کتاب هیولای دریا داستانی از تامس تیلر با ترجمه طناز مغازهای است. این داستان فانتزی درباره یک هیولای دریایی است که نیمه انسان، نیمه ماهی است و تخمهایی که میگذارد میتواند آدمها را به رویاهایشان برساند، کسی چه میداند، شاید اینها همه افسانه باشد و او مسئول دزدیده شدن پدر و مادر ویولت باشد!
هیولای دریا داستان هربرت لمون است. او را هربی صدا میکنند. هربی مسئول اشیای گمشده هتل لوکس ناتالیوس است که یک روز کار عجیبی میکند. ویولت، دختری را که تا نصفه از پنجره توی کیوسکش آمده، توی یکی از چمدانها قایم میکند. البته ظاهرا کار خوبی میکند، چون مردی عجیب و غریب دنبال ویولت میگردد! پس شاید داستان درباره ویولت باشد که داشت از دست مرد عجیب غریبی با یک قلاب به جای دست فرار میکرد…! بهرحال ویولت از هربی درخواست میکند تا پدر و مادرش را پیدا کند. آنها دوازده سال پیش گم شدهاند…
با این حساب این داستان درباره پدر و مادر ویولت است. یا شاید هم بشود گفت این داستان درباره هیولای دریا است. همان موجود عجیبی که تمام مردم ساحل خوف از آن خبر دارند، همان هیولایی که نصفه انسان و نصفه ماهی است. همان موجودی که میتواند آروزهای مردم را برآورده کند، همانی که نزدیک کشتی لویاتان کمین کرده است و به همین خاطر، هیچکسی، آنطرفی نمیرود، همانی که داستانش را میتوانید در این کتاب بخوانید!
شما احتمالاً بدون اینکه متوجه شده باشید، قبلاً در «ساحل خوف» بودهاید. زمانی که به اینجا آمدید، باید فصل تابستان بوده باشد. اینجا بستنی و صندلی حصیری بوده و یک مرغ دریایی که به چیپستان ناخونک میزده. احتمالاً زمانی که پدرتان آن صدف بامزه را پیدا کرده، با مادرتان توی استخرهای صخرهای میپلکیدید. یادتان میآید؟ شرط میبندم زمانی که سوار ماشین شدید تا به خانه برگردید، سرتان را بالا آوردهاید و به کلمه «شادی در کنار دریا» که با کلمات نورانی روی اسکله نوشته شده، نگاه کردید و آماده بودید هرچیزی را که آن روز کنار دریا اتفاق افتاده، فراموش کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.