نمایش 9 24 36

یثرب

159,000 تومان449,000 تومان

 

رمان یثرب بخشی از تاریخ اسلام را به تصویر کشیده است؛بخشی که اهمیت خاصی دارد. یهودیان یثرب بارها و بارها بر اساس تورات، سخن از موعود گفته بودند. به نقلی دلیل اصلی مهاجرت از شامات به سرزمین عربستان سکنی گزیدند. یثرب و پیرامون آن بنا بر همان وعده تورات بود.

مورچه های کارگر

(دیدگاه کاربر 2)
27,000 تومان89,000 تومان

 رمانِ کوتاه مورچه های کارگر، نوشته ی مهدی سلیمانی، رمانی است که در جهانِ آینده ی نه چندان دور اتفاق می افتد. جایی که خورشید به زمین نزدیک تر شده و همین موضوع، باعث شده است تا یخ های قطب شمال و جنوب آب شده و جهانزیر آب برود. کشورهایی هم که باقی مانده اند، در تلاش برای کسب منابع آب شیرین دیگر کشورها، درگیر جنگ جهانی سوم هستند و دنیای آب را به دنیای آتش و جنگ تبدیل کرده اند. در این میان مخترعی، با ساخت دستگاه آب شیرین کن به جهانیان این نوید را می دهد که شاید بلاخره زمان آن رسیده که تفنگ های خود را زمین بگذارند و به آغوش خانواده برگردند. اما ذات انسانِ قدرت طلب کاری می کند که سربازان که همچون مورچه های کارگر هستند، برای به قدرت رسیدن ملکه به جان هم می افتند و دوباره روز از و نو و روزی از نو. انگار که بشر، با آرامش غریبه است. انگار که نمی تواند آرام بگیرد. یک بار می جنگد برای آب. که از تشنگی نمیرد. یک بار هم می جنگد برای آب، که قدرتمند تر باشد. در این بین کسی فکر آن سربازِ جنگ جویی نیست که به خانواده اش وعده ی آب خوردن داده…

آنتی ویروس

57,000 تومان179,000 تومان

بازی شروع می‌شود. دوسه باری کتک می‌خورم؛ نه رعدوبرقم کار می‌کند، نه حتّی مشت‌هایم خراشی به هیکل غول‌تشن می‌اندازد. چند باری دکمه‌های مربع، ضربدر و دایره را فشار می‌دهم. یک چشمم به ستون جانم است؛ یک چشمم به فن‌های عجیبب‌وغریبی که غول‌تشن به مرد آهنی من می‌زند. راند اوّل را می‌بازم. غول‌تشن چنان با مشتش من را به هوا پرتاب می‌کند که از کادر خارج می‌شوم و وقتی به زمین برمی‌گردم، چندتکّه شده‌ام. هم‌بازی‌ام ریز می‌خندد و کف دست‌هایش را با شلوارش پاک می‌کند.

باغ فرهنگ

55,000 تومان165,000 تومان

_ پانزدهم خرداد امتحان نهایی ریاضی داشتیم. زمان امتحان حدود ساعت ده‌یازده صبح و حوزه امتحانی هم مدرسه دارالفنون بود. من مثل هر روز با دوچرخه و همراه یک تعداد از دوستانم از خیابان گرگان و دروازه شمیران حرکت کردیم به سمت پایین، امّا وسط راه نیروهای نظامی جلوی ما را گرفتند که نمی‌توانید بروید.
_ اوستا حسین نجار همسایه ما بود؛ با پدرم دوستی داشت و یک تخته‌نرد هم برایش ساخته بود. کارگاه او کارگاه پر رونقی بود. سه‌چهارتا شاگرد داشت و چون همه مثل خودش بی‌سواد بودند، عصرها وقتی روزنامه کیهان برایشان می‌آمد، این اوستا حسین می‌آمد در خانه را می‌زد که: «آقای فرهنگی بی‌زحمت می‌شه به علی اکبر بگید بی‌یاد برای ما روزنامه بخونه؟»
_ مَک کِراسکی قبول کرد که برای کمک به ایالت اُهایو بیاید. منتها گفت: «من برای هر نیم‌سال مبلغ شصت‌هزار دلار دست‌مزد می‌گیرم.»
به این‌جا که رسید، گفتم: «من باید با رییسم صحبت کنم. با پروفسور گویر صحبت کردم و گفتم ظاهرا او می‌تواند مشکل ما را حل کند، امّا قیمتش خیلی بالاست. برخلاف تصور من، گویر با خوش‌حالی گفت: «خیلی خوبه! دعوتش کن.»

آسودگی

66,000 تومان211,000 تومان

زنی نازا در آستانه­‌ ی چهل سالگی، دختربچه­ ای را که متعلق به شوهر او و زنی دیگر است، می­دزدد و به روستای آبا و اجدادی خود فرار می­‌کند. با ورود دختربچه، قنات روستا پس از بیست سال خشکی، پرآب می­‌شود و روستا که به دلیل بی­‌آبی خالی از سکنه بوده، رونق می­‌گیرد. آوازه­‌ی خوش­‌قدمی دختر بچه در شهرها و روستاهای اطراف می­‌پیچد و مردم برای شفا و کسب تبرک سراغ دختربچه می­‌آیند. این وضعیت زن را که از کودکی توان گریه کردن را از دست داده، از لحاظ روانی دچار استیصال می­‌کند. از سوی دیگر در اتفاقاتی که پی‌درپی در تعامل او با مردم روستا رخ می‌دهد، احساس ندامت و سرگردانی گریبانگیرش می‌شود. اما راه برگشتی نمی‌یابد چرا که مردم آبادی برای حفظ منافع خود تلاش می‌کنند به هر قیمتی او و دختربچه را در کنار خود نگاه دارند… این‌کشمکش‌ها در نهایت زن را به درک‌ و دریافت تازه‌ای از خود و کشف‌و شهودی در دنیای درونی‌اش سوق میدهد، معنای زندگی را در نگاه او دگرگون کرده و از او انسانی متفاوت‌ از آنچه که پیش از آن بود، می‌سازد.

عیدی موتورچی

(دیدگاه کاربر 3)
86,000 تومان279,000 تومان

قصه از وصیت شهید مفقودالاثری به نام مانده شروع می شود که وصیت می کند در گور پدرش دفن شود. گوری که سالها نامادریش با شک به آنجا می رفته زیرا فکر می کرده که همسرش عیدی آنجا دفن نشده. وقتی به خاطر این وصیت گور را باز می کنند با جسد دیگری رو برو می شوند که جسد عیدی نیست.

رئالیسم عرفانی

99,000 تومان345,000 تومان

شناخت ساختار روایی داستان، یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های پژوهش‌های ادبی است که فرمالیست‌های روس توجه ویژه‌ای به آن داشتند. کلیه متون ادبی را که دارای دو ویژگی قصه و حضور قصه‌گو است، می‌توان متنی روایی خواند. دو قطب اصلی هر داستان پیش از هر چیز، نویسنده (راوی) و خواننده (مخاطب) است. راوی ادراک خود را در قالب داستان به مخاطب ارائه می‌دهد و از این نظر همیشه گوشۀ چشمی به مخاطب دارد. او باید ادراک مخاطب را ملاک روایت خود قرار دهد، وگرنه نمی‌تواند چیزی ارائه دهد. برای اینکه داستان بتواند برای مخاطب مفهوم باشد، ابتدا باید نوعی دانش مشترک میان دو سویۀ راوی / مخاطب وجود داشته باشد. آنگاه راوی با توجه به این دانش مشترک فرضی، چند عمل و کنش داستانی را انتخاب می‌کند و باقی را کنار گذاشته، از این طریق، نقش مستقیم در شکل‌گیری طرح ایفا می‌نماید.

اهمیت راوی و مخاطب به حدی است که می‌توان آن را در تعریف داستان دخیل دانست: داستان روایت سلسله‌ای از حوادث برای مخاطب است، استوار به گونه‌ای همدلی میان راوی و مخاطب. هرقدر که راوی بتواند با مخاطب همدلی نماید، می‌تواند روایت بهتری ارائه دهد. از سوی دیگر نیز، اگر مخاطبان با فضای معلومات راوی آشنایی قبلی داشته باشند، بهتر می‌توانند با او همدلی نمایند.

در رئالیسم جادویی داستان‌ها با بهره‌گیری از قصه، علوم پنهانی و با ته‌رنگی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررۀالیستی روایت می‌شوند. در آثار مارکز و به‌خصوص صد سال تنهایی، همیشه یک خط روایی واضح وجود دارد که خواننده می‌تواند به آسانی آن را دنبال کند؛ البته اگر با اسامی و نسبت‌های خانوادگی مشابه و گیج‌کنندۀ شخصیت‌ها به مشکل بر نخورد.

هشت نویسنده در جست‌وجوی شخصیت

47,000 تومان149,000 تومان

– لطف‌الله سر داغش را از روی بالش برداشت. نفس نفس می‌زد و با هر نفس بوی مرداب را بیشتر فرو میداد. قلبش مثل پتک خودش را به قفسه‌ی سینه‌اش می‌کوبید.  از شیشه‌ی در قدی درختهای نارنج را نگاه کرد که در میان مه سنگین مانند اشباحی سر در هم فرو برده بودند. از میان مه سایه‌ای را دید که انگار داشت نگاهش می‌کرد. شبح مرد قد بلندی آن‌قدر نزدیکش بود که اگر دست دراز می‌کرد، می‌توانست لمسش کند و آن‌قدر دور بود که انگار توده‌ی مه او را مانند ورقی نازک و شکستنی فشرده کرده بود.
-اکبر دینگ دینگ روی تخت چوبی همیشگی، چهار زانو نشسته بود. یک دستش را روی پیشانی پر چال و چروکش گذاشته بود و با دست دیگرش آکاردئونش را روی تخت تکیه داده بود. دستش را در امتداد پیشانی‌اش به موهای سفیدی که تا پشت گردنش رسیده بود، کشید. موهایی که طوری آن را به عقب شانه زده بود که اگر پالتو کهنه و شلوار گشادِ رنگ و رو رفته‌اش نبود، فکر می‌کردی موسیقیدان بزرگی است که دارد به خلق یک قطعه‌ی بی‌نظیر موسیقی فکر می‌کند.

آخرین خرس

65,000 تومان255,000 تومان

آپریل چنان به او نزدیک بود که می توانست مستقیم توی چشم هایش زل بزند. آنها به رنگ شکلاتی غلیظ بود، آنقدر قهوه‌ای که تقریباً به مشکی میزد. داستانی در چشم‌های خرس بود، همانطور که در چشم هر انسان و حیوانی داستانی هست. چشمان خرس از گرسنگی و ناامیدی

حرف میزد. شاید تنهایی هم بود، اما آپریل مطمئن نبود که این یکی تصویراحساسات خودش است یا نه. اما مهم‌تر از همه، چشم‌های خرس مثل بعضی دیگر نامهربان یا بی رحم نبود و همین طورکه آپریل عمیقاً داشت چشم‌ها را بررسی می‌کرد، اجازه‌ای را که لازم داشت، دریافت کرد.

سال آخر

50,000 تومان165,000 تومان

من با خدای خود عهد کرده ام که کاری جز رضایت او انجام ندهم و تمامی حقایق را با ملت ایران در میان بگذارم. (پیام عزل آیت الله منتظری، فروردین 1368)

برادر من

35,000 تومان139,000 تومان

کشتی با کمک نمودارها، قطب‌نما و ستاره‌ها در حالِ پیشروی به سمت «پسمتِ» انگلستان بود و برادرم داشت وارد اقیانوس بیکران زندگی جدید در کشوری می‌شد که برای او کاملاً ناشاخته بود. به جز چند کودک که همراه

پدر و مادرشان بودند، محمدعلی کوچکترین مسافر کشتی بود. حضورِ این پسر شانزده ساله، آن هم بدون همراه و بدون سرپرست، در آن روزهای اوایل دهۀ  1980میلادی؛ یعنی زمانی که سفر به انگلیس یک اتّفاق غیرعادی در زندگی یک هندی به شمار می‌رفت، کنجکاوی بسیاری از همسفرانش را برانگیخته بود.

گرگ‌های جنگل ارگز

52,000 تومان179,000 تومان

– به زمین افتاده بودم از سرما، دیگر نمی‌لرزیدم.

لزرم به خاطر گرگ‌ها بود.

نفس‌هایم تندتند شده بود.

با دهان باز نفس می‌کشیدم و بخار از دهانم خارج می‌شد.
– نفس عمیقی کشیدم و چشمم به بدنم افتاد. از وحشت عقب‌عقب رفتم، پشتم به دیواره‌ی غار خورد. فکر کردم مرده‌ام و در یک دنیای دیگر هستم. دست‌‌هایم و بدنم مثل یک گرگ شده است، فریاد می‌زنم صدایم مثل زوزه‌ی گرگ است. شنیده بودم آدم‌ها به خاطر گناهی که انجام داده‌اند به شکل حیوان هستند و فقط بعضی از آدم‌‌های خوب شکل حیوانی‌شان را می‌بینند. اما نمی‌توانست خواب باشد خدا را التماس می‌کردم که مرا از قیافه برزخی‌ام نجات دهد. با خودم گفتم: «چرا کاری به کار من ندارد و مرا حتماً وقتی بی‌هوش بودم کشان‌کشان به اینجا آوردند و از سرما نجات دادند.»