مه غلیظی از دود قلیان بالای سر تماشاچیان سایه گسترانده بود. امّا صدای خنده هاشان عمارت را پر می کرد، سرخوش و بی قید، مانند تیرک های کج و کوله ای بودند یا مثل سگانی که بو می کشیدند.
یک حیاط چهارگوش، حوض گردی در وسط حیاط و اطرافش چند قلمه شمشاد، سه تخته چوبی نزدیک هم، کنار حوض و ایوان ها با سقف هایی پر از نقش و نگار.
هیاهویی ناگهانی، فضای حیاط را پر می کرد.
زنان بهت زده روبروی ایوان می ایستند. رئیس عمارت وارد می شود و به تک تک دختران با دقت نگاه می کند و در نگاه اول به ماهور اشاره می کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.