نمایش 10–18 از 101 نتیجه

نمایش 9 24 36

به هوای گرفتن پروانه‌ها

84,000 تومان251,000 تومان

چراغ راهرو فقط روشن بود. تند کلیدها را زدم و مثل جن‌زده‌ها مات راهرو شدم. چوب‌ها شکسته شده بود. درِ تالار آینه باز بود یا ملک‌الموت… طوبی‌خاتون انگار یک‌آن سکته کند، دست برد سمت قلبش و آخ بلندی کشید…

کلاه سازها

106,000 تومان319,000 تومان

کار سازنده‌ها ساختن لباس برای پادشاه است. آن‌ها از گل‌ها و سایر اجزای دوست‌داشتنی طبیعت برای پادشاه لباس صلح می‌دوزند.

خاکستر صلح

86,000 تومان259,000 تومان

با خاکستر صلح به سرزمین سیستان می‌رویم و به بهانۀ شهر سوخته با ماجراهای عجیب‌وغریبی آشنا می‌شویم که بی‌ارتباط با ماجراهای روزگار معاصر نیست.

سناریوی قتل

85,000 تومان249,000 تومان

گفت:

«یه قاتل توی ساختمان شما هست!»

گفتم:

«فکر کنم خودمم.»

قانقاریا

55,000 تومان158,000 تومان

گویی این حقیقت است که هر انسانی چندین بار متولّد می‌شود و در دنیاهای مختلف زندگی می‌کند. گاهی این دنیاها که به موازات هم هستند، در یکدیگر تداخل می‌کنند. شاید برای یاس این صحنۀ آشنا همان لحظۀ تداخل باشد.

با سرکوب احساسات و ازبین‌بردن قلب‌ها، به یک اجتماع بی‌احساس مثل ربات تبدیل می‌شویم. مفهوم آزادی را هیچ‌کس بدون قلب درک نخواهد کرد.

شنبه عزیز

60,000 تومان179,000 تومان

عشق پسر مسلمان به دختر یهودی، یک عاشقانۀ آرام از دو جوان است که در یکی از محلات اصفهانِ دهۀ سی زندگی می‌کنند. دوستی و رفاقت و آدم‌هایی که تا پای جان پایبند به رفاقت خود هستند، یادآور سنّت‌های فراموش‌شده است.

تب خشک‌سالی

139,000 تومان

باغ‌ها و دشت‎ها که خشکیدند، باغداران و زمین‌داران هم دلسرد شدند. دل از باغ و زمین خود کندند و راهی دیار غربت شدند. هرکسی به‎سویی و شهری رفت تا نان برای سفرۀ خانواده‌شان بیاورد. خیلی‌ها هم زن و بچه‌شان را برداشتند و باهم راهی دیار غربت شدند.

دختر آب

39,000 تومان99,000 تومان

آناهید از این سفر ناراضی است. او که به خاطر صورت کک و مکی و موهای زرد خودش را زشت می­داند از دایی می­شنود در گذشته چشمه ای بوده  که دخترها وقتی از آبش می آشامیدن زیبا می­شدن و تا چهل روز هر دعایی می کردن بر آورده می­شده.

مرز روشنان

86,000 تومان259,000 تومان

رگا شهری در جنوب کوه بلند دماوند بود. پنج دروازۀ بزرگ در پنج جهت مختلف داشت که هرکدام از آن‌ها به یک راه اصلی باز می‌شد. در میان دروازه‌ها مازن از همه قدیمی‌تر بود و بر روی آن مار بزرگی به شکل برجسته هک شده بود… هنوز شب فرا نرسیده بود که بویی بد و خفه‌کننده در هوا بلند شد…