باغ فرهنگ
55,000 تومان – 159,000 تومان_ پانزدهم خرداد امتحان نهایی ریاضی داشتیم. زمان امتحان حدود ساعت دهیازده صبح و حوزه امتحانی هم مدرسه دارالفنون بود. من مثل هر روز با دوچرخه و همراه یک تعداد از دوستانم از خیابان گرگان و دروازه شمیران حرکت کردیم به سمت پایین، امّا وسط راه نیروهای نظامی جلوی ما را گرفتند که نمیتوانید بروید.
_ اوستا حسین نجار همسایه ما بود؛ با پدرم دوستی داشت و یک تختهنرد هم برایش ساخته بود. کارگاه او کارگاه پر رونقی بود. سهچهارتا شاگرد داشت و چون همه مثل خودش بیسواد بودند، عصرها وقتی روزنامه کیهان برایشان میآمد، این اوستا حسین میآمد در خانه را میزد که: «آقای فرهنگی بیزحمت میشه به علی اکبر بگید بییاد برای ما روزنامه بخونه؟»
_ مَک کِراسکی قبول کرد که برای کمک به ایالت اُهایو بیاید. منتها گفت: «من برای هر نیمسال مبلغ شصتهزار دلار دستمزد میگیرم.»
به اینجا که رسید، گفتم: «من باید با رییسم صحبت کنم. با پروفسور گویر صحبت کردم و گفتم ظاهرا او میتواند مشکل ما را حل کند، امّا قیمتش خیلی بالاست. برخلاف تصور من، گویر با خوشحالی گفت: «خیلی خوبه! دعوتش کن.»