رئالیسم عرفانی
– شناخت ساختار روایی داستان، یکی از مهمترین سرفصلهای پژوهشهای ادبی است که فرمالیستهای روس توجه ویژهای به آن داشتند. کلیه متون ادبی را که دارای دو ویژگی قصه و حضور قصهگو است، میتوان متنی روایی خواند. دو قطب اصلی هر داستان پیش از هر چیز، نویسنده (راوی) و خواننده (مخاطب) است. راوی ادراک خود را در قالب داستان به مخاطب ارائه میدهد و از این نظر همیشه گوشۀ چشمی به مخاطب دارد. او باید ادراک مخاطب را ملاک روایت خود قرار دهد، وگرنه نمیتواند چیزی ارائه دهد. برای اینکه داستان بتواند برای مخاطب مفهوم باشد، ابتدا باید نوعی دانش مشترک میان دو سویۀ راوی / مخاطب وجود داشته باشد. آنگاه راوی با توجه به این دانش مشترک فرضی، چند عمل و کنش داستانی را انتخاب میکند و باقی را کنار گذاشته، از این طریق، نقش مستقیم در شکلگیری طرح ایفا مینماید.
اهمیت راوی و مخاطب به حدی است که میتوان آن را در تعریف داستان دخیل دانست: داستان روایت سلسلهای از حوادث برای مخاطب است، استوار به گونهای همدلی میان راوی و مخاطب. هرقدر که راوی بتواند با مخاطب همدلی نماید، میتواند روایت بهتری ارائه دهد. از سوی دیگر نیز، اگر مخاطبان با فضای معلومات راوی آشنایی قبلی داشته باشند، بهتر میتوانند با او همدلی نمایند.
در رئالیسم جادویی داستانها با بهرهگیری از قصه، علوم پنهانی و با تهرنگی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررۀالیستی روایت میشوند. در آثار مارکز و بهخصوص صد سال تنهایی، همیشه یک خط روایی واضح وجود دارد که خواننده میتواند به آسانی آن را دنبال کند؛ البته اگر با اسامی و نسبتهای خانوادگی مشابه و گیجکنندۀ شخصیتها به مشکل بر نخورد.
نمایش معنا
نویسنده در این کتاب با بررسی سیر تطوّراندیشۀ انسانی و نقش اشکال گوناگون زبان در بیان آن، به تحلیل چگونگی پیوند معانی هستی شناختی روایات رمزی با زبان نمایش و بازتاب آن در شیوۀ اجرای نمایش های آیینی شرق می پردازد، تا ضمن بررسی استمرار و وجوه اشتراک این معانی در متون رمزی، فرهنگ تصویری و اشکال آیینی نمایش در فلات فرهنگی ایران زمین، به کسب شیوه ای کاربردی برای اقتباس، نمایشی کردن و اجرای روایات داستانیِ نمادین و رمزی ادبیات فارسی نائل آید.