روایت ایرانی (شماره سوّم)

تنیظیمات

 

فصلنامه روایت ایرانی

سال اول | شماره سوم | پاییز ۱۴۰۱

صاحب امتیاز: حوزه هنری انقلاب اسلامی

رئیس شورای سیاستگذاری: محسن مؤمنی شریف

سردبیر: میرشمس‌الدین فلاح هاشمی

مسئول پرونده ویژه: زهرا قمی کردی

ویراستار: سحر لطفعلی

مدیرهنری: حسین کریم‌زاده

چاپ و صحافی: واژه‌پرداز اندیشه

ای برادر تو همه

سخن نخست

روایت‌ها از جان‌ها و عمق اندیشه‌های بشری نشأت می‌گیرند. آنگاه که مخاطب، پس از لمس و مشاهده و خواندن روایات ایرانی، به کُنه و عمق اندیشه اسلامی و ایرانی آن روایت واقف شود و بتواند میان داستان‌ها و روایت‌های پیشِ‌رو، سره از ناسره تشخیص دهد و روح ایرانی و اسلامی تعبیه شده در روایات را که در قالب داستان و قصه روایت می‌شود دریابد، گزاف نیست که هم‌داستان شده‌است با روایت ایرانی. هم‌داستان شده است با مغز و بطن روایت هدایتگر. روایتی که با جزءجزء زندگی او کار دارد. روایتی که نمی‌خواهد صرفا سرگرمی و ملعبه‌ای باشد او را.

بنابراین اگر بخواهیم به ساختار داستان‌ها و رمان‌ها بپردازیم و نگاهی فرمی به شیوه‌های قصه‌پردازی و قصه‌گویی بشر بیاندازیم، خود را و مخاطب خویش را فریفته‌ایم! داستان‌ها و رمان‌ها خالی از اندیشه و فکر نیستند. آن‌ها نمایندگان بی‌چون و چرای اربابان اندیشه‌اند؛ خواه درست خواه نادرست. شاید در روزگار نخستین که بشر بر دیواره‌های غارها قصه کشید و داستان شکار و جنگ خویش را به اغراق، قصه گفت؛ جذابیت داستان و سرگرمی اولیه مرادش بود اما در پس همان قصه‌های نخستین نیز فکر و اندیشه اولیه بشر دیرینه مشهود است. آنچه اکنون از حیات نخستینان می‌فهمیم همان است که رسم شد.

دفتر روایت ایرانی راهی بس صعب در پیش دارد تا بتواند این نکته را جا بیاندازد که در پس هر قصه‌ای و پشت هر داستانی، اندیشه‌ای است و نویسندگان داستان‌ها، راویان اندیشه‌های اندیشمندان بزرگ و کوچک روزگارند. اندیشمندانی که گاه ملتی را به سوی سعادت و گاه به سوی تباهی و نابودی سوق داده‌اند. و البته نویسندگان به گونه‌ای هنرمندانه آن اندیشه‌ها را به مردم روزگار خویش رسانده‌اند.

مطالعه و غور و اندیشه در آثار بزرگ و شاخص رسیده از همه ملل و بخصوص ایران عزیزمان، به خوبی بر این امر گواهی خواهد داد که رمز و راز داستان‌های بشری چیست.

جمیع ابنای بشر در جمیع آثار هنری خویش در پی ابراز اندیشه خویش است و دانستن آن بر همه دوست‌داران آثار ادبی و هنری به نظر می‌رسد لازم باشد.

ای برادر تو همان اندیشه‌ای

مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

گر گل است اندیشه تو گلشنی

ور بود خاری تو هیمه گلخنی

ضمن برشمردن قابلیت‌های داستان ایرانی و روایت‌های ایرانی، در شمارگان بعدی حتما نقبی عمیق خواهیم زد به رمان امروز و معاصر غرب که اتفاقا پر از اندیشه‌های به‌روزشده غرب مدرن است!

از حضرت دادار کریم می‌خواهیم که ما را در این امر خطیر رهنمون باشد و دست‌گیر.

تاریخ بشریت تاکنون نتوانسته روایتی بیاورد که در آینده رخ داده باشد. روایتی بیاورد که در حال رخ داده باشد. فقط روایت را شما می‌توانید به گذشته بیان کنید. غیر از این هم تا الان امکان‌پذیر نبوده است. آن کسی هم که می‌نویسد وانمود می‌کند که در آینده رخ خواهد داد

نگاهی به ساختار «روایت» و علم «روایت‌شناسی»: بررسی فرم و محتوا در اصطلاح "روایت ایرانی"

دکتر "علی عباسی"؛ نشانه‌شناس و مدیر گروه زبان و ادبیات فرانسه و استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی است. او در کنار نوشتن ده‌ها مقاله علمی و پژوهشی؛ چندین رمان و اثر داستانی را نشانه‌شناسی و روایت‌شناسی کرده است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم.

" روایت‌شناسی کاربردی: تحلیل زبان‌شناختی روایت (تحلیل کاربردی بر موقعیت‌های روایی، عنصر پیرنگ، و نحو روایی در روایت‌ها)" که در جایزه جلال مورد تقدیر قرار گرفت، " نقد اسطوره ای تخیلی "، " بررسی ساختار اندیشه و تخیل در آثار فریدون عموزاده خلیلی "، " بررسی ساختاری و تخیلشناسی آثار محمودرضا بایرامی ‌"،" تخیل روایت و شکل شناسی در آثار داوود غفارزادگان "،" ساختارگرایی در روایت‌شناسی: روایت‌شناسی گفتمانی "

از استاد علی عباسی به‌خاطر وقتی که در اختیار دفتر روایت ایرانی گذاشته‌اند سپاسگزاریم.

در ابتدا می‌خواستم دربارهٔ "روایت ایرانی" و خود واژهٔ "روایت" کمی صحبت کنیم بعد بحث را در همین حوزه و روایت ایرانی به فراخور ببریم.

من چیزی به اسم روایت ایرانی نمی‌شناسم! یعنی اگر به‌عنوان نشانه‌شناس بخواهید از من، نمی‌شناسم البته می‌دانم چه می‌خواهید بگویید. من این‌طور روایت را تقسیم بندی می‌کنم و متوجه هم هستم که شما چه می‌گویید با توجه به بحث‌هایی که قبلا باهم داشتیم. ما می‌توانیم روایت را از منظر ساختاری و شکلی بررسی کنیم؛ آن وقت دیگر روایت ایرانی، روایت فرانسوی، روایت انگلیسی و روایت آمریکایی نداریم؛ یک روایت جهانی داریم. یک بار دیگر می‌توانیم محتوای روایت را بررسی کنیم. می‌دانم که منظور نظر شما بیشتر محتوای روایت است. چون روایت یک شکل خاصی دارد در تمام دنیا و به یک شکل صحبت می‌کنند که الان تعریفش را به شما می‌گویم. اما وقتی می‌فرمایید روایت ایرانی منظورتان این است که محتوایش ایرانی باشد.

من اول بحثم را با همان روایت از لحاظ شکلی شروع می‌کنم. روایت یک تعریف دارد. یکی از ویژگی‌های انسان نسبت به تمام موجودات دیگر در این است که روایت دارند. تنها موجودی که روایت دارد انسان است. حیوان زبان دارد انسان هم زبان دارد. منتها حیوان قادر نیست نشانه‌های آوایی را یک به یک کنار هم بگذارد و یک جمله از آن درست کند که روایت شود. نمی‌تواند صرف و نحو درست کند ولی انسان قادر است این کار را بکند یعنی بزرگ‌ترین تمایزشان در این است. سگ نمی‌تواند دو نشانه را کنار هم بگذارد و یک جمله بسازد. حالا انسان می‌آید می‌گوید: من علی را دیدم، حسین را دیدم، من با علی غذا خوردم؛ ببینید این‌ها نشانه‌ها را دارند. ما تقریبا بیست هزار واژه در فرهنگ‌نامه داریم. با این بیست هزارتا می‌توان میلیون‌ها میلیون جمله درست کرد. پس حرف اول من این است؛ یک: در بحث ساختاری تفاوت انسان با حیوان در اینجاست که انسان نحو دارد. نحو تولید روایت می‌کند. این نحو که تولید معنا می‌کند اگر نحو نباشد صرف نمی‌تواند تولید معنا بکند یعنی واژه به تنهایی معنا ندارد. واژه که در جمله قرار می‌گیرد، تولید معنا می‌کند، خیلی شفاف و روشن. پس روایت برای همهٔ انسان‌هاست، جهانی است و یک فرمول خاص هم دارد که بعدا می‌آید نوع ادبی می‌شود. ما می‌گوییم این متن روایت است خب یعنی با متن کنار خودش که از نوع دیگری هست مثلا توصیفی است متفاوت است. تفاوتشان در چه چیزی است؟ در توصیف هم شما دارید روایی‌گری می‌کنید. ببینید روایی‌گری بین تمام متون مشترک است. چه متنتان توصیفی باشد چه روایت، روایی‌گری در همه‌اشان مشترک است. حالا ما می‌خواهیم بفهمیم از لحاظ علم نشانه‌شناسی، روایت چیست؟ برای روایت دو تعریف آورده‌اند که این دو تعریف کامل‌کنندهٔ یکدیگر است، نفی یکدیگر نیست. اولین کسی که آمد روی روایت‌ها کار کرد، "ولادیمیر پروپ" بود. بعدا تئوری‌های پروپ می‌رود در فرانسه و بارت، گرمس، فونتنی و دیگران می‌آیند این را وسعت می‌بخشند و غنی‌اش می‌کنند. از دل این یک نوع روایت‌شناسی دیگر می‌آید بیرون که سردمدارش "ژرار ژنت" است. من همین جا دو تا اسم بردم. از یک سو کرمث و پروپ و از سوی دیگر ژرار ژنت؛ هر دوی این‌ها در ایران شناخته شده هستند.

روایت جوهره‌اش از زبان است. زبان هم لایه لایه است. به‌طور مثال وقتی پسرم را صدا می‌کنم "سپهر" بیا، جواب من را نمی‌دهد اما دخترم وقتی به او می‌گویم بیا سریع می‌آید، سنش خیلی پایین‌تر است. چرا می‌آید؟ پسرم می‌نشیند متن را لایه لایه می‌کند، الان ساعت ۹ شب است، الان بابا من را صدا کرد، نمی‌خواهد بگوید بیا، به این معنا نیست. می‌خواهد بگوید بیا بردار مثلا این جعبه را بگذار پایین کنار سطل آشغال؛ تنبلی می‌کند نمی‌آید. دخترم چون کوچک‌تر است می‌داند نمی‌تواند این کار را بکند و به این چیزها هم فعلا توجه ندارد، تا می‌گویم بیا، می‌آید یعنی قادر نیست زبان را لایه لایه کند. این یک مثال کوچک بود از لایه لایه کردن زبان یعنی بحث تفسیر وقتی می‌آید در متن که شما قادرید زبان را لایه لایه کنید. نگاه کنید مثال دیگری می‌زنم؛ به پارک بروید به سگی بگویید بیا می‌آید بگویید برو می‌رود صد بار بگویید بیا و برو می‌رود و می‌آید قادر نیست تفسیر کند چون قادر نیست زبان را لایه لایه کند. شما لایه لایه که می‌کنید یک فاصله می‌افتد و تولید معنا می‌کند یعنی این معنا از فاصله ایجاد می‌شود همان نحویی که شما ایجاد می‌کنید.

درواقع می‌فرمایید تعلیق در این فاصله است

بله در این چیزهاست و در تکنیک‌های خودش قرار می‌گیرد و ما داریم از لایه‌های ابتدایی خودش صحبت می‌کنیم. شما وقتی با زبان طرف هستید یک متن می‌گذارند جلوی شما، متن را می‌گویند روایت است، در این متن چهارتا سطح وجود دارد. واحد معنایی هر روایت چهار سطح است. یک سطحی که کنشگرها دارند در آن بازی می‌کنند. یک سطح بالاتر که دیگر ارتباطی با این ندارد و جدا می‌شود. سطحی است که راوی و مخاطب نشسته‌اند. راوی برای مخاطب داستان آن سطح اولیه را بیان می‌کند. یک سطح بالاتر است که نویسندهٔ انتزاعی و خوانندهٔ انتزاعی نشسته است. یک سطح آخر داریم که نویسنده ملموس و خوانندهٔ ملموس نشسته‌اند. ما همهٔ سطح‌ها را می‌گذاریم کنار، فقط به دو سطح می‌پردازیم که بتوانیم این حرفمان را جمع و جورش بکنیم. سطح راوی و مخاطب از یک سو، سطح کنشگرا از سوی دیگر. یکی از ویژگی‌های روایت این است که شما باید حتما راوی و مخاطب داشته باشید. از گذشته سخن بگویید نه از آینده. اصل هر روایت این است که شما الان اینجا از آن روز و آنجا صحبت می کنید یعنی شما دو زمان و دو مکان که کاملا از هم جدا شده‌اند دارید. الان اینجا، آن روز آنجا. منی که الان اینجا هستم در مورد آن روز فقط می‌توانم صحبت کنم. این اصل اول روایت است. تا حالا نشده است کسی از آینده روایت بکند. بین آینده و حال جدایی کامل است و باید این جدایی حتما باشد به همین خاطر است که شما وقتی داستان می‌گویید، داستانتان را هیچ وقت نمی‌توانید به زمان ماضی نقلی بگویید. شما داستانتان را هیچ وقت نمی‌توانید به زمان حال بگویید یا آینده. داستان اتوماتیک‌وار مادرزادی به زبان ماضی ساده گفته می‌شود. امکان ندارد غیر از این باشد.

حال چه؟

آن گفتگوست.

مثلا بگویم نشسته‌ام و دارم چایی‌ام را می‌خورم چه؟

این روایت نیست. متوجه هستم. کار دیالوگ را برای شما انجام می‌دهد. آنجا در داستان بعدا دیالوگ‌ها می‌آید. نقل قول‌های مستقیم و غیرمستقیم می‌آید. بنده قانون جهانی را خدمت شما می‌گویم. تا الان فعلا نیامده است حالا نمی‌دانم امشب بیاید پس فردا شب بیاید نمی‌دانم. اما تا الان هیچ کس نتوانسته روایتی ایجاد کند _ از طرف خودم دارم می‌گویم _ تاریخ بشریت تاکنون نتوانسته روایتی بیاورد که در آینده رخ داده باشد. روایتی بیاورد که در حال رخ داده باشد. فقط روایت را شما می‌توانید به گذشته بیان کنید. غیر از این هم تا الان امکان پذیر نبوده است. آن کسی هم که می‌نویسد وانمود می‌کند که در آینده رخ خواهد داد تازه با این وانمود کردنتان دو تا زمان و مکان دارید درست می‌کنید.

چون راوی الان دارد تعریف می‌کند.

بله الان دارد تعریف می‌کند و چیزی که بعدا رخ خواهد داد که خودش رفته تجربه حاصل کرده در سرزمین دیگری در مکان دیگری برگشته و حالا دارد بیان می‌کند.

انگار با ماشین زمان رفته باشد

با ماشین زمان رفته است. ببینید خودت حرفه‌ای هستی داستان‌نویس هستی. اینی که الان مخاطب جلویش نشسته نمی‌تواند با آنجا ارتباط برقرار کند. می‌خواهید الان یک داستان بگویم؟ در بچگی فوتبال بازی کردید احتمالا، تا حالا زمین خوردید؟

بسیار

دمت گرم یکی از بازی‌های فوتبالت را برای من بگو.

داستانی بگویم؟

نه حادثه‌ای که برایت رخ داده است بگو.

روی چمن بازی می‌کردیم کسی سانتر می‌کند من و نفر حریف می‌پریم بالا تا سر بزنیم او آرنجش می‌خورد به گلویم و نفسم برای چند ثانیه قطع می‌شود.

از گذشته بگو. البته درست گفتی همه را به حال گفتی. الان پریدی بالا؟ الان می‌پری بالا؟

۳۰ سال پیش بود. بچه بودیم می‌رفتیم فوتبال. در یکی از این روزهایی که رفته بودیم فوتبال بازی کنیم در وسطای بازی توپی سانتر می‌شود با همدیگر می‌پریم بالا و این حادثه پیش می‌آید.

ببین قبول است. بچه بودین در گذشته بودین درست شد؟ توپ سانتر شد پریدم بالا گلویم آسیب می‌بیند. این را باید این‌طور می‌گفتی اما شما چطور گفتی، گذشته بودی، رفته بودی، ماضی بعید، توپ سانتر می‌شود حالا می‌پریم بالا گلویم ضربه می‌خورد. الان که نپریدی بالا، این زمانت حال است اما ارزشش ماضی ساده است. ارزش تاریخی دارد. اول با یک بستری شروع کردی از بستر گذشته آمدی به حال گفتی اما حالتان قلابی است چون الان پیش من نشستی شما الان که نمی‌پری بالا، توپی هم اینجا نیست! آن حادثه را برای این که زنده باشد به زمان حال گفتی.

تنظیمات
اندازه فونت
16
فاصله بین خطوط
36
ایران سنس
وزیر
نازنین