واژهها را با چشم و صدای خودم میخوانم؛ اما صدای احمد توی سرم میپیچد. مسخره است؛ نه؟ اینکه دو بیت شعر برایم خوانده، بعد من هر بیت دیگری را میخوانم. صدای او را میشنوم، مسخره است دیگر! اصلاً قرار نبود از این چیزها بنویسم…
جوری ضجّه میزنه که دل سنگ هم آب میشه. داغ مادر خیلی سخته؛ اما اینا همهش از درد تنهاییه؛ از درد بیهمدمیه… شاید نبودنها نشونهاَن تا واقعیت رو قبول کنیم؛ اما آدما همیشه اسیر میشن توی نداشتههاشون و فکر میکنن تصوّراتشون میتونه واقعیت بشه. غافل ازاینکه تصوّر داشتن یا بودن کسی برای واقعاً داشتنش و بودنش کافی نیست… خوب شد نفهمیدند من قلِ تو هستم… درست است که میفهمیدند یا نمیفهمیدند، امروز نبودن مرجان سر جایش بود؛ اما همینکه یکی را توی دلم دارم، کافی است. آدم باید یکی را کنج دلش داشته باشد وگرنه احتمال دارد زندگی را تاب نیاورد و خودش را خلاص کند. دلتنگم. دلم هوایش را کرده؛ کم هم نه، خیلی! روی برگشتن هم ندارم. خودم همۀ پلهای پشتسرم را خراب کردم. هرچه دنبالم آمد، در را باز نکردم. هرچه بیشتر زنگ زد، بیشتر جواب ندادم. برای خودم از خانۀ خانمجان یک زندان انفرادی ساختم تا بلکه کسی بچهام را نگیرد. میدانستم هیچ مردی دلش نمیخواهد با زنی زندگی کند که باید داروندارش را بگذارد برای درمانش. هیچ مردی حوصلۀ مریض داری ندارد؛ آنهم اوّل زندگی. می دانستم چون هر بار سرم گیج رفت، محسن فقط نگاه میکرد. نگاهی که هیچ حرف و هیچ حسی نداشت. حدّاقل حالا اسمش توی شناسنامهام بود؛ اما اگر بفهمد…
|
الکترونیکیکاغذی
خرداد نارس
40,000 تومان–119,000 تومان
مجموعۀ خرداد نارس از 15 داستان کوتاه پدید آمده است. هرکدام از این داستانها برشی است از زندگی زنان و مردانی که سبک زندگی و یا باورها و آرزوهایشان آنها را به انزوا کشانده. گذشتهشان گاهی آیندهای شیرین رقم میزند و گاهی تلخ. گاهی باید انتخاب کنند و گاهی اسیر انتخاب دیگران میشوند. تنهایی برای هیچکدامشان مرگآور نیست؛ فقط سکویی است برای پرواز یا شاید هم سقوط.
نام کتاب:
خرداد نارس
نویسنده:
زهره طالبی علی
مترجم:
-
گوینده:
-
ناشر:
صاد
شابک:
دسته: بزرگسال, داستان و روایت, سبک زندگی
برچسب: باورهای سنّتی, زنان و مردان, سبک زندگی
توضیحات