خواننده همراه شخصیت اصلی داستان به کردستان سرد و زمستانی میرود و از مردم صبور آنجا میآموزد که چطور دنبال بارقههای امید در زندگیش بگردد. چطور رنجها را با پایمردی تاب بیاورد.
توی چشمش برف میبارید
داستان درباره زنی است که تمام تلاشش را میکند تا در کارش موفق باشد. مثل خیلی از آدمها هر روز زخمهای روحش را میپوشاند تا کسی نبینتشان. گذشت زمان بایدخاطرات و اثرشان را کمرنگ کنند اما نمیشود، خاطرات کش میآیند و بر امروز سایه میاندازند. ستاره یاد میگیرد جراحتهای روحش را در آغوش بگیرد و به راهش برای رسیدن به هدفهای روزمرهاش ادامه بدهد.با گذشتهاش آشتی کند و خود را همانطور که هست بپذیرد.
نام کتاب:
توی چشمش برف میبارید
نویسنده:
آذر کیوان
مترجم:
-
گوینده:
-
ناشر:
صاد
شابک:
0-94-5336-622-978
دسته: بزرگسال, داستان و روایت
برچسب: امید، همت جمعی

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.