ورود / ثبت نام
library3
کتابخانه من
فروشگاه صاد
0 محصول / 0 تومان
منو
فروشگاه صاد
ورود / ثبت نام
0 محصول / 0 تومان

صفحه اصلی

داستان و روایت
پژوهش
خودنویس
روایت ایرانی
کتاب صوتی
درباره ما
خانه داستان و روایت بزرگسال خرداد نارس
Placeholder
اشتراک
بازگشت به محصولات
نمایش معنا
اتمام موجودیالکترونیکیکاغذی
در انتظار تصویر محصول

خرداد نارس

مجموعۀ خرداد نارس از 15 داستان کوتاه پدید آمده ‌است. هرکدام از این داستان‌ها برشی است از زندگی زنان و مردانی‌ که سبک زندگی و یا باورها و آرزوهایشان آن‌ها را به انزوا کشانده. گذشته‌شان گاهی آینده‌ای شیرین رقم می‌زند و گاهی تلخ. گاهی باید انتخاب کنند و گاهی اسیر انتخاب دیگران می‌شوند. تنهایی برای هیچ‌کدامشان مرگ‌آور نیست؛ فقط سکویی است برای پرواز یا شاید هم سقوط.

افزودن به علاقه مندی
دسته: بزرگسال, داستان و روایت, سبک زندگی برچسب: باورهای سنّتی, زنان و مردان, سبک زندگی
بستن (Esc)

برجسته ترین اثر نشر صاد

"بیروط" تنها اثر ایرانی که همزمان جایزه کتاب سال و جایزه جلال آل احمد را در سال 1402 از آن خود کرد.

شما هم دوست دارید نویسنده شوید؟

نشرسرای خودنویس هرساله طی یک فراخوان ملی همه کسانی را که دارای استعداد نویسندگی هستند به خود فرا می‌خواند.

  • توضیحات
توضیحات
 واژه‌ها را با چشم و صدای خودم می‌خوانم؛ اما صدای احمد توی سرم می‌پیچد. مسخره است؛ نه؟ اینکه دو بیت شعر برایم خوانده، بعد من هر بیت دیگری را می‌خوانم. صدای او را می‌شنوم، مسخره است دیگر! اصلاً قرار نبود از این چیزها بنویسم…

جوری ضجّه می‌زنه که دل سنگ هم آب می‌شه. داغ مادر خیلی سخته؛ اما اینا همه‌ش از درد تنهاییه؛ از درد بی‌همدمیه…

شاید نبودن‌ها نشونه‌اَن تا واقعیت رو قبول کنیم؛ اما آدما همیشه اسیر می‌شن توی نداشته‌هاشون و فکر می‌کنن تصوّراتشون می‌تونه واقعیت بشه. غافل ازاینکه تصوّر داشتن یا بودن کسی برای واقعاً داشتنش و بودنش کافی نیست…   خوب شد نفهمیدند من قلِ تو هستم… درست است که می‌فهمیدند یا نمی‌فهمیدند، امروز نبودن مرجان سر جایش بود؛ اما همین‌که یکی را توی دلم دارم، کافی است. آدم باید یکی را کنج دلش داشته باشد وگرنه احتمال دارد زندگی را تاب نیاورد و خودش را خلاص کند.

دل‌تنگم. دلم هوایش را کرده؛ کم هم نه، خیلی! روی برگشتن هم ندارم. خودم همۀ پل‌های پشت‌سرم را خراب کردم. هرچه دنبالم آمد، در را باز نکردم. هرچه بیشتر زنگ زد، بیشتر جواب ندادم. برای خودم از خانۀ خانم‌جان یک زندان انفرادی ساختم تا بلکه کسی بچه‌ام را نگیرد.

می‌دانستم هیچ مردی دلش نمی‌خواهد با زنی زندگی کند که باید داروندارش را بگذارد برای درمانش. هیچ مردی حوصلۀ مریض داری ندارد؛ آن‌هم اوّل زندگی. می دانستم چون هر بار سرم گیج رفت، محسن فقط نگاه می‌کرد. نگاهی که هیچ حرف و هیچ حسی نداشت. حدّاقل حالا اسمش توی شناسنامه‌ام بود؛ اما اگر بفهمد…

 

محصولات مشابه

الکترونیکیکاغذی

من فقط یک داستان کوتاه نوشته بودم

الکترونیکیکاغذی

پشت دروازه‌های برزخ

الکترونیکیکاغذی

لیان دخت

الکترونیکیکاغذی

هیولای تلخ

الکترونیکیکاغذی

زندانبان

الکترونیکیکاغذی

چگونه به مادر بزرگم خواندن یاد دادم

الکترونیکیصوتیکاغذی

پیامبر بی‌معجزه

الکترونیکیصوتیکاغذی

چهل و یکم

اینجا کتاب بخوان!

آدرس ما: تهران، خیابان انقلاب اسلامی بین ابوریحان و فلسطین، بن بست سروش، پلاک 2

شماره تماس:  66470016-021

saadpub.ir saadpub.ir

تمام حقوق برای نشر صاد محفوظ است.
  • منو
  • دسته بندی ها
  • داستان و روایت
  • پژوهش
  • خودنویس
  • روایت ایرانی
  • کتاب صوتی
  • صفحه نخست
  • محصولات
  • حساب کاربری من
  • سبد خرید
  • کتاب‌های الکترونیکی من
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • ورود / ثبت نام
سبد خرید
بستن (Esc)

ورود

بستن (Esc)

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

یا

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:30)

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری
سایدبار
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
ورود
ورود با موبایل
ورود با ‫آدرس ایمیل
آیا هنوز عضو نشده؟ اکنون ثبت نام کنید
بازنشانی رمزعبور
ورود با موبایل
ورود با ‫آدرس ایمیل
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ اکنون وارد شوید
طراحی شده با   دیجیتس
فروشگاه
کتابهای من
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من