خوابهای کرم ابریشم
آیفون وارد میکرد. دو سه سال قبل سر ماجرای دلار فروشها، قاطی یک باند بزرگ شده بود. اصل کاریها در رفتند و این جا ماند. همه بدهکاریها گردنش افتاد. یک مدتی هم گم و گور شده بود. وقتی دوباره پیدایش شد دستگاههای ماینر وارد میکرد. با یکی از آقازادههایی که میشناخت، همدست شد تا توی کارخانه های ورشکسته جاده کرج که برق صنعتی مفت داشتند، مزرعه بیتکوین بسازند.
خندههای غمانگیز
ازنظر زنها موسم جام جهانی فوتبال، عید دیوانگی شوهرانشان است. زنها حالات نفسانیای را که در این دوره بر همسرانشان میگذرد، درک نمیکنند.
گذار از علم مدیریت به فلسفه رهبری
در طول این کتاب، این مهارتها با بررسی تجربیات مدیریتی رهبران شناختهشدۀ سازمانی مانند جک ولش از جنرالالکتریک و اندرو گروو از اینتل، در چهارچوب دیدگاههای شخصیتهای شناختهشدۀ تاریخ فلسفه مانند سقراط، افلاطون، ژان پل سارتر و مارتین هایدگر توسعهداده خواهند شد.
کلاه سازها
کار سازندهها ساختن لباس برای پادشاه است. آنها از گلها و سایر اجزای دوستداشتنی طبیعت برای پادشاه لباس صلح میدوزند.
خاکستر صلح
با خاکستر صلح به سرزمین سیستان میرویم و به بهانۀ شهر سوخته با ماجراهای عجیبوغریبی آشنا میشویم که بیارتباط با ماجراهای روزگار معاصر نیست.
من سلفی هستم
این داستان شامل مصاحبههایی توسط یکی از اساتید برتر دانشگاه اردن با سلفیهایی است که از سلفیگری دست کشیدهاند. در این مصاحبهها از شیوۀ جذب این افراد به جریانهای سلفی تا علل دفع و خروج آنها از این جریانات موردبررسی قرار گرفته است. درواقع این کتاب، روایت زندگی «سلفیهای توّاب» است.
بیوقتی
به نفسهای خودم هم گوش سپردم که مبادا مرده باشم و بیخبرم! شاید که مرگ دارد باهام مدارا میکند. شاید من را هم زلزله کشته؛ ولی به دست مرگ نسپرده؛ همچنان که به گور نسپرده بود. نفس میکشیدم؛ پس زنده بودم. زنده مانده بودم و بهتر اینکه صدای نفسکشیدن خودم را میشنیدم و حس میکردم که با هر نفس، غباری با غلظتی اشباعشده از خاکِ کهنه و خشک را به سینهام فرو میبرم.
قانقاریا
قانقاریا رمانی سورئال است که در جامعهاش مجازات گناه نه زندان است نه اعدام! بلکه مجازاتش گندیدن قلب و تخلیه قلب متعفّن است. در این اجتماع وکیل پاکی زندگی میکند که به عنوان اولین وکیل و سپس قاضی قلبدار تلاش بزرگ و ارزشمندی را آغاز میکند اما او نیز دچار لغزش میشود که…
شنبه عزیز
عشق پسر مسلمان به دختر یهودی، یک عاشقانۀ آرام از دو جوان است که در یکی از محلات اصفهانِ دهۀ سی زندگی میکنند. دوستی و رفاقت و آدمهایی که تا پای جان پایبند به رفاقت خود هستند، یادآور سنّتهای فراموششده است.
تب خشکسالی
باغها و دشتها که خشکیدند، باغداران و زمینداران هم دلسرد شدند. دل از باغ و زمین خود کندند و راهی دیار غربت شدند. هرکسی بهسویی و شهری رفت تا نان برای سفرۀ خانوادهشان بیاورد. خیلیها هم زن و بچهشان را برداشتند و باهم راهی دیار غربت شدند.
کارآموز سرخ
- داستان زندگی اوله، داستان شوق، بدبیاری، اوج گرفتن دوباره و عزم و اراده است. داستان مردی با ایمان بیپایان که آنقدر باهوش هست تا بپذیرد بدوبیراهها و انتقادهای شدیدی که نسبت به کمتجربگی و خامیاش میشود، گاه حقیقت ماجراست.