردند. حدود ۱۱۰۰۰ سال پیش با گیاهان و چهارپایان پیوند خوردیم و رامشان کردیم و ژنومشان را دگرگون کردیم. انسان‌ها بین ۶۰۰۰ تا ۷۰۰۰ سال پیش جنگل‌زدایی کردند تا زمین‌های کشاورزی برپا کنند؛ شاید با این کار کل اروپا را تغییر دادند؛ و تقریباً هزار سال پیش از این نیز شالیزار درست کردیم و زمین شخم زدیم و زمین را کثیف‌تر از گذشته کردیم.» او همچنین نظریه‌ای دارد که بنابرآن، جنگل‌زدایی انسان‌ها در ۳۰۰۰ سال پیش کربن بسیاری به اتمسفر فرستاد و از همین رو، یخ‌های شمالگان از همان زمان از رشد بازماندند. م.

https://www.theatlantic.com/science/archive/۲۰۱۹/۰۴/great_debate_over_when_anthropocene_started/۵۸۷۱۹۴/

Paul Ehrlich

The Population Bomb

environmental protection

گازهایی مانند بخار آب، دی‌اکسیدکربن، متان، نیتروژن مونواکسید و مانند آن‌ها که پرتو نورهای با طول موج بلند را گیر می‌اندازند و زمین را گرم می‌کنند. ن.

یکی از پیامدهای آسیب‌دیدن اقیانوس‌ها، خودکشی هرچه بیشتر وال‌های خاکستری است. مجلهٔ ساینتیست در مقاله‌ای به سال ۲۰۲۰ (پیوند پایین، صفحهٔ ۳۰) نشان داده بود که احتمالاً دلیل اصلی خودکشی وال‌ها گرسنگی آن‌هاست و پیوند خودکشی آن‌ها با گرمایش زمین چنین است: یخ‌های قطبی آب می‌شوند و خزه‌های آن‌ها که غذای دوجورپایان است به کف دریا می‌روند؛ بنابراین، دوجورپایان گرسنه می‌مانند و وال‌ها مجبورند دورجورپایان کمتر و نزارتری را بخورند. م.

http://magazinedl.com/۲۰۲۰/۱۱/۱۸/the_scientist_november_۲۰۲۰/

Intergovernmental Panel on Climate Change

Montreal Protocol to Control Substances that Deplete the Ozone Layer

United Nations Framework Convention on Climate Change

آمار کشورهای بزرگی مانند چین یا آمریکا در آلوده‌کردن زمین یا اندازهٔ بهره‌گیری از انرژی‌های تجدیدپذیر کمی پیچیده است. چین بیش از هر کشور دیگری در بخش انرژی‌های تجدیدپذیر سرمایه‌گذاری می‌کند و از پنج قرارداد بزرگ بین‌المللی دراین‌باره، چهارتای آن‌ها مربوط به شرکت‌های چینی است. به گزارش سال ۲۰۲۰ نیچر، این کشور در سال ۲۰۱۹ تنها ۲۳ درصد انرژی مصرفی‌اش پاک بوده و اگر گاز طبیعی را از این سیاهه بیرون بیاوریم، درصد انرژی پاک این کشور خیلی کمتر می‌شود؛ حال آنکه ۵۸ درصد از سوخت این کشور زغال‌سنگ بوده است.

https://www.nature.com/articles/d۴۱۵۸۶_۰۲۰_۰۲۴۶۴_۵

همچنین بنا بر آمار سال ۲۰۱۷ آژانس نگهداشت محیط‌زیست، ۳۰ درصد آلودگی محیط‌زیست زیر سر چین است، حال آنکه آمار آمریکا ۱۵ درصد است.

https://www.epa.gov/ghgemissions/global_greenhouse_gas_emissions_data

فوربس نیز در مقاله‌ای به آمار سال ۲۰۱۸ کشورها پرداخته و نشان داده از سال ۱۹۹۷، تولید دی‌اکسیدکربن آمریکا ۱۲ درصد کاهش داشته، ولی تولید این گاز به دست چین ۵۴ درصد و به دست هند ۱۰۵ درصد افزایش داشته است. شوربختانه ایران از این دید هشتمین کشور آلوده‌ساز جهان است و نسبت به سال ۱۹۹۷ کمابیش ۵۷ درصد بیشتر دی‌اکسیدکربن تولید کرده است. م.

https://www.forbes.com/sites/rrapier/۲۰۱۹/۱۲/۰۴/the_worlds_top_۱۰_carbon_dioxide_emitters/

cryosphere، بخش یخ‌زدهٔ کرهٔ زمین است، ازجمله یخچال‌ها و کوه‌های یخ و یخ‌های دریایی و پوستهٔ یخ‌زدهٔ زمین. ن.

hydrosphere، دریاها و اقیانوس‌های زمین. م.

Biosphere، بخش قابل سکونت زمین. م.

Gross domestic product

Gross domestic happiness

قانون پایستگی انرژی می‌گوید انرژی نه به وجود می‌آید نه از بین می‌رود. در هر فرایند تبدیل انرژی، مقداری گرما آزاد می‌شود. آشکار است که این گرما باید خود را به‌گونه‌ای پراکنده کند و این پراکندگی ممکن است سبب توفان شود؛ چراکه تا گرما نباشد بادِ توفان پدید نمی‌آید. یا در نمونه‌ای دیگر، می‌دانیم تفاوت دماست که آب‌وهوا را مشخص می‌کند، هرچه این تفاوت دمایی بیشتر باشد، آب‌وهوا ناسازگارتر می‌شود. هرچه زمین نسبت به فضای بیرون از زمین گرم‌تر شود، امکان بروز رویدادهای آب‌وهوایی ناسازوار مانند خشک‌سالی بیشتر می‌شود. بسیاری از توفان‌های اقیانوسی، برآیند اختلاف دما بین اتمسفر و اقیانوس‌ها هستند. م.

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین