آقای سالاری و دخترانش رمانی از مجید اسطیری نویسنده معاصر ایرانی است که در نشر صاد به چاپ رسیده است. داستان درباره مرد سرمایهداری است که کمکم دیدش نسبت به دنیا و مردمش تغییر می کند و تحولی در زندگیاش پدید میآید.
شروع دوران بازنشستگی سالاری برای او با سختیها و مشکلات خاصی همراه است. این مسائل مسیری تازه در زندگی او میگشاید. در این راه تازه، نقش اجتماعی او اندک اندک از یک سرمایهدار بیتفاوت نسبت به جامعه به یک خیرخواه دلسوز تغییر میکند. با این وجود برای ایفای این نقش هم با مشکلات زیادی روبرو میشود. این داستان شرح و سرانجام آنها را روایت میکند.
سالاری روی کف عایق شده پشت بام نشست و چند نفس عمیق کشید.
دوست داشت مشامش پر از بوی ماندگی فضله کبوترها شود. چشم هایش را بست و با صدای بغبغوی کبوترها به خیالش میدان داد تا حال و هوای آن سالهای خوش دور از دست در درونش زنده شود.
انگار بعد از سالها توانسته بود یک بوی پاک و اصیل را به سینه بفرستد و از نفس کشیدنش لذت ببرد. این بو با او چه کرد! چند دقیقه در همان حال ماند و وقتی چشم گشود میتوانست قسم بخورد که حالش خیلی جا آمده. خیره خیره به دانه برچیدن آن کبوترها نگاه می کرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.