گفتم: قلعهها فتح کردین؟ رییست بوشهر آزاد کرد؟ گفتی: قدم به قدم. از همه طرف آزادش میکنیم. گفتمت: انگریزیا انداختین تو دریا؟ شنا بلد بیدن یا بَمبَک اومد هواشون؟
از پشت سطلِ اویی که با یه دست ری شونۀ چپت ناده بیدی، از بغل چشمت نگام کردی پرسیدم: چِنن؟ جواب نمیدی؟
خوت انداختی جلو و با او خندۀ همیشگیت گفتی: مو دیگه عادت کردم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.