خرد ایرانی و دولت مدرن

تنیظیمات

 

خرد ایرانی و برآمدن دولت مدرن

جستاری در توسعه و عقلانیت ایران معاصر

نویسنده: محمد قائم‌خانی

نشر صاد

مقدمه

ازآنجاکه عقلانیت با وجود دارابودن جوهری که موجب تداوم چیستی آن در تاریخ می‌شود زمانمند و زمینه‌محور است، مشکل مهمی را در فهم موقعیتی که در آن قرار داریم ایجاد کرده است. از یک سو کسانی هستند که غرق جزئیات می‌شوند و روندهای کلّی حاکم بر تغییرات را نمی‌بینند و ازطرف دیگر آن‌هایی که درگیر مناسبات کلّی هستند و اهمیت جزئیات را در سرنوشت ملت‌ها درک نمی‌کنند؛ اگر هم کسی بخواهد به هر دو توجه کافی داشته باشد، در ارائهٔ منسجم تحلیل و حتّی روایت خویش از تاریخ درمی‌ماند و خود و دیگران را بیش‌ازپیش دچار سرگشتگی و ابهام می‌کند. گویی تضادی هست میان کل و جزء که بهای پرداختن به هریک را بسیار سنگین می‌کند که همانا چشم‌پوشی از دیگری است.

البته رویکردهای هرمنوتیک با طرح بحث رفت‌وآمد دیالکتیکی بین کل و جزء در متون، روزنی برای حلّ مشکل گشوده‌اند، اما در عمل، این کار بسیار سخت است و در اغلب موارد ممکن نمی‌نماید. آخر هر طرف جهانی دارد و خصایصی و عناصری که جز با انس رخ نمی‌نمایند و به غیر از راه ممارست، فراچنگ پژوهشگر نمی‌آیند. انس‌گرفتن با عالمی، مأنوس‌شدن با عالم دیگر را سخت می‌سازد و ممارست در کشف زوایای پنهان جهانی، مجال تلاش برای نزدیکی به جهان دیگر را از پژوهشگر می‌گیرد؛ این است که معمولاً کمتر کسی به جمع این دو فکر می‌کند و اگر هم بیندیشد بعید است که موفق به این کار شود؛ ازاین‌رو گاهی لازم است قبل از پرداختن به تاریخ، به خود عقلانیت توجه کرد و خرد را زیر ذره‌بین برد، اما نه برای غوطه‌خوردن در مباحث نظری، که برای به‌دست‌آوردن منظری ویژه از تاریخ و ایران.

اما قبل از پرداختن به موضوع خوب است که یک بار اصل مدعا روشن بیان شود تا نخ تسبیحی باشد برای متن که از واگرایی و تشتّت آن در رفت‌وبرگشت‌های متعدد میان کل و جزء پیشگیری کند. به‌طور خلاصه، ادعایی که این نوشتار به آن خواهد پرداخت این است که شکاف بین «ما» به‌عنوان یک تمدن کهن و «دیگری» غربی که همواره مصادیق متعدد در دورهٔ جدید داشته، زمینهٔ پدیدآمدن پدیداری را فراهم کرده است که می‌توان آن را ذیل عنوان کلّی «استعمار» قرار داد. اما قدمت و ریشه‌داری تمدن ایرانی باعث شده است مواجههٔ ما با غرب صرفاً صورتی استعماری پیدا نکند. همواره بخشی از خردگرایی ایرانی که آوانگاردتر بوده، در اثر مواجهه با بخشی از غرب، صورت خاصی می‌پذیرفته است و با مرجع آن موضوع در بخشی از سنّت به چالش می‌خورده است. سنّت با این بخش آوانگارد نسبتی خاص برقرار می‌کرده که موجب می‌شده نحوی از بودنِ متجددانه جذب شود و بسیاری از وجوه تجدد هم دفع شود. این جذب باعث رشد خرد سنّتی و اصلاح امور شده و انباشت معرفتی و عملی تجدد ایرانی را شکل داده است. آن بخش‌هایی هم که نفی شده‌اند، بعد از مدتی از موضوعیت افتاده‌اند؛ چراکه تجددمآبی امکان انباشت علمی و عملی را نداشته و بیشتر تعیین‌کنندهٔ نحوهٔ مواجههٔ ما با غرب و پرسندهٔ سؤالات اساسی بوده، نه منبعی برای تداوم جریان تجدد که متضمن راه‌حل هم هست. (آن‌گونه که مثلاً در ژاپن رخ داد.)

بنابراین، نوشتهٔ حاضر سعی خواهد کرد توسعه را در دورهٔ معاصر از منظر شکاف ما و غرب و نیز تضاد و احیاناً تعامل بخش آوانگارد جریان‌های خردگرای ایرانی با بدنهٔ اصلی سنّت مستقر که در جریان‌های گوناگون علمی و عملی ادامه داشته است، توضیح دهد و گاهی نیز به وادی تبیین نزدیک شود.

فصل اوّل: خردگرایی در سنّت ایرانی

تاریخ و تمدن ایران یا آن‌طورکه برخی آن را می‌نامند پرشیا (پارس)، چه در ایران و چه در دنیای خارج دل‌بستگی و توجه دانش‌پژوهان را به خود جلب کرده است. ایران از دوران باستان تا عصر جدید سهم عمده‌ای در ادبیات، هنر و زندگی اندیشمندانهٔ جهان داشته و زیستگاه چندین دولت، امپراتوری، مذهب و جنبش‌های انقلابی و مخالفت‌جویانه‌ای بوده که هم در درون و هم بسیار فراتر از مرزهایش منشأ تأثیرات عمده‌ای گشته است.۱ امروزه با وجود تلاش‌های متعدد بعضی از اندیشمندان داخلی و توجه برخی شرق‌شناسان خارجی (عمدتاً آلمانی)، اثبات وجود جریان‌های خردگرای ریشه‌دار در ایران مدت‌ها پیش از تجدد و البته متمایز با آن، کار دشواری است. گزارش‌هایی که ازطرف ناظران بیرونی نسبت به گذشتهٔ ما (که تا دورهٔ معاصر امتداد دارد) ارائه شده است، می‌تواند نمایش کاملی از عقل‌گرایی ایرانی ممتد در سنّت‌های متعدد را در معرض دید همگان بگذارد؛ هرچند خود ایشان چنان ادعایی نداشته و به عقلانیتی جدای از عقلانیت مدرن قائل نبوده باشند.

اگر بخواهیم به «ایران» به‌عنوان هویتی کلّی نزدیک شویم، اوّلین تلاش‌ها را از منظر فلسفهٔ حقوق و فلسفهٔ سیاسی سیّدجواد طباطبایی خواهیم یافت. به ادعای طباطبایی، ما در ایران بسیار پیش از رنسانس اروپایی، مفهوم «ملت» و «دولت» را داریم که اتّفاقاً از مسیری غیر از تشکیل دولت-ملت مدرن دنبال شده است. البته این مفهوم صورت ثابت نداشته و در مقاطع متعدد تغییرات مهمی کرده است، اما اصل تلقی ملّی از ایران در اذهان ایرانیان با همهٔ تنوعاتی که در این کشور بوده، در قرون متمادی حفظ شده است.

با فرض درستی چنین منظری، نه‌تنها وجود عقل عملی معطوف به قدرت در حوزهٔ فرهنگی ایران اثبات می‌شود، بلکه متفاوت‌بودن آن نسبت به عقلانیت مدرن هم تأیید می‌شود؛ هرچند سیّدجواد طباطبایی چنین ادعایی را مطرح نمی‌کند. اگر بخواهیم پایشی از این جریانات خردگرا داشته باشیم، مباحث دکتر رضا داوری‌اردکانی به‌میان می‌آید. ایشان با تأکید بر این نکته که ایران تنها کشور شرقی است که سنّت فلسفی دارد، از رابطهٔ دیرین عقل و دین و راه‌حل‌های عقلانی پیوند یا حداقل همزیستی این دو در ایران سخن می‌گویند. استمرار مباحث فلسفی در ایران و ظهور نحله‌های متعدد، نشان از استقرار خردگرایی در ایران دارد. دکتر داوری با تأکید بر رابطهٔ متمایز فلسفه و دین در ایران با جهان غرب، آیندهٔ ایران را همانند دیگر کشورهای جهان سوم دیدن، خطایی فاحش می‌داند. او بر زمینه و زمانهٔ ایران که البته در طی قرون متمادی رشد فلسفه تغییر کرده است، تمرکز کرده و مسائل فلسفی ما را غیر از سؤالات دنیای متجدد می‌داند. جالب اینجاست که نقطهٔ اشارهٔ خاص دکتر داوری بر فارابی، موردتأیید دکتر طباطبایی هم قرار گرفته و این دو منظر فلسفی را در آنجا به هم نزدیک کرده است.

ازنظر دکتر داوری، ما چهار جریان عقل‌گرایی در حکمت نظری ایرانی داشته‌ایم که البته در طی قرون بیش‌ازپیش به هم نزدیک شده‌اند؛ فلسفهٔ مشاء، عرفان نظری و فلسفهٔ اشراقی، کلام، شعر فارسی. اگر این منظر را وارد عقل عملی بکنیم و به دنبال گروه‌های مرجع خردگرایی در ایران بگردیم، چهار جریان را می‌یابیم که در ساحت تنظیم عقلانی امور زندگی ایرانیان حضور داشته‌اند و زیربنای حکمی عقل عملی ایرانیان را شکل داده‌اند که تعامل و احیاناً تقابل ایشان در طی قرون متمادی، نحوی از زندگی فضیلت‌گرایانه را در جامعهٔ ایرانی شکل داده است؛ اطبا، وزرا، فقها و شعرا. هرچند این چهار صنف با چهار جریان خردگرایی در حوزهٔ نظری نسبت دارند، ولی باید توجه داشت که تناظر مستقیم بین این مراجع و آن حوزه‌های نظری برقرار نیست.

بنابراین، توجه به جریان‌های خردگرای مستقر در ایران که طی قرون متمادی بالیده‌اند نیاز اساسی مطالعهٔ تغییرات ایجادشده ناشی از مواجههٔ ما با دنیای جدید است، مواجهه‌ای که بیش از یاری و کمک رقیب، به‌سمت تهاجم و تخریب میل کرده است و همین تهاجم و تخریب بوده که بسیاری را بر آن داشته تا ایران سنّتی را نابودشده بپندارند و تاریخ ایران معاصر را صرفاً در نسبت با تجدد بیان کنند. در طول تاریخ، ایرانیان بارها موردتعرض بیگانگان قرار گرفته‌اند، اما کلّیت تاریخی ایران تقریباً دست‌نخورده باقی مانده، هرچند فرهنگ ایرانیان را مملو از شکاکیت نسبت به محیط پیرامون ساخته است.۲ بداندیشان با وجودی که تاکنون بارها سنگ قبر این مملکت کهن‌سال را نوشته‌اند، ولی هیچ‌گاه نتوانستند از عهدهٔ مدفون‌کردن آن برآیند؛ چون ایرانی‌ها در تمام دوران تاریخ خود مصرانه بر پا ایستاده و تشخیص اطبّایی که او را مشرف به موت و رو به زوال می‌دانسته‌اند باطل کرده‌اند و این جز به علت وجود نیرویی شگرف به‌صورت ترمیم‌بخش و بهبوددهنده در این ملت چیز دیگری نبود؛ همان‌گونه که این نیرو در ایام اخیر به‌صورت عقلی سلیم در آن‌ها بروز کرد و امید به آیندهٔ بهتری را به‌ارمغان آورد.۳

این نیروی شگفت که با وجود گذشته‌ای پربار و سنگین همواره رو به آینده دارد، ناشی از حضور خردگرایی ریشه‌دار ایرانی با صورت‌های گوناگون است که با وجود تغییرات بسیار بزرگ، بن‌کن نشده و در شرایط مختلف رشد کرده و بالیده است. همین ویژگی باعث شده که امید ما همواره به این گذشته بوده و تا قبل از دولت رضاخان، پیشرفت ایران را در سایهٔ توجه به این تاریخ ممکن بدانیم. البته در بسیاری از مواقع هم به علت وفور موانع برآمده از گذشته، امکان حل مسائل معاصر خویش را نیافته‌ایم. ما بنا بر ترجیع‌بندهای تکراریِ دریغاگویی‌های ابدی زندگی می‌کنیم؛ گویی که سوای این گذشتهٔ پرافتخاری که ما را در حسرت رؤیای طلایی‌اش می‌خورد و می‌بلعد، هیچ مایهٔ امید دیگری وجود ندارد.۴ البته بعد از تشکیل دولت جدید، این نگاه مقداری تغییر کرده است.

پیگیری خردگرایی در سنّت به‌صورت انضمامی

جدای از این تحلیل‌های نظری، باید دید آیا شواهدی دال بر عملکرد خردگرایانه در سنّت و روندهای اجتماعی خارج از روابط اطاعت‌محور وجود دارد؟ آیا تصمیمات در راستای فضایل و خارج از تعهدات مبتنی بر منافع یا تبعات ناشی از ترس به‌عنوان مبنای نظم اجتماعی یافت می‌شود؟ آیا جامعه در نظمی ثابت گیر کرده یا برای حلّ مشکلات بنیادی به استقبال اصلاحات مبنایی می‌رود؟ تاریخ ایران نشان‌دهندهٔ فاصله‌گرفتن مردم شهرها از دوگانهٔ اطاعت-عصیان که پدیده‌ای صرفاً طبیعی است و مشارکت در شکل‌گیری مناسبات اجتماعی است. نحوی از خردگرایی در شهرها حاضر است که بر مبنای آرمان و ارزش‌های انسانی، نظم اجتماعی را تضمین می‌کرده است. اگر نظم صرفاً در امور جزئی وجود داشت، نمی‌شد به عقل نسبتش داد، ولی وجود کلّیت ما را به حضور عقل و حاکمیت حکمت رهنمون می‌سازد. بررسی نقش ویژهٔ هریک از چهار مرجعی که دربارهٔ ایشان سخن گفته شد، می‌تواند نسبت وثیق تفکّر و حکمت را با زندگی ایرانیان نشان دهد. وزرا مدیریت درست نظامات دیوانی مرتبط با دولت را بر عهده داشته و در تعامل با خاندان‌هایی شاخص به ادارهٔ کشور می‌پرداختند. بخشی از این خاندان‌ها مستوفیان بودند. مستوفی‌ها جماعتی بودند که به کار حساب‌کتاب مالیه می‌پرداختند و از دولت و خزانه حقوق می‌گرفتند. خود وزرا هم معمولاً از خاندان‌هایی خاص بوده‌اند و اِشرافی بر مسائل کلان ایران داشته‌اند. اطبّا موردرجوع اکثر مردم در بسیاری از بخش‌های زندگی بوده‌اند. در گذشته تنها حوزهٔ سلامت (آن‌هم با تعریف محدود امروزی) تحت نظارت اطبّا قرار نداشته، بلکه بسیاری از امور (حتّی موارد کلانی چون شهرسازی) به آن‌ها ربط داشته است. شعرا پایه‌های اخلاقی و زبانی زیست ایرانیان را گذاشته و فقها امور اعتباری و حقوقی را در اختیار داشته‌اند. البته در سنّت ما این حوزه‌ها کاملاً از هم جدا نیستند و همهٔ این امور به هم ربط دارند، ولی هر گروهی بر بخش یا بُعدی از زندگی ایرانیان تمرکز بیشتری داشته‌اند.

نحو دیگری از حضور خرد ایرانی در امر انضمامی زندگی ایرانیان، مشارکت گروه‌های متفاوت در حوزه‌های مختلف است. وقتی روندهای متفاوتی در حوزه‌های متکثری مشاهده می‌شود و درعین‌حال جامعه در کلّیت خویش به‌سمت اهدافش پیش می‌رود، می‌توان به حضور خرد در ادارهٔ جامعه اشاره کرد. اگر ساختار کلان اجتماعی صرفاً بر مبنای اطاعت زیردستان از حاکمان بنا شده بود، نمی‌شد ادعای حضور عقلانیت کرد؛ ولی زمانی‌که مشارکت گروه‌ها و افراد متفاوت دیده می‌شود، می‌توان بااطمینان از عقل عملی در سنّت صحبت کرد. ادوارد برگس انگلیسی مأمور حکومتی غرب ایران می‌گوید:

«اگر اکثریتی تصمیم به انتخاب کدخدا می‌گرفت، نه من، نه حتّی ولیعهد و نه خود شاه قادر به جلوگیری از این کار نبودیم... اگرچه آن‌ها رأی‌گیری نمی‌کردند، ناگزیر از به‌کاربردن واژهٔ انتخابات هستم، چون واژهٔ دیگری برای آن نیافتم. این قضیه میان خودشان حل‌وفصل می‌شد. آن‌ها اجتماع می‌کردند و دربارهٔ موضوع موردنظر به‌بحث می‌پرداختند و هنگامی‌که اکثریت به فردی نظر مثبت پیدا می‌کرد، مراجع دولتی توان مقاومت در برابر آن‌ها را نداشتند و در صورت مخالفت، با مقاومت مردم و عدم‌پرداخت مالیات روبه‌رو می‌شدند. اگر حاکم مستبد بود، که معمولاً بود، می‌بایست دو، سه نفر از رؤسای جزء را دستگیر و تنبیه می‌کرد؛ اما این کار برای او سودی نداشت و افراد آگاه ترجیح می‌دادند که اجازه دهند روستاییان راه خود را بروند.»۵

البته این نشانه‌ها به معنی بی‌عیب‌بودن سنّت ایرانی و کمال آن نیست، بلکه تنها شاهدی است برای ردّ ادعای عقلانیت مدرن که «دیگری» را با هر صورتی از زندگی، بدوی و بربر می‌خواند و خود را تنها نمایندهٔ عقل بشری در زمین می‌داند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های جامعه‌ای که صاحب تعقل است، «امکان اصلاح امر اجتماعی» است. هرچه تنوع و پیچیدگی روش‌های نیل به اهداف اجتماعی و اصلاح کلان جامعه بیشتر باشد، بنیاد عقلانیت در جامعه محکم‌تر خواهد بود. تاریخ ایران نشان می‌دهد که این کشور مراحل متعددی را طی کرده و تغییرات زیادی را در ساختار خویش پذیرفته است. و هرچه هم پیش‌تر آمده، در عین حفظ اصالت خویش بسیاری از روندهای اشتباه گذشته را به کناری نهاده است؛ به همین دلیل است که ایرانیان به آینده‌ای متفاوت در پس اصلاحات مدنظرشان نگاه می‌کنند. به‌ویژه تغییرات مرتبط با نهادهای اصلی مؤثر بر جامعه نشان می‌دهد که ایرانی‌ها هیچ‌گاه از اصلاح اشتباهات روی‌گردان نبوده‌اند و هیچ‌گاه به‌عنوان مردمی مطلقاً محافظه‌کار شناخته نشده‌اند. تحولات رابطهٔ وزارت و دیوان‌سالاری با حاکمان، رابطهٔ دین با ساختار قدرت و نیز ارتباط مردم با نهادهای بنیادین جامعه نشان از رشد و اصلاحی داشته که نمایانگر حضور تعقل در ایران است. اگر این تغییرات ساختاری صرفاً حاکمیتی بود و با اعمال خشونت محض انجام می‌شد، نباید نام اصلاحات بر آن می‌گذاشتیم، ولی وقتی جامعه‌ای از طریق شبکهٔ اجتماعی گستردهٔ نخبگانی و با تکیه بر مبارزهٔ مدنی به بخشی از اهداف خویش می‌رسد، مسلماً عقلانیتی خاص در آن جامعه مستقر است.

تاریخ ایران پر است از موارد متعددی که امکان اعمال خواستهٔ مردم و اثرگذاری گروه‌های متفاوت بر روندهای اجتماعی و تصمیمات سیاسی را نشان می‌دهد. تحصن در مجلس نوعی «بست‌نشستن» به‌حساب می‌آید که از عوامل مهم برای وادارکردن دولت به انجام خواسته‌های مردم است. مشروطیت ایران نیز پس از بست‌نشستن مردم در سفارت انگلیس اعطا شد و مردم آن‌قدر در آنجا ماندند تا آنکه به خواستهٔ خود رسیدند... بست‌نشینی به‌عنوان پرزورترین و مؤثرترین حربهٔ مردم برای اعتراض به کارهای دولت قلمداد می‌شود. بستن بازار نیز یکی از حربه‌های مؤثر است. مردم گاهی اعتصاب می‌کنند، ولی این کار بیشتر مختص کارمندان دولت است. به‌طورکلّی، ایرانی‌ها برای مبارزهٔ منفی دارای یکی از جالب‌ترین پدیده‌ها هستند.۶

ردّپای بازار در اغلب اعتراضات تاریخی ایران دیده می‌شود. ازجمله مهم‌ترین ابزاری که بازاریان برای فشارآوردن بر حکومت وقت همواره شناخته‌اند، تعطیل‌کردن بازارها و بست‌نشستن بوده است.۷ وقتی چنین اقداماتی در کنار سلحشوری مردم و اهتمام ایرانیان به امور نظامی که منجر به حفظ کلّیتی از ایران در قرون متمادی شده است قرار می‌گیرد، اطمینان پژوهشگران برای نسبت‌دادن پویایی به عقل عملی جامعهٔ ایرانی بیشتر می‌شود. حفظ تنوع و تکثر از طریق مجراهای گوناگون فعّال‌کردن مردم و درعین‌حال توانایی برقرار نگهداشتن اقتدار کشور و تداوم‌یافتن هویت ایرانی در قرون متمادی، نشان از وجود خردگرایی در ایران است که با هر تهدیدی از صحنه به‌در نمی‌رود و امکان تبدیل بخشی از آن‌ها به فرصت را دارد.

این جریان‌ها در طی قرون باهم تعامل و تقابل داشته‌اند، جنگیده‌اند، بده‌بستان داشته‌اند، کمک کرده‌اند و یا تضعیف کرده‌اند. آنچه مهم است اینکه چنین تنوعی از جریان‌های عقل‌گرا توانسته‌اند طی قرون متمادی در یک مجموعهٔ فرهنگی و معمولاً سیاسی ثابت در کنار هم زندگی کنند. این همزیستی همدلانه یا خصمانه، هم‌زمان دو اثر مهم داشته است: اوّل اینکه باعث شده ایرانیان پروایی از صداهای گوناگون نداشته باشند و قرائت‌های مختلف از دین و حقیقت را منجر به کشتار و فروپاشی نپندارند؛ به همین دلیل، در دورهٔ معاصر نیز هر جریان توانسته با وجهی یا حتّی بخشی از تجدد نسبت برقرار کرده و تنوعی به تجددطلبی ایرانیان ببخشد؛ برای همین است که در مقاطع گوناگون جریان‌های متفاوت و متکثری درگیر مسائل هستند و به پیچیدگی آن می‌افزایند. درعین‌حال، وجود هم‌زمان چهار جریان خردگرا که هریک برای خودشان دستگاه بزرگی برای فهم حقیقت دارند و عدم‌غلبه و سیطرهٔ یکی از آن‌ها بر کلّ جامعه، ایجاد عقلانیتی خاص در نظامی یکپارچه با چهارچوب مشخص را ناممکن ساخته است. دوم اینکه شکل‌نگرفتن یک عقلانیت واحد مستقر در این سرزمین، خرد ایرانی را در برابر عقلانیت غربی ضعیف ساخته و در عمل هم امکان ایجاد اتحاد در برابر دیگری را سخت کرده است.

عاملی که در دوره‌های دورتر باعث بالندگی و رشد کلّیت ایران بوده و تکثر را به نقطهٔ قوّت این کشور بدل ساخته، در دورهٔ معاصر سبب تشتّت و جنگ را فراهم کرده و امکان تسلط دشمنان بر این کشور را فراهم ساخته است؛ بااین‌وجود، باید دانست که همین جریانات متعدد پراکنده در شرایطی خاص می‌توانند به عامل قوّت کشور و غنای ایران در مواجهه با بیرون از خود تبدیل شوند. منتها باید توجه کرد که هریک از جریان‌های عقل‌گرا، نسبتی ویژهٔ خود با «کلّیات» و «امر مطلق» دارند که امکان هم‌گرایی را کم و اتحاد مردم بر سر یک حرف را سخت می‌کند. در کشورهای جهان سوم که چنین حالتی وجود نداشته، عقلانیت مدرن با استفاده از نسبت خاص آن فرهنگ با مدرنیته، «مادهٔ» فرهنگ و طبیعت کشور پیش رو را به مادهٔ صورت جدید مدنظر خود تبدیل کرده و تاریخ جدیدی را برای نسل بعد از آنان رقم زده است؛ اما در ایران چنین وضعیتی پیش نیامده و تجدد، متناسب با جریان‌های خردگرای کشور، سویه‌های مختلفی یافته است.

قوّت خرد ایرانی در امر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی

مشخصهٔ جامعهٔ ایران وجود ساختاری از طبقات دارای ارتباط متقابل بوده است و جامعهٔ ایران عمیقاً تحت‌تأثیر این ساختار قرار دارد. با ورود اسلام، این نظام دگرگونی بنیادینی به خود دید و الگوی جدیدی به‌وجود آمد. این نظام روابط طبقاتی از انعطاف و ترمیم‌پذیری برخوردار شد که آن را قادر ساخت نزدیک به ۱۴۰۰ سال دوام آورد.۸ جابه‌جایی طبقاتی تنها بخشی از مجموعهٔ پایداری بود که در ذیل آن، طبقهٔ متنوع و متغیری از سلسله‌ها با سرعتی عجیب به‌ظهور می‌رسیدند و از میان می‌رفتند. نام‌هایی مانند باوندیان، مسافریان، شدادیان، زیاریان، آل‌بویه، آل‌کاکویه، طبریان، سامانیان و صفاریان نمایندهٔ برخی از خاندان‌های اوّلیهٔ ایرانی هستند. این خاندان‌ها به‌طورکلّی دارای حیاتی کوتاه و خشونت‌بار بودند... باوجوداین، در چنین نظام‌هایی بود که روابط جدید طبقاتی ایران اسلامی شکل گرفت... تحلیل الگوهای جدید بین قرن‌های یازدهم و پانزدهم دشوار است، زیرا نیروهای بی‌رحم و سنگ‌دل سلجوقی، مغول و تیموری ایران را موردحمله قرار دادند... با تشکیل سلسلهٔ صفویان در سال ۱۵۰۱ الگوهای جدیدی به‌ظهور رسید.۹

بااین‌همه، ساختارهای کاملاً مشخصی وجود دارد که قوّت خرد ایرانی را در شکل‌دهی به جامعه بر مبنای ایدئال‌هایش نشان می‌دهد؛ به‌عنوان‌مثال، در ابتدای امر به‌نظر می‌رسد که «فتوت» تنها مفهومی اخلاقی است و موردتوجه برخی اقشار و طبقات جامعه است؛ اما توجه به تاریخ پس از اسلام نشان می‌دهد که همین مفهوم ساده به یکی از مهم‌ترین ساختارهای اجتماعی تبدیل شده که در عرصه‌های مختلف با اشکال متنوع حضور دارد و نهادهای مهمی به آن وابسته هستند. فتوت از درون تودهٔ مردم در عصر اسلامی رشد می‌کند و بعد قدرتش تا جایی می‌رود که خلیفه هم خودش را عضوی از نهضت فتوت می‌شناسد.۱۰

در طی دورهٔ صفویه، دستگاه دینی شیعه قوّت گرفت و به‌تدریج قدرت علما هم‌ردیف با قدرت پادشاهان جلوه‌گر شد. پادشاهان، رؤسای دولتی مستأصل و درمانده شدند و علما سروران اجتماعی شدند که اغلب امور اجتماعی را در اختیار گرفتند.۱۱ ایران شیعی جامعه‌ای است که در آن گروه‌ها برطبق روابطی متفاوت از روابط طبقاتی به هم پیوند خورده‌اند و هر گروه می‌تواند به‌صورت گروهی قدرتمندتر درآید. به دلیل اینکه گروه‌ها در حرکتی پیوسته در حال توازن باهم ارتباط می‌یابند، تنش موجود در طی زمان ممکن است به نفع یک طرف تمام شود.۱۲

طبقات متوسط سنّتی شامل طبقات دیوان‌سالار، بورژوا و روحانی هستند. در اینجا سه طبقه مطرح شده‌اند، زیرا درواقع سه شیوهٔ اشتغال نیز مشابه این سه طبقه وجود دارد. این سه طبقه به‌واسطهٔ متغیر «قدرت» برروی هم «متوسط» نام گرفته‌اند، زیرا جملگی آن‌ها از موقعیت‌های قدرت نسبتاً مشابهی برخوردارند. طبقات متوسط سنّتی قرن‌ها وجود داشته‌اند و عناصری بوده‌اند که نظام آموزشی سنّتی را در اختیار داشته و از آن بهره‌مند بوده‌اند... طبقهٔ متوسط دیوان‌سالار طبقه‌ای است که ایرانیان از آن به‌عنوان طبقهٔ کارمندان یاد می‌کنند و به‌طور سنّتی دربردارندهٔ افرادی بوده است که در دستگاه دولتی کار می‌کرده‌اند... طبقهٔ متوسط بورژوا در ایران از بازاریان، تجار و بازرگانان تشکیل شده است؛ نماد و مرکز فعّالیت آن بازار بوده است. این طبقه توانسته است طی سال‌ها منافع خود را حفظ کند و هرگاه سیاست‌های طبقهٔ بالا منافع شغلی آن‌ها را به‌خطر اندازد، در مقابل آن بایستند... طبقهٔ متوسط روحانی از آخوندها و طلبه‌ها تشکیل شده است. اعضای این طبقه به‌خاطر این واقعیت که آخوندها نظام آموزشی را در اختیار داشتند، با طبقهٔ متوسط دیوان‌سالار پیوند خورده‌اند... این طبقات متوسط در محیط‌های مشابه تولد و پرورش یافته و آموزش‌ها و ارزش‌های یکسانی را دریافت کرده‌اند.۱۳

پس از فروپاشی صفویه و ضعف سیاسی ایران، علما به نقش‌آفرینی گسترده‌تری در جامعه پرداختند و رهبری بخش‌های مختلف جامعه را در دست گرفتند. شاید اغراق نباشد که علما را مستقل‌ترین گروه اجتماعی در طول تاریخ ایران به‌حساب آوریم؛ چنین استقلالی از لحاظ مالی، سرزمینی و عرصهٔ فعّالیت فراهم می‌آمد.۱۴ نزدیکی حوزه و بازار کم‌کم وضعیتی را در ایران به‌وجود آورد که جامعه را از حالت دوگانهٔ حاکم و محکوم بیرون آورد و طبقه‌ای نخبگانی بیرون از حاکمیت تشکیل داد. در زمان‌های مختلف تاریخی، همراهی این دو گروه مثال‌زدنی است؛ این همراهی تا بدانجاست که پیوندهای ازدواج بین این دو طبقه مرسوم بود. بسیاری از خانواده‌های تجار ازاینکه با خانوادهٔ ملا یا مجتهدی وصلت کرده بودند یا به‌عکس، به خود می‌بالیدند. بسیاری از خانواده‌های سادات که گروه مذهبی مهمی هستند نیز به تجارت مشغول بودند. تجار برای بستن قراردادهای تجارتی و امثال آن به علما نیاز داشتند. تجار و علما تنها دو قدرت مستقل از حکومت در جامعهٔ ایران بودند.۱۵ اتحاد علما با بازاریان و زمین‌داران، آنان را قوی‌تر ساخت. به گفتهٔ سیوری، این اتحاد با ازدواج متقابل علما و خانواده‌های بازرگانان استحکام فزاینده‌ای یافت.۱۶

بازاریان یکی از گسترده‌ترین گروه‌ها بودند. بخش زیادی از مردان شهری به‌نوعی با بازار در ارتباط بودند... همین حضور کامل و فراگیر بوده که باعث شده است بازار پذیرای حضور مجموعه‌های دیگری چون مساجد و خیریه، حمام و دیگر مکان‌های عام‌المنفعه شود.۱۷ بازار یکی از نهادهای قدیمی جامعهٔ ایران بوده که تقریباً با شکل و رویهٔ ثابتی در خلال سالیان در مرکز شهرها حضور داشته است... حضور بازرگانان، صنعتگران و پیشه‌وران در گروه‌ها و دسته‌های صنفی مختلف و ارتباطات فرااقتصادی‌ای که در این مجموعه داشته‌اند نشان از پویایی این مجموعه داشته است. اهمیت شهری بازار به حدّی بوده که حتّی شهرها در اطراف همین مجموعه شکل می‌گرفته است، به‌گونه‌ای که محله‌های قدیمی هر شهری را می‌توان در اطراف بازار دید... مسجد، مدرسه، حمام، قهوه‌خانه، زورخانه، درمانگاه، خیریه و انواع زیارتگاه‌ها را می‌توان در فضای بازارها مشاهده کرد.۱۸

بازار که محور این بخش از جامعه را تشکیل می‌داد، به علت بنیاد اجتماعی و اخلاقی خود در ایران، در کنار علما جای مستقلی در جامعه باز کرد و بعدها توانست به‌سمت تحدید حاکمیت حرکت کند. حضور انجمن‌های متعدد نشانگر وجود شبکهٔ پیچیده‌ای از نخبگان گروه‌های مختلف در جامعه است که می‌توانند طبقهٔ متوسط ایران معاصر را بسازند. وزارت تجارت، مجلس وکلای تجار، صرافی‌ها، طرح بانک ایرانی، کمپانی‌ها و تجارت‌خانه‌های داخلی، شورای تنظیمات و انجمن‌های متعدد پیش از مشروطه، آمادهٔ شکل‌دهی به این طبقه هستند و بعدها در جنبش مشروطیت نقشی اساسی بازی می‌کنند. پس از مشروطه هم انجمن‌های ایالتی و ولایتی، انجمن‌های روستایی، انجمن زنان، اتحادیهٔ تجار، جمعیت نهضت اقتصاد در سراسر کشور، انجمن اصناف، اتاق تجارت، مدرسهٔ عالی تجارت، شورای تجارت، محکمهٔ تجارت، انواع خیریه‌ها، انجمن مالیه، کمپانی‌ها و تجارت‌خانه‌های داخلی، نهادهای مردمی دیگری هستند که در جهت حمایت از منافع گروه‌های مختلف، بیرون از ساختار قدرت تشکیل می‌شوند.

از این نظر می‌توان ایران را آمادهٔ شکل‌گیری چیزی شبیه طبقهٔ متوسط اروپا دانست که از یک طرف نفود فراوانی در بدنهٔ جامعه دارد و ازطرف دیگر، به نمایندگی از مردم می‌تواند حاکم را موردبازخواست قرار بدهد. این جایگاه که شبیه طبقهٔ متوسط اروپا [داشت کم‌کم شکل می‌گرفت، لایهٔ میانی بین حاکمان و جامعه] بود، ساختار خاصی نداشت و روزبه‌روز با مسائل کلان جامعهٔ خویش درگیرتر می‌شد. این جایگاه برای علمای شیعهٔ ایران پس از صفویه، نوعی برتری اجتماعی و نمایندگی نخبگان طبقهٔ متوسط بخشیده بود تا در موضع رهبری جامعه، اکثر نظامات اجتماعی را به‌سمت مقاصد هدایت کنند. این طبقهٔ میانی، خواسته‌های مردم را در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی نمایندگی می‌کرد و مجرای ارتباط حاکمان و مردم نیز بود.

بنابراین، ایرانیان که معمولاً در امور غیرسیاسی، خود چنین حوزه‌هایی را اداره می‌کردند، به دستاوردهای خاصی رسیدند تا استقلال حوزه‌های تخصصی را از دولت و حاکمیت تثبیت کنند. عقل عملی معطوف به امور انضمامی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، در این تقسیم کارِ ناخواسته فربه شده و رشد کرده است.

ایران بر فرهنگی اتکا دارد که بیش از هزار سال دوام پیدا کرده و در این مدت آهسته‌آهسته جامعه را پیش برده و صورت‌های متناسب با هر زمان را ایجاد کرده است. این سنّت‌ها مصونیتی نسبی به جامعه بخشیده و امکان حل مسائل کشور در شرایط گوناگون را بدون نیاز به قدرتی مسلط در اختیار جامعه گذاشته است، سنّت‌هایی که تنوع درونی‌شان مواجهه با مسائل جدید را راحت‌تر کرده و امکان اصلاحات گام‌به‌گام را به ایشان بخشیده است؛ به همین دلیل جامعه که یک ساختار ثابت در همهٔ حوزه‌ها با وظایف کاملاً تفکیک‌شده بین اجزا ندارد، همهٔ مشکلات را در حیطه‌های کلان، در هم پیچیده، به‌صورت هم‌زمان حل می‌کند.

بنابراین، هم اعمال انسان‌ها وجوه متعددی دارد و هم نهادها یک‌سویه عمل نمی‌کنند؛ مثلاً نهاد بازار درعین‌حال که سودآوری اقتصادی را پی‌می‌گیرد، به‌هیچ‌وجه برای دنبال‌کردن صرف سود اقتصادی طراحی نشده و در بنیاد خویش نهادی اجتماعی، فرهنگی و حقوقی هم هست؛ همین تخالط، به همزیستی گفتمان‌های مختلف کمک کرده و تقویت خردگرایی را به دنبال داشته است. فرهنگ مردم ایران از عصر صفوی تا دورهٔ قاجار که سیاحان به ایران وارد می‌شدند، جذابیتی ویژه برای آن‌ها داشت. زیبایی و فریبندگی جامعهٔ ایران برای مسافران خارجی همانند نقش‌های فرش ایرانی بود که از تنوع زیبا و منظمی برخوردار بود، این مسئله موجب می‌شد تا آن‌ها این زیبایی را در آثارشان تدوین و تصویر کنند.۱۹ گزارش وضعیت فرهنگی در عهد صفویه می‌تواند کمی ما را به فهم بنیان فرهنگی خردگرایی سنّتی در ایران و درعین‌حال مواجههٔ گروه‌های اجتماعی، باهم نزدیک کند:

«در قهوه‌خانه مردم چای می‌نوشند و با یکدیگر به گرمی و خوش‌رویی سخن می‌گویند. در اینجاست که هرکس صاحب خبر است و همه می‌توانند بی‌ترس‌وبیم دربارهٔ سیاست به آزادی صحبت بدارند. هیئت حاکمه نیز متقابلاً به آنچه در قهوه‌خانه‌ها بر زبان مردم می‌رود توجه و اعتنا نمی‌کند. در قهوه‌خانه‌ها مردم خود را به بازی‌های مجاز و سرگرم‌کننده نظیر شطرنج و نرد مشغول می‌دارند؛ افزون بر این‌ها، ملایان، درویشان و شاعران در قهوه‌خانه‌ها میدان‌داری می‌کنند. سخنان ملایان و درویشان چنان‌که در کشور ما جریان دارد، متضمن اندرزهای اخلاقی است، ولی هیچ‌کس ناچار نیست به آن‌ها گوش فرادهد و هیچ داستان‌پردازی حق ندارد هیچ‌یک از بازیکنان را به ترک بازی و شنیدن داستان مجبور کند. داستان‌ها و حکایات داستان‌سرایان گاه منظوم و گاه منثور است. در قهوه‌خانه‌ها ناگهان ملایی در میان قهوه‌خانه یا در گوشه‌ای از آن بر پا می‌ایستد و با صدای بلند به وعظ و خطابه می‌پردازد، یا درویشی به‌ناگاه وارد می‌شود و برای مردم از بی‌وفایی دنیا و بی‌اعتباری آن، بی‌قدری دارایی و ثروت، بی‌ارجی خوشی‌ها و لذات و افتخارات دنیا داد سخن می‌دهد. گاه نیز چنین روی می‌دهد که دو یا سه ناطق هریک در گوشه‌ای سخن می‌گوید؛ یکی نقالی می‌کند و دیگری وعظ. فی‌الجمله دامنهٔ آزادی در این مراکز اجتماع چندان گسترده است که همانند آن در هیچ نقطهٔ دنیا وجود ندارد. هرکس هرچه دلش می‌خواهد، می‌گوید و هرکس به سخن هرکه مایل است گوش فرامی‌دهد و آن‌که به جِد سخن می‌گوید حق ندارد متعرض کسی شود که به طنز و لطیفه و کنایه حرف می‌زند.»۲۰

این فرهنگ در دورهٔ قاجار زمینهٔ ایجاد حوزهٔ عمومی در برخی شهرها می‌شود. براساس گزارش سفرنامه‌نویسان و منابع ایرانی، هسته‌های اوّلیهٔ محافل اجتماعی در همین قهوه‌خانه‌ها شکل گرفت.۲۱ تصویری که از قهوه‌خانه‌های اصفهان، پایتخت ایران آن زمان [یعنی صفویه] ارائه شده است، بسیار به مراکز ادبی شباهت دارد که به‌ویژه در انگلیسی وجود داشته است.۲۲ روشن است که مکانیزم داخل ایران چه شباهت زیادی با انگلستان دارد. حوزهٔ عمومی انگلستان زودتر از سایر کشورهای اروپایی شکل گرفت و کارکردهای انتقادی خود را زودتر از آن‌ها به‌دست آورد. در انگلستان نهادهای حوزهٔ عمومی به‌ویژه قهوه‌خانه‌ها از طریق تعامل طبقات مختلف و دربار پدید آمد و توانست برخلاف فرانسه، بدون خشونت وارد عرصهٔ سیاسی شود.۲۳ به‌طور مشابه، در ایران نیز همین فرهنگ، سنّتی را بنا گذاشته بوده که از طریق رشد آرام، ساختار قدرت را از پایین به بالا به طرح ویژهٔ خود نزدیک کرده است. نحو خاصی از ساختار اجتماعی و اقتصادی در نتیجهٔ این رشد فرهنگی ایجاد شده است که جدای از سلسله‌های حاکم بر ایران، بخش عمده‌ای از نیازهای زیست مردم را تأمین می‌کرده است. حتّی در مقولهٔ بسیار حیاتی امنیت هم فرهنگ ایرانی نقش اصلی را داشته است، به‌طوری‌که نقش پهلوانان شهرها در حفظ امنیت مناطق بیش از نقش نیروهای رسمی نظامی وابسته به حکومت بوده است. این ویژگی تعاملی درون جامعه و حتّی بین اجتماع و حاکمیت، در اکثر حوزه‌ها وجود داشته است تا هیچ‌گاه چیزی به‌عنوان حاکمیت مطلق در ایران به‌وجود نیاید.

بنابراین، تعامل حاکمان و نخبگان اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نیز تعامل نهادهای اجتماعی باهم، نحوی از درهم‌تنیدگی را در جامعه ایجاد کرده بود تا ساختاری پیچیده بر روندهای آن حاکم باشد. این پیچیدگی سنّت ایرانی ویژگی‌هایی به آن بخشیده که کار تحلیل وضعیت آن را سخت می‌کند. اغلب تاریخ‌نگاران مارکسیست به‌سادگی ایران ماقبل سرمایه‌داری را «فئودالیسم» و گاه «فئودالیسم خاص ایران» و «فئودالیسم آسیایی» یا «صورت‌بندی فئودالی-شبانی» نامیده‌اند. این دیدگاه با درنظرگرفتن اهمیت بخش قبیله‌ای و تولید صنایع دستی شهری تقویت می‌شد، درحالی‌که حتّی در بخش کشاورزی اقتصاد به‌ندرت می‌توان مشخصه‌های فئودالی یافت؛ یعنی اشرافیت موروثی به شکل حقوقی و قانونی وجود نداشته و بیگاری در حدّ بسیار کم بوده و از نظام ارباب-رعیتی هم خبری نبوده است. در واکنش به این اشکالات، چندین محقق مارکسیست، نظام تولید آسیایی را به‌عنوان یک گزینه پیشنهاد داده‌اند. تولید آسیایی در صورتی بهتر از فئودالیسم بود که در ایران تنها یک شیوهٔ تولید وجود می‌داشت. اما می‌بینیم که بخش وسیعی از جامعه را شبان‌کاران چادرنشین تشکیل می‌دادند و بخش شهری خارج از کنترل دولت نیز کاملاً بیرون از این الگو قرار می‌گرفت؛ درحالی‌که در اقتصاد زراعی هم مالکیت‌های خصوصی فردی، املاک وقفی و کشاورزان در کنار املاک خاصه سلطنتی حضور داشته‌اند.۲۴

ارتقای تاریخی در طی قرون در ایالات به صور مختلفه انجام یافته است و هر ایالتی قیافهٔ جداگانه‌ای نشان می‌دهد؛ مثلاً ساختمان و ترکیب دهقان گیلان... با ساختمان دهقان ارومیه تفاوت کلّی مشخص دارد. دهقان ارومیه شباهت زیادی به افراد عشایر دارد و بازهم این دهقان با دهقان عشایری تفاوت آشکاری دارد. در ارومیه دهقان مسیحی هم دیده می‌شود که از دیرزمانی در آنجا سکونت داشته و ترتیب کارش با دهقان مسلمان متفاوت است.۲۵ یعنی درعین‌حال که مشابهت‌های مهمی در برخی ابعاد زندگی در سراسر ایران وجود دارد، اختلافات واضحی هم در شاکله و رویهٔ مناطق دیده می‌شود. این هم‌نشینی امور به ظاهر متضاد، تنها به عرصهٔ اقتصاد محدود نمی‌شود و از ارتباط منافع اقتصادی و اجتماعی گروه‌ها فراتر می‌رود. در بُعد فرهنگی هم نوعی همراهی و هم‌نشینی امور متضاد و بعضاً متناقض (در ظاهر) دیده می‌شود. در امر سیاسی، تعامل همیشگی نهاد وزارت که بنیادی شهری دارد با سلسله‌های حاکم که معمولاً از عشایر هستند و ارتباط هر دو این‌ها با علما که در شهر و روستا نفوذ دارند، سیاست‌ورزی ایرانی را پیچیده ساخته است. گرچه رؤسای ایلات و معمولاً ایلات ترک‌زبان، قدرت نظامی را در اختیار داشتند و اغلب شاهان و فرمانروایان را پشتیبانی می‌کردند، مقام‌های دیوانی عمدتاً در اختیار فارسی‌زبان‌ها بود که سنّت مدیریتی متفاوتی داشتند که به‌نحوی در دوران پیش از اسلام ریشه داشت.۲۶

ازطرف دیگر، در امور فکری، بالندگی هم‌زمان فلسفه در قرون متمادی در کنار تصوف فراگیر و درعین‌حال حاکمیت فقه و کلام بر نهاد علمی متکفل امر دینی، نحوی از همزیستی در عین تضاد را در ایران ریشه‌دار کرده است. درزمینهٔ فرهنگی نیز همین صورت دیده می‌شود تا با وجود نظام پادشاهی حاکم بر ایران، مذاهب و فرهنگ‌های گوناگون در کنار هم ولی با حفظ مرزهای فرهنگی به زندگی ادامه دهند. تداوم وحدت حاکم بر ایدهٔ ایرانشهر، در عین حفظ تنوع و تکثر، زمینه‌ای برای استقرار نظامی پیچیده و سنگین و درعین‌حال منعطف را در ایران به وجود آورده است. همین حالت باعث شده تا اصلاحات در ایران بطئی و گام‌به‌گام انجام شود و هر حرکت پیشروانه‌ای، نسل‌های زیادی را درگیر اهداف خود بکند.

یادداشت‌ها

ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، نیکی آر. کدی، صفحهٔ ۹.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۲۳.

آمریکایی‌ها در ایران، آرتور میلسپو، صفحهٔ ۲۷۳.

زیر آسمان‌های جهان، گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان، صفحهٔ ۱۲۶.

ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صفحهٔ ۲۸.

مأموریت آمریکایی‌ها در ایران، آرتور میلسپو، صفحهٔ ۱۲۵ و ۱۲۶.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۱۵۷.

سیاست در ایران، گروه‌ها، طبقات و نوسازی، جیمز آلن بیل، صفحهٔ ۱۷ و ۱۸.

همان، صفحهٔ ۲۲ و ۲۳.

ما و جهان اساطیری، گفت‌وگوی هوشنگ گلشیری با مهرداد بهار، صفحهٔ ۲۳.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۱۸.

سیاست در ایران، گروه‌ها، طبقات و نوسازی، جیمز آلن بیل، صفحهٔ ۴۱.

همان، صفحهٔ ۲۹ تا ۳۱.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۱۲۲.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۲۷۱.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۱۲۲.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۲۶۳.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۱۵۲ و ۱۵۳.

نقد تاریخی، بازتاب فرهنگ و اجتماع ایران در سفرنامه‌های اروپاییان، عباس پناهی، صفحهٔ ۳۶۶.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۱۳۰ و ۱۳۱.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۱۳۴.

همان، صفحهٔ ۱۳۳.

همان، صفحهٔ ۱۲۹.

مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی، جان فوران، صفحهٔ ۷۵ و ۷۶.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۳۵۴.

ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، نیکی آر. کدی، صفحهٔ ۲۴.

مأموریت آمریکایی‌ها در ایران، آرتور میلسپو، صفحهٔ ۲۲۱.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۲۹۴.

ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صفحهٔ ۲۶.

مأموریت آمریکایی‌ها در ایران، آرتور میلسپو، صفحهٔ ۱۲۴.

همان، صفحهٔ ۲۲۴.

ایران در آستانهٔ مشروطیت،‌ هنری ساویج لندور، صفحهٔ ۹۶ و ۹۷.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۸۳ و ۸۴.

درک شهری از مشروطه، رسول جعفریان، صفحهٔ ۹۷.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۲۰.

همان، صفحهٔ ۲۰.

تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، صفحهٔ ۱۳.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۲۴۰ و ۲۴۱.

همان، صفحهٔ ۳۸۴.

نقد تاریخی، بازیگران کوچک بازی بزرگ، جواد مرشدلو، صفحهٔ ۳۷۷.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۲۵۳.

همان، صفحهٔ ۲۵۴.

تاریخ آغاز فراماسونری در ایران، ج ۱، حمیدرضا شاه‌آبادی، صفحهٔ ۷۵.

تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، محمد توکلی‌طرقی، صفحهٔ ۱۰۱.

همان، صفحهٔ ۶۵.

آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، مونیکا ام. رینگر، صفحهٔ ۲۰.

زندگی و زمانهٔ محمدعلی فروغی، احمد واردی، صفحهٔ ۲۲.

دولت و فرودستان، مهمانان ناراضی: فرودستان ایران در حاشیه‌های امپراتوری تزاری، تورج اتابکی، صفحهٔ ۶۴.

خواب آشفتهٔ نفت، از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه، محمدعلی موحد، صفحهٔ ۸۸.

تضاد دولت و ملت، نظریهٔ تاریخ و سیاست در ایران، محمدعلی‌همایون کاتوزیان، صفحهٔ ۱۶۳.

همان، صفحهٔ ۱۶۴.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۲۵۵.

حیات اقتصادی ایرانیان در دورهٔ مشروطه، سمیه توحیدلو، صفحهٔ ۱۱۶.

شهرها و تجارت ایران در دورهٔ قاجار، کیث ادوارد ابوت، صفحهٔ ۲۸.

همان، صفحهٔ ۳۵.

زندگی و زمانهٔ محمدعلی فروغی، احمد واردی، صفحهٔ ۲۵.

ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، نیکی آر. کدی، صفحهٔ ۷۰.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۲۵۶.

شهرها و تجارت ایران در دورهٔ قاجار، کیث ادوارد ابوت، صفحهٔ ۱۷.

همان، صفحهٔ ۳۶.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۱۷۴.

شهرها و تجارت ایران در دورهٔ قاجار، کیث ادوارد ابوت، صفحهٔ ۱۰۸.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۱۷۸.

همان، صفحهٔ ۷۴.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۲۳۶.

جابه‌جایی دو انقلاب: چرخش‌های امر دینی در جامعهٔ ایرانی، مهدی نجف‌زاده، صفحهٔ ۷۴.

همان، صفحهٔ ۷۴.

خواب آشفتهٔ نفت، از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه، محمدعلی موحد، صفحهٔ ۸۸.

ایران در آستانهٔ مشروطیت،‌ هنری ساویج لندور، صفحهٔ ۱۰۱.

رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، رضاشاه و فروپاشی قدرت عشایر بختیاری در ایران، استفانی کرونین، صفحهٔ ۳۶۷.

همان، صفحهٔ ۳۶۲.

همان، صفحهٔ ۳۶۳.

همان صفحهٔ ۳۹۱ و ۳۹۲.

همان، صفحهٔ ۳۹۳.

ایرانی که من شناخته‌ام، بازیل نیکی‌تین، صفحهٔ ۲۳۴.

همان، صفحهٔ ۱۵۹.

تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، موسی غنی‌نژاد، صفحهٔ ۴۰.

مشروطهٔ عثمانی، حسن حضرتی، صفحهٔ ۱۳.

تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، صفحهٔ ۲۱.

ما و راه دشوار تجدد، رضا داوری‌اردکانی، صفحهٔ ۲۶.

ایران در آستانهٔ مشروطیت،‌ هنری ساویج لندور، صفحهٔ ۹۳.

نخستین‌های تاریخ روزنامه‌نگاری ایران، رامین رسول‌اف، صفحهٔ ۱۲۵.

زیر آسمان‌های جهان، گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان، صفحهٔ ۳۴.

پنج اقلیم حضور، داریوش شایگان، صفحهٔ ۴.

ایران در آستانهٔ مشروطیت،‌ هنری ساویج لندور، صفحهٔ ۱۷۹.

زیر آسمان‌های جهان، گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان، صفحهٔ ۲۰۲.

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین