آراز نوشته علی اصغر مداحی است. این کتاب داستان عاشقانه لیلی و مسلم در یکی از روستاهای آذربایجان را روایت میکند و به مشکلات و گرفتاریهای بعد از آن میپردازد.
مسلم شخصیت اصلی این رمان حاضر است به خاطر عشق خود، لیلی دست به هر کاری بزند، اما در این میان یک نفر مخالف این ماجرا است و او کسی نیست جز پدر لیلی! او هر بار سنگی سر راه مسلم قرار میدهد و این بار آخرین بهانهی او، خدمت سربازی مسلم است؛ خدمتی که دو سال او را از لیلی دور میکند. مسلم بر خلاف میل باطنیاش شرط او را قبول میکند و لباس سربازی را به تن میکند تا شاید آخرین مانع را هم پشت سر بگذارد.
گزیده کتاب
زنها مثل همیشه زودتر از مردها به استقبال نوروز رفتهاند. پردهها از پنجرۀ اتاقها کنده شده و برای شستن آماده میشوند. زنی که َلچک سر دارد، روی ایوان خانهای گردگیری میکند. تا یکی دو روز دیگر همۀ زنان و دختران ده کنار چشمه صف میکشند برای شستوشو! خیلیها از همان جا برای پسرانشان دختر نشان میکنند و بعضی برای اینکه دخترشان را به رخ دیگران بکشند؛ با سرمه و بزک لب چشمه میآورند تا جلِو زنهای پسردار خودی نشان دهند! هر از گاهی مادری دخترش را از زیر چادر نیشگون میگیرد که ننه مرده یه دستی هم به ظرفهای عمیقیزی بکش کارش سبک شه! چند سال پیش که مادر هنوز زنده بود، غروب برای آوردن ظرفوظروف تا لب چشمه دنبالش میرفتم. دخترها تا عزبی را میدیدند گل از گلشان میشکفت و شروع میکردند به خندیدن و بعد قهقههشان بلند میشد! سرخ میشدم، از خجالت آب میشدم و توی زمین فرو میرفتم؛ ولی آنها عین خیالشان نبود که نبود!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.