تبار داستان
معنا ومفهوم «داستان» از منظر روایت اصیل ایرانی. بررسی شیوۀ هویتمند روایت پردازی و داستانگویی اصیل ایرانی وجایگاه آن در قلمرو ادبیات جهانی
سهراب، نوشداروی خراسان
این رمّان داستان عشق ، فداکاری ، گذشت ، شجاعت و شهامت ایرانیان است که در راه رسیدن به آرمان های عاشقانه و آئینی و مذهبی و وطن دوستی گاه و بیگاه از هرآنچه که دارند می گذرند . حتی نثار جان که سهراب و طلا قهرمانان داستان عاقبت کار از جان خود در دفاع از مردم و حرم مقدس امام هشتم در واقعه به توپ بستن حرم زمان اشغال خراسان به دست سربازان بلشویک روس می گذرند . و عشق به آرمان ها و ارزش های والای انسانی و آئینی بر خواهش های نفسانی حتی مقدس غلبه می کند . چنانکه در راه رسیدن به هدف ناچار به مبارزه با راهزن ها و سربازهای بیگانه می شوند.
روایت ایرانی شماره دهم
شماره دهم فصلنامه «روایت ایرانی» با محوریت اسطوره و ادبیات حماسی منتشر شد. در این شماره از فصلنامه روایت ایرانی به موضوعات جدید و مهمی چون؛ «قصههای کهن و ادبیات داستانی امروز» و «اساطیر و حماسههای ایرانی» پرداخته شده است.در این شماره در مورد «ما میراثدار چه هستیم؟» گفتوگویی با دکتر مرجان فولادوند صورت گرفته و همچنین دکتر علی عباسی در رابطه با «ارتباط اسطورهها و ادبیات» در این فصلنامه سخن رفته است. از مطالب قابل توجه این فصلنامه، صحبتهای دکتر مجید آقایی درباره «جستاری در تبار معنایی واژۀ داستان» است؛ همچنین ضمن آوردن پاره ای از داستان سمک عیار، چند کتاب با موضوع حماسه و اسطوره معرفی شده اند.
نمایشنامه ارمایل و گرمایل
این مجموعه شامل سه نمایشنامه است که هر سه اقتباسی بوده از سه منبع مهم در ادبیات فارسی؛ شاهنامه، گلستان و زندگانی خرقانی. نویسنده کوشید که نشان دهد ادبیات فارسی منبع بزرگی برای دریافتهای نو و بدیع میباشد…
تاجان
ناصر دیوان که به تازگی کلانتری شهر کازرون را بر عهده گرفته است، مطلع میشود که در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیسی به بهانهی برقراری امنیت جادهی بوشهر-شیراز شروع به تصرف شهرهای جنوبی ایران کردهاند. او تصمیم میگیرد با کمک مردم کازرون با انگلیسیها مبارزه کند.
بیکَمبو
داستان موازي دو برادر دو قلو كه به اجبار مجبور مي شوند در زمان جنگ ايران و عراق در دو جبهه بر عليه هم بجنگند…
آرش دخمه ها
روایتی متفاوت از بزرگترین اسطوره ایران باستان که گویی از خیانت به سرزمین ایران در رنج و عذاب تا ابد سرگردان میماند.
خان نخلستان
رئیسعلی دلواری، قهرمان ملی است که در سن سی و دو سالگی انگلیسی ها را در بوشهر زمین گیر کرد. حرکت رئیسعلی به عنوان یک جوان روستایی بوشهری که توانست امپراتوری بزرگ بریتانیا را زمین گیر کند، صرف برداشتن یک اسلحه و تدارک سپاه نبوده است. به گواه تاریخ رئیسعلی فرزند خان روستای دلوار بوده و مانند خوانین بزرگ، تفنچگی نداشته است. کاری که او می کند در حقیقت آغازگر یک حرکت مردمی در تمام خطه جنوب است. حرکتی که حتی بعد از شهادت او نیز ادامه داشت . منجر به خروج انگلیسی ها از جنوب ایران می شود.
خروج خورشید
داستان کتاب در مورد سه برادر سلحشور است که ماهیگیرزادههای فقیری در شمال ایران بودند. آنها برای تحقق آرزوهایشان به کسوت سپاهیگری، وارد میشوند. شجاعت، قدرت شمشیر زنی و مرام پسندیده ی برادران، به ویژه برادر بزرگتر علی، باعث محبوبیت سریع آنان در میان مردم میشود. این اقبال عمومی، علی را به این باور میرساند تا رویای بزرگ خود که نجات مردم از دست حکام دست نشاندهی خلیفه عباسی است را در قالب تشکیل یک حکومت شیعی، دنبال کند. سرنوشت بازیهای بسیاری برای برادران بویه رقم میزند؛ با رقیبان و مدعیان زیادی رودر رو میشوند: مروادیج که دایهی احیا مجدد حکومت پادشاهی ساسانیان را دارد؛ حاکم دیو سیرت شیراز و پسران ظالمش و … . مبارزان دیلمی بارها، به دلیل اقلیت در تعداد و کمبود در تجهیزات، شکست میخورند. در نهایت علی تصمیم میگیرد تا سربازانش را به منطقه ای کوهستانی در منطقه ارجان ببرد تا مجالی برای تجدید قوا و از اول شروع کردن به دست آورد. در آن جا است که علی توسط انجمن مخفیانهی شیعیان دعوت می شود و میان آنها اتحادی شکل میگیرد و …
شش
در قبرستان ظهیرالدوله نبش قبرهایی به طور پنهانی صورت می گیرد و افراد ناشناسی به دنبال گنجی، قبرهای قبرستان را زیر و رو می کنند. نگهبان قبرستان که پیرمرد بدهیبتی است، در آنجا زندگی مرموزی دارد که از خادمین شاهزاده عزالسلطنه بوده… او از حضور این افراد ناشناس باخبر می شود و با دیدن قبرهای شکافته شده ی رجال قاجار خاطراتی وحشتناک در ذهنش جان می گیرند و او را به دوران جوانی اش می برند…
دو پروانه روی شانه کولی
میران جوانی سرخورده و شکستخورده است، او که پدرش را پیشتر از دست داده، پس از مرگ مادرش، گنجینهای به ارث میبرد؛ که قرار است سرنوشت او و مردمش را تغییر دهد، میران به یاری ارثیة خانوادگی و توصیههای خالة کولیاش میکوشد از میان آرزوهای مختلفش، بهترین آرزوی عمرش را برآورده سازد.
کمی بعد از اجل
همراه هستیم با امیرِ اهل فکر و در جستجوی موفقیت و در عین حال احساساتی و حساس. پدربزرگش از بسیاری جهات می تواند راهنما و الهامبخش او باشد؛زندگی سخت و گذشتهی عجیب این پیرمرد قسمتی از این کتاب را به خود اختصاص می دهد ما به این گذشتهی پر ماجرا سفر می کنیم. بعد برمی گردیم و همراه با امیر شاهد اتفاقهایی هستیم که برای او میافتد؛ در چالشهای درونی او هم شریک می شویم. اطرافیان او هرکدام داستانی دارند و به سهم خود تاثیری در این ماجرا می گذارند.