ورود / ثبت نام
library3
کتابخانه من
فروشگاه صاد
0 محصول / 0 تومان
منو
فروشگاه صاد
ورود / ثبت نام
0 محصول / 0 تومان

صفحه اصلی

داستان و روایت
پژوهش
خودنویس
روایت ایرانی
کتاب صوتی
آموزش درس‌گفتار
وبلاگ
درباره ما

خرید اشتراک سایت

خانه داستان و روایت بزرگسال هر شب بیداری
ایوِک 289,000 تومان
بازگشت به محصولات
با بهار می‌آید
با بهار می‌آید 37,000 تومان–111,000 تومان
الکترونیکیکاغذی
هر شب بیداری

هر شب بیداری

76,000 تومان–239,000 تومان

خیلی‌وقت‌ها برایم پیش آمده بود یکی روی زندگی‌ام چمباتمه بزند و بیفتد به جانم. آن‌موقع هم نمی‌توانستم ساکت بنشینم و تنها نگاه کنم. اصلاً هیچ‌وقت سعی نکردم بی‌تفاوت باشم. نمی‌دانم، شاید هم گاهی خواستم، اما اصلاً بلد نبودم؛ چون سرسختانه باور داشتم آدم وقتی از هر چیزی اذیت می‌شود، نباید ساکت بنشیند. باید اعتراض کند؛ گاه با دلیل و منطق، گاه با دادوهوار.

الکترونیکی
کاغذی
صاف
افزودن به علاقه مندی
نام کتاب: هر شب بیداری نویسنده: نگار موقرمقدم مترجم: - گوینده: - ناشر: صاد شابک: 4-30-5996-622-978 دسته: بزرگسال, داستان و روایت, رمان
بستن (Esc)

برجسته ترین اثر نشر صاد

"بیروط" تنها اثر ایرانی که همزمان جایزه کتاب سال و جایزه جلال آل احمد را در سال 1402 از آن خود کرد.

شما هم دوست دارید نویسنده شوید؟

نشرسرای خودنویس هرساله طی یک فراخوان ملی همه کسانی را که دارای استعداد نویسندگی هستند به خود فرا می‌خواند.

  • توضیحات
  • نظرات (0)
توضیحات

هر شب بیداری روایتی دراماتیک از زندگی امروز است. سپیده دختری در آستانه ورود به دانشگاه با مسائل مختلفی گلاویز است. از فروش خانه قدیمی‌شان و اختلاف پدرش با عمویش بر سر میراث تا رابطه عاطفی که با علی دارد. این رخدادهای پی در پی باعث تغییراتی در شخصیتش می‌گردد. او دیگر بزدل ومحافظه‌کار نیست.بلکه دلش می‌خواهد گلیم خودش و پدرش را از آب بکشد بالا و از دخالت تمامِ کسانی که سرشان را توی زندگی‌اش کرده‌اند و برایش می‌برند و می‌دوزند، دوری کند. برای همین سعی می‌کند، زندگی‌اش را هر طور شده نجات دهد و دوست و دشمن را از هم سوا کند. در شخصیت سپیده، به تناسب شغل پرستاری‌اش، می‌توان نشانه‌های وفاداری و از خودگذشتگی را دید. در ضمن این کتاب به موضوع اهدای عضو و اهمیت آن پرداخته شده است.

آخر آدم گاهی از شنیدن ریتم یکسان در زندگی اش خسته می شود. دلش یک آهنگ می خواهد. آهنگی که با آن بتواند برای مدتی با شنیدن نوایش، زندگی اش را از حالت یکنواختی دربیاورد. بعد با خودش رویا پردازی کند و خلاصه یک جوری این زندگی سراسر تکرار را تنها کمی متحول کند.

راه حل پایان دادن به آدم هایی که زیادی سوال می پرسند، سوال پرسیدن و تجسس کردن در چیزهایی است که نقطه ضعفشان بود. بله، این راه غالبا جواب می داد.

به بن بست نخوردن ریشه هر علاقه ای، از حرکت کردنش است، از درجا نزدنش. باید مدام راه باز کنی، تا ریشه اش سر به فلک بکشد.

ما حسرت گذشته را می خوریم، چون حالا دیگه می دونیم باید با مشکلاتش چه کار می کردیم. اما الان از آینده می ترسیم، چون نمی دونیم چه مشکلاتی داره و چطور باید باهاش رو به رو شیم. چیزی که نشناسیمش، ترس داره دیگه!

زمین بدون ما هم می چرخه. این ماییم که بدون اون نمی چرخیم.

گاهی اوقات باید بین آدمها دیوار باشد؛ تا برای شکستنش، از جا درآوردنش رغبت پیدا کنند.

باران تگرگی شب گذشته، اناری را از درخت جدا کرده بود و با سر فرو رفته بود توی دل باغچه. برش داشتم و از وسط جدا کردمش. مزه اش ترش ملس بود. نه می شد گفت رسیده، نه نرسیده. نصفه نیمه، وسط راه مانده بود. نصفه نیمه بودن خوب نیست. آدم اگر بخواهد راهی را برود، هر طور شده باید تا آخر برود.

آن حیاط، آن دیوار شکاف برداشته، تمامشان مرا یاد علی می انداختند. علی کجا بود؟ هر کجا بود بیشتر از همه یادش توی همه اشیا پنهان شده بود. حافظه اشیا، از آدمیزاد هم بیشتر است.

آدم اگر از ایمان خودش آویزان شود، بهتر از آن است که از کس دیگری

خدا، در اتاق های جراحی یا بیمارستان ها، زیر تیغ شفای دکترها بیشتر صدا زده می شود.

من نرگس کوچک پریشان حال علی بودم و بی خبر از او، گوش به زنگ بودم و دستم از رد و بدل کتابها کوتاه…من به میخ علاقه وصل شده بودم و رهایی ازش ممکن نبود. چه جان سخت بودم من، چه صبور، چه عاشق

گذر عمر، مثل شاخه سبزی است که جسورانه تا سرش به سقف آسمان نرسد، دست از دیدن و شنیدن برنمی دارد.

کاش یک چیزهایی دیدنی بودند، مرئی بودند، مثل نخ اتصال دو نفر به همدیگر. آن موقع اگر کسی کوه قاف هم که می رفت، معلوم معلوم بود که نخش بند چه کسی بوده! دلش که می رفت، فوری نخ اتصالش را می کشید و آن یکی آن طرف دنیا، دلش یک هو هوای یارش را می کرد.

از تنهایی، دو نفر شده بودم، یکی می پرسید، آن یکی جوابش را می داد. صدایش شبیه من بود، اما چیز فهم تر از من. آنقدر که جواب همه سوالهایم را می دانست، اما داشت تازه نشانم می داد. چقدر دیر آدم به درون خودش می رسد، چقدر دیر

بابا می گفت آخر عاقبت همه ما تنهایی است. اما عمو در لحظه مرگش تنها بوده. و اصلا همه ما در مرگ تنهاییم.

جنگ شاید هیچ چیزش شبیه به زنها نباشد، اما این زنها هستند که اصرار دارند مردشان بجنگد، وگرنه خودشان دست به کار می شوند. برای زندگی باید جنگید. برای دوست داشتن اما بیشتر.

نبض خواب آدمها دست هیچ دکتری نیست، دست مشاورها هم نیست! رگ خواب هر کسی دست صاحبش است. خودش می داند و خدایش که کی وقتش برسد! اصلا بهترین دوست آدم، خودش است و بدترین دشمنش هم باز خودش!

چرا نقاب های یک نفر برای آدم یک جا معلوم نمی شود؟ آدم ها شبیه منشورند. تا تحت شرایطی نباشند، همه رنگ هایشان را نشان نمی دهند.

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “هر شب بیداری” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مشابه

الکترونیکیکاغذی

لطفا منتظر بمانید

الکترونیکیکاغذی

آراز

الکترونیکیکاغذی

سلام همسایه 2؛ کابوس هایی در دل بیداری

الکترونیکیکاغذی

هفت چشمه

الکترونیکیکاغذی

ما چند نفر

الکترونیکیکاغذی

دوم شخص مفرد

الکترونیکیکاغذی

مکاشفه بهاری یک همسایه واله

الکترونیکیکاغذی

لیان دخت

logo-samandehi

اینجا کتاب بخوان!

آدرس ما: تهران، خیابان انقلاب اسلامی بین ابوریحان و فلسطین، بن بست سروش، پلاک 2

شماره تماس:  66470016-021

saadpub.ir saadpub.ir

تمام حقوق برای نشر صاد محفوظ است.
  • منو
  • دسته بندی ها
  • داستان و روایت
  • قناری (صوتی)
  • فرهنگ و اندیشه
  • صفحه نخست
  • محصولات
  • حساب کاربری من
  • سبد خرید
  • کتاب‌های الکترونیکی من
  • پرداخت
  • ورود / ثبت نام
سبد خرید
بستن (Esc)

ورود

بستن (Esc)

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری
سایدبار
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
ورود
ورود با موبایل
ورود با ‫آدرس ایمیل
آیا هنوز عضو نشده؟ اکنون ثبت نام کنید
بازنشانی رمزعبور
ورود با موبایل
ورود با ‫آدرس ایمیل
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ اکنون وارد شوید
این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
طراحی شده با   دیجیتس
فروشگاه
کتابهای من
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من