نمایش 9 24 36

پیامبر بی‌معجزه

55,000 تومان189,000 تومان

این کتاب داستان جنگ و جدال میان روح و نفس آدمی است. لغزش‌هایی که هر لحظه رخ می‌دهد و تمایلات و تردیدهایی که مسیر زندگی انسان را مشخص می‌کند….

ناقوس‌ها به صدا در می‌آیند

35,000 تومان

غریبه نفس بلندی کشید. اضطراب چند لحظه پیش از نگاهش رخت بست. کشیش اما هنوز با تردید و ابهام به او نگاه می‌کرد. غریبه با نگاهش به کیف اشاره کرد و گفت: «من یک کتاب قدیمی دارم، خیلی قدیمی…

این بار نوبت کشیش بود که نفس بلندی بکشد؛ پس او فروشنده‌ی یک نسخه‌ی قدیمی است. اما کشیش آن قدر تجربه داشت که تا غریبه‌ها را نیازموده خود را خریدار نسخه‌ی خطی معرفی نکند. گفت: «آیا شما نباید به یک خریدار کتاب‌های قدیمی مراجعه می‌کردید؟ این جا کلیساست پسرم.»

غریبه گفت: «به من گفته‌اند شما خریدار کتاب‌های خطیِ نفیس هستید. کتاب من یک کتاب استثنایی است.»

 

باباکوهی

86,000 تومان275,000 تومان

هنوز چند دقیقه‌ای از برخاستن هواپیما از مهرآباد نگذشته بود که تازه از پشت شیشه، متوجه فضای بیرون شدم. روز قبل که برای اوّلین‌بار سفر هوایی را با جت فوکر از شیراز به تهران تجربه می‌کردم، کنار پنجره نبودم. حالا مشاهدۀ ابرهایی که چون تپه‌ماهورها و یا چیزی شبیه به گل‌کلم و یا مرجان دریایی به چشم می‌آمدند، برایم جالب و دیدنی بود. دو نفر کناردستی‌ام، زن و مرد میان‌سالی بودند که فارسی بلد نبودند؛ فرنگی بودند و مرتب باهم می‌گفتند و غش‌غش می‌خندیدند.

عزم راه

106,000 تومان325,000 تومان

توافق عام و گسترده‌ای در میان محققان وجود دارد که انسان‌های برجسته، گاهی علت «ضروری» و «مهم» تحولات تاریخی بوده‌اند و «نفوذ» و «تاثیر» متمایز آنها، قابل انکار نیست.

همسایه بغلی 2 ؛ هیولای مرداب گل ختمی

64,000 تومان239,000 تومان

هیچ‌کدام از گولزها، تلفن‌همراه نداشتند و فرانک گولز حسابی مسحور تلفن‌همراه من شده بود. به نظر نمی‌دانست که این روزها چقدر تلفن‌همراه، وسیلهٔ عادی و پیش‌پاافتاده‌ای است.

تلفن‌همراه را از جیب جلوِ هودی‌ام بیرون آوردم و چندتا عکس از پا گرفتم. در صفحهٔ تلفن، پا چندش‌آورتر هم به نظر می‌رسید. گفتم:

«شاید بهتر باشه فلاش بزنم.»

و فلاش تلفنم را روشن کردم و چند سری عکس دیگر گرفتم. نتیجهٔ کار، این بار وحشتناک‌تر بود.

سلام همسایه 1 ؛ خرت و پرت های گمشده

66,000 تومان225,000 تومان

از خواب بیدار می‌شوم و برای یک دقیقه نمی‌دانم که اینجا کجاست. این بخش موردعلاقهٔ من در تمام اثاث‌کشی‌ها است. بوی اتاقم به بوی هیچ‌کدام از اتاق‌هایی که تاحالا داشته‌ام، شبیه نیست. در چارلستون اتاق بویی شبیه به بوی گوشت نمک‌سودشده و خوش‌بوکنندهٔ هوای وانیلی داشت. اینجا بویی شبیه به بوی مسیر کتاب‌خانهٔ اصلی ساحل آلن دارد؛ بویی شبیه به چوب کهنه یا چیزی در همین مایه‌ه

همسایه بغلی 1 ؛ یک شب شوم برای بچه‌‌قلدرها

66,000 تومان229,000 تومان

من خودم را از پنجره کمی بالا کشیدم تا بهتر ببینم. فرانک شلوار مشکی و پیراهن سفید پوشیده بود؛ اما من از همان جا که بودم، می‌توانستم ببینم که نه کفش داشت نه جوراب. دقیقاً شبیه همان عکس اینترنتی‌اش بود. همان‌طور که مامان وراجی می‌کرد، فرانک کیک را از دستش قاپید. مامان وقتی هیجان‌زده و دستپاچه می‌شد، نمی‌توانست جلوِ حرف‌زدنش را بگیرد.

شاخ‌ دماغی‌ها

25,000 تومان

«دو روز از آمدن نیلوفر نگذشته بود و من گند زده بودم. حالا شب مامان و بابا می‌آمدند و نیلوفر مثل مأمور کلانتری همه چیز را می‌گذاشت کف دست‌شان. از این بشر هیچی بعید نبود. لابد برای خودشیرینی چهار تا هم می‌گذاشت رویش و تحویل‌شان می‌داد. دیگر چی بدتر از این می‌شد؟»

سال نو مبارک آقای بیرهوف

25,000 تومان

چهارشنبه حوالی ۱۱ صبح حسین به ملاقاتم آمد. انگار این پسر هیچ‌چیزش به بقیه نمی‌خورد. حتی وقتی می‌خواهد ملاقات هم بیاید در زمانی غیر از ساعت ملاقات می‌آید.

البته می‌فهمم که این کار را احتمالاً به خاطر به وجود نیامدن حساسیت روی خودش کرد!

– راستی ممنون برای کمکی که کردی. هفته آینده قراره بچه‌های دکتر برن آلمان. ویزای 3 ساله دادن بهشون. هم به بچه‌ها و هم به همسرش! خوب ما از کی بیزینس خودمون رو شروع کنیم!

به زور خندیدم و گفتم:

– فعلاً که منتظر مرگم!

– ای بابا این چه حرفیه! ایران کشور «جون سخت‌هاست» و تو هم تا وقتی اینجایی دراَمانی! اینجا هر سال کلی بلا سر مردم نازل میشه و اینکه با همه این بلاها ما بازم 80 میلیون هستیم، یعنی ما به این راحتی‌ها نابود نمی‌شیم!

این حرفش را به طرز عجیبی باور داشتم. همه دنیا هم بخواهند این ملت را نابود کنند، اینها نابودشدنی نیستند. در سال‌های پس از انقلاب 78 همه دنیا هرکاری از دستشان برمی‌آمد برای نابودی این ملت کردند ولی نشد.

تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد

35,000 تومان105,000 تومان

سر فلکۀ سپه، مردان و زنان زیادی ایستاده بودند. بیشتر یا به آن دوردست چشم می‌انداختند و یا ساعت سیکوی روی دستشان را چک می‌کردند. بااینکه نظم نداشتند؛ اما بی‌نظم هم نبودند. همۀ این مردان و زنان منتظر را از نگاه گذراندم. خیابان سپه روز عادی‌ای را نمی‌گذراند. معلوم بود که قزوین، چون پابه‌ماهی است که به درد افتاده و باید فرزندی به دنیا بیاورد. مادرم تا فلکه با من آمد. وقتی خواست خداحافظی کند، گفت:

آمین

20,000 تومان

بسم الله الرحمن الرحیم

ای دانای راز

به کجا نگاه کنم؟

کجا را جستجو کنم؟

تا بیایم آن را:

“گنجی که در من پنهان است”

و تو

نقشه‌اش را در قلب من رسم کرده‌ای.