مجید عبدی خلیفه، نویسنده جوان و برگزیده جشنواره خودنویس، با رمان«آرش دخمهها» نگاهی نو به اسطوره کهن آرش کمانگیر انداخته است. این اثر، حاصل تحقیق، بازنویسی و تلفیق زبان کهن با روایتهای معاصر است و تلاش دارد چهرهای انسانی،چندلایه و روایی از قهرمانی اسطورهای ترسیم کند که از دل دخمهها برخاسته است.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی نشر صاد، مجید عبدی خلیفه، نویسنده جوانی که پیشتربا رمان «آرش دخمهها» توانست مقام دوم جشنواره خودنویس نشر صاد را از آن خود کند،این روزها مشغول نگارش رمانی اجتماعی با رگههایی از اتفاقات جنایی است. انتشار«آرش دخمهها» بهانهای شد تا با او درباره خاستگاه داستان، روند نگارش، چالشها ودغدغههایش گفتوگو شود؛ اثری که از دل یک نمایشنامه متولد شده و اکنون در قالب رمان به کتابفروشیها راه یافته است. عبدی خلیفه در بخشی از روایت خلق این اثر میگوید: «حدود سالهای ۱۳۸۰ و۸۱، زمانی که برای جشنواره تئاتر استانی فارس در شیراز کار میکردیم، با نمایشنامه “اژدهاک” بهرام بیضایی آشنا شدم. در تمرینهای گروهی و بحثهایی که در گروه کارگردانی داشتیم، به همراه دوستانم ،آرش بیضایی، از مجموعه “سه برخوانی” را خواندیم. همانجا بود که با نگاهی تازه به اسطورهها مواجه شدم؛ اینکه آیا میتوان آنها را از زوایایی دیدکه پیشتر گفته نشده؟ همین پرسش، اسطوره آرش را برایم جذاب کرد».
این نویسنده درباره شکلگیری نخستین نسخه از «آرش دخمهها» چنین توضیح میدهد:«سال ۱۳۸۳ اولین نسخه از نمایشنامه را نوشتم و سال بعد به جشنواره تئاتر دانشگاهی فرستادم که در مرحله بازخوانی متون پذیرفته شد. اما به دلیل مشغله در ستاد اجرایی جشنواره و فعالیتهای دیگر، اجرای آن به تعویق افتاد. حتی قرار شد یکی از همدانشگاهیها آن را اجرا کندکه او نیز موفق نشد». به گفته عبدی خلیفه، روند بازنویسی و بازنگری این اثر در سالهای بعدادامه یافت تا در سال ۱۴۰۰ نسخه نهایی نمایشنامه استخراج و به صورت طرح داستان برای جشنواره خودنویس صاد ارسال شد. او باشگفتی میگوید:«چهار ماه بعد خبر دادند که طرح پذیرفته شده و باید آن را به رمان تبدیل کنم. در سال ۱۴۰۲ نسخه نهایی را به جشنواره رساندم و باز هم با کمال تعجب، اینبار مقام دوم نصیب “آرش دخمهها” شد. حالا این کتاب چاپ شده و در بازار کتاب در دسترس است». وی درباره فرایند پژوهش و گردآوری اطلاعات برای نوشتن اثر نیز چنین میگوید:«در سالهای ۱۳۸۳ و ۸۴، تحقیقات را آغاز کردم. آن زمان اینترنت به گستردگی امروز نبود و برای پیداکردن منابع باید به فرهنگستان هنر و ادب مراجعه میکردیم که عضویت در آنها خود داستانی بود. منابع اصلی من شامل اوستا، فرهنگ لغات و تاریخنامههایی چون طبری بود». عبدی خلیفه ادامه میدهد:«بعدها با روایت سیاوش کسرایی از آرش آشنا شدم و بارها در هنگام نگارش شعر او را میخواندم یا میشنیدم. حدود یازده روایت تاریخی از آرش از مورخان و متفکران سدههای گذشته جمعآوری کردم. نکته مشترک همهی آنها این بود که آرش تیری انداخته تا مرز ایران را پس از جنگ با توران مشخص کند».
وی همچنین از آشناییاش با کتاب «چرا جای داستان آرش کمانگیر درشاهنامه خالی است؟» نوشته خانم گازرانی یاد میکند و میافزاید:«تحقیقات من کموبیش در این کتاب نیز آمده بود، اما به نتیجهگیری متفاوتی درباره علت غیبت این داستان در شاهنامه رسید». نویسنده «آرش دخمهها» برای تکمیل فضاهای تاریخی رمان نیز به سراغ منابع نظامی رفته است: «کتاب “ارتش ایران هخامنشی” اثر دانکن هد، با ترجمه آقای آقاجاری، از منابعی بود که برای توصیف نبردها و لشکرکشیها بسیار مفید بود». درباره شخصیت آرش، عبدی خلیفه توضیح میدهد:«پیام اصلی اثر درون خود روایت و حادثه نهفته است و اگر آن را آشکارابگویم، ممکن است داستان لو برود. فقط همین را بگویم: آرش انسانیست مانند دیگران،با ضعفها و قوتهایی مشابه. اما وقتی تیری در دستش قرار میگیرد، نگاه دیگران بهاو تغییر میکند. آنجاست که اسطوره آغاز میشود». وی از چالشهای نوشتن نیز چنین یاد میکند:«در طول کار، گاهی نوشتن متوقف میشد و راه جلوی چشمم محو بود. بعضی شبها داستان را در خواب میدیدم و با شوق از خواب بیدار میشدم تا ادامهاش رابنویسم». عبدی خلیفه اضافه میکند: «وجود سه راوی که هرکدام از منظر خود روایت میکنند، کار را دشوارتر کرده بود. لحنها در ابتدا بسیار نزدیک بودند و تفکیک آنها چالش بزرگی برایم بود.اما فکر میکنم همین تفاوتهای جزئی، به روح رمان جان داد». در توصیف نقطه اوج داستان، نویسنده لحظهای را برجسته میکند که آرش حقیقت را با یک کارگر ساده در میان میگذارد؛ کارگری که در تردید، ناباوری و خشم فرو میرود.
در مورد زبان اثر، عبدی خلیفه بیان میکند:«زبان شاعرانه توصیفیست که دیگران پس از انتشار کتاب به کار بردند. از نظر من، زبان “آرش دخمهها” ترکیبیست از لحن گذشته بسیار دور و زبان امروزی؛ تا هم حس باستانی داستان حفظ شود و هم خوانایی آن برای مخاطب امروزی». وی در ادامه به چندصدایی اثر اشاره میکند و میگوید:«داستان آرش در طول تاریخ با روایتهای گوناگون همراه بوده و همین میتواند یکی از دلایل حذف آن از شاهنامه باشد. من تلاش کردم با چند راوی، زاویههای مختلف این رویداد را به تصویر بکشم». نویسنده همچنین یادآور میشود:«اسطورهها معمولاً از دل یک رویداد واقعی برمیخیزند. اما تبدیل شدن آنها به روایتهای پیچیده، نتیجهی انتقال سینهبهسینه از میان مردم عادی است؛درست مانند ضربالمثل “یک کلاغ، چهل کلاغ».” وی تأکید میکند: «اگرچه نخستین روایت آرش در اوستا و از زبان هورمزد آمده، اما راوی نهایی همیشه انسان است. درست مانند دیگر ادیان». درباره بازخوردها و نقدها، عبدی خلیفه با صراحت میگوید: «نقد مستقیمی نخواندهام. اما یکی از خبرگزاریها، نقلقولی از کتاب منتشر کرده که اصلاً در متن من وجود ندارد. با اینکه این موضوع نادرست بود، تصمیم گرفتم واکنشی نشان ندهم». اگر بخواهیم یک دیالوگ را نمایندهی حال و هوای اثر بدانیم، نویسنده این قطعه را برمیگزیند:«آرام در گوشم نجوایی آمد که تو را خیلی دوست میداشتم… میخواستم فرزند ایران باشی که با گیرش کمانت جاودانه شوی… همه جای ایرانزمین سرایت باشد… اما تو خود نخواستی…»