نمایش 9 24 36

اتاق شیشه‌ای

50,000 تومان

به‌آرامی از روی تخت بلند شد و به‌سمت تلفن رفت. نفسش هنوز بالا نیامده بود که تلفن را برداشت و روی گوش‌هایش گذاشت:

«الو، سلام هاتف‌جان خوبی؟ شنیدم دیروز از مأموریت برگشتی. مامان دل توی دلش نیست. می‌خواد ببینتت. اگه می‌تونی امروز فردا خودت رو برسون اینجا. همه دلشون واست تنگ شده. الو هاتف؟ صدام رو می‌شنوی؟»

به‌آرامی چشمان خون‌گرفته‌اش را بست و چندثانیه‌ای بی‌حرکت ماند. دلیلی برای حرف‌زدن نداشت. تلفن‌را روی زمین انداخت و به دیوار تکیه داد. بازهم چند نفس عمیق کشید؛ اما بی‌فایده بود. صدای پشت خط، مانند یک طوطی دیوانه، دائماً همان حرف را تکرار می‌کرد:

«الو هاتف‌جان! صدام رو می‌شنوی؟»

دختر گم‌شده

106,000 تومان

وقتی شما یک دوقلوی هم‌سان دارید، داستانتان همیشه با شخص دیگری شروع می‌شود. داستان برای «آیریس»، با لارک شروع می‌شود. آیریس همیشه یک دوست پایه، توانا و منطقی برای لارک بوده و لارک مخترع، رؤیایی و پر از ایده بوده است. آن‌ها از اولین لحظه‌های زندگی مشترکشان در دنیا، هیچ‌وقت یکدیگر را ترک نکرده‌اند. همۀ اطرافیانشان هم به چیزی که دو خواهر از قبل می‌دانستند، پی برده‌اند: وقتی آنها با هم هستند نتیجه‌های بهتری می‌گیرند.

چگونه به مادر بزرگم خواندن یاد دادم

59,000 تومان

زمانی‌که برای بنیاد اینفوسیس کار می‌کردم یا زمانی‌که معلم بودم، با انسان‌های زیادی ملاقات کردم. همۀ آن‌ها، چه پیر و چه جوان، به‌نوعی زندگی من را پرمایه‌تر کردند. همیشه می‌خواستم این داستان‌ها را برای نسل بعدی تعریف کنم.

برادر سیاهه

66,000 تومان

آتش به‌پا کرده‌ام. در حال ‌حاضر، به خرقۀ غیب‌کنندۀ هری پاتر نیاز دارم. باید ناپدید شوم. باید از این دفتر پرنور با این بوفۀ پر از تندیس افتخاراتش و آن نقشۀ لمینیت‌شدۀ ماساچوست که بالاسرش، درست بالاتر از تصویر دو شمشیرِ متقاطع با شابلون یک #1 چاپ زده‌اند، بگریزم.»

روانشناسی سیاسی تجاوز جنسی در جنگ

76,000 تومان

امروزه، بیش از قبل دربارۀ خشونت جنسی در درگیری مسلحانه نظریه‌پردازی و مفهوم‌آفرینی می‌شود. همان‌گونه که در این کتاب نیز مطرح می‌شود، ظاهراً ممنوعیت برداشته شده و عرصه‌های بیشتر و بیشتری برای صحبت، بحث و شناخت این شکل‌های خاص خشونت وجود دارد.

شب را باور نکن

31,000 تومان

«کافه را گرد دل‌تنگی گرفته، صندلی‌های خالی، فنجان‌هایی از تنهایی لبریز.»

همان صدای آشنای دیروزی که این بار درست در بغل گوشم شنیده می‌شد. آرام سرم را بالا آوردم و به‌سمتش نگاه کردم. بازهم لبخند روی صورتش بود. سریع نگاهم را از او دزدیدم و سرم را پایین انداختم. دوست نداشتم صحبت کنم، کاملاً در کنارش معذّب بودم. سریع با گفتن جملهٔ «قشنگ بود» به عقب برگشتم و به‌سمت درِ کافه حرکت کردم. از کافه بیرون آمدم و نفسم را با شدت به بیرون پرتاب کردم. چرا نمی‌توانم به‌راحتی با کسی صحبت کنم؟

شما نوزده تماس بی‌پاسخ دارید

50,000 تومان

نگهبان چند قدم برمی‌دارد و درِ کانتینر پنجم را باز می‌کند. جعبۀ دوم را می‌کشد بیرون. زیپ کاور را سُر می‌دهد پایین. صورت مردی حدود چهل‌ساله بیرون می‌ماند. الناز که در آن لحظه دست‌کمی از آن مرده‌ها نداشت، نزدیک‌تر رفته و خیره می‌شود به صورت مردی که سرش مو ندارد و لب‌های گوشتی‌اش به سفیدی گچ دیوار است. درحالی‌که سرش گیج می‌رود، به‌سمت بازپرس می‌چرخد. دست جلوِ صورتش تکان می‌دهد و می‌فهماند که ویل نیست.

جنگ و صلح

93,000 تومان

چرا پس از توازن در جنگ میان ایران و عراق در سال های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ مذاکره برای پایان جنگ انجام نشد؟!

سنگ‌های لق روی دیوار

29,000 تومان

امسال تابستان باز من به مسافرت رفتم و خیلی‌ چیزها دیدم؛ شنیدم و یاد گرفتم و خیلی هم خوش گذشت؛ اما به‌جای آن مسافرت‌های معمولی و تکراری به یک مسافرت درونی رفتم. شاید تعجّب کنید و بپرسید یعنی چی؟ مگر داریم؟ بله داریم! من به‌خاطر بیکاری بابایم، مجبور شدم در خانه بمانم و کار کنم که صدالبته با هیچ‌کدامشان حال نمی‌کردم. درواقع زجر می‌کشیدم؛ اما مجبور بودم.

ویروس عاشق

57,000 تومان

… ناخودآگاه به این فکر می‌افتم که چه اتّفاقی برای عشق می‌افتاد اگر سنگی آسمانی به قطر ماه برخورد می‌کرد به زمین؟ یا اگر همۀ انسان‌ها در اثر هجومِ وحشیانۀ ویروس قربانی می‌شدند، کرۀ زمین «بدون عشق» چه شکلی می‌شد؟ اصلاً حیاتِ بدون عشق امکان‌پذیر بود؟ انگار خیالم خیلی دور از واقع هم نبود. اینکه زمین به چنین روزی نزدیک می‌شد. روزی که همۀ فلزات خورده می‌شدند. چرخ‌های قطارها فرو می‌رفتند در خاک. از لولۀ تانک‌ها به‌جای گلوله علف می‌زد بیرون و انبوهی از علف‌های هرز از پنجرۀ آپارتمان‌ها و برج‌ها می‌زدند بیرون. شبیه کرم‌ها توی تنِ آپارتمان‌ها و برج‌ها می‌تنیدند. سازه‌های فلزی را می‌جویدند. سطح آب‌ها بالا می‌آمد. مجسمه‌ها، مظلومانه غرق می‌شدند در اقیانوس. ابتدا باور نمی‌کردم که این پیش‌آمد در حال افتادن است؛ اما مدتی است که همۀ شبکه‌های خبری می‌گویند این اتّفاق یک تخیّل نیست…

ارتفاعات لیلی

45,000 تومان

اما من هنوز دل‌تنگم. نمی‌دانم چه بگویم؛ اما همین‌قدر می‌دانم که دل‌تنگی هرچه هست آدمی را لال می‌کند؛ آدمی را به قهقرای بی‌زمانی می‌برد. آنجا که فقط «تنهایی» وجود دارد؛ آنجا که تنهایی معنای کالی است در عمیق‌ترین بُعد انسان. این را زلیخا نمی‌داند. زلیخایی که در رگ‌هایش نور جای خون می‌گردد، نمی‌داند. خودش هم می‌داند که چیزی از دل‌تنگی نمی‌داند. می‌داند که سهمی از درک دل‌تنگی ندارد. او هرچه شنیده را به من گفته؛ اما من آنچه را زندگی می‌کنم، می‌دانم. برای من، دل‌تنگی از پسِ ترس‌هایی ظاهر می‌شود که گاهی به جانم چنگ می‌زنند. دل‌تنگی‌هایم مرا به‌سمتی می‌کشند که مایه‌ای جز آه ندارند.

فاخته‌های ناصره

31,000 تومان

با شنیدن آخرین جملهٔ پیرمرد، رنگ از روی عبداللّه پرید و خیره به او نگاه کرد. ناگهان به‌خاطر فکری که از سرش گذشت، به خود لرزید. اگر این زندانی پیر که روزگاری بروبیایی در دربار «مقتدرِ عباسی» داشت، آنی نبود که فکرش را می‌کرد. اگر روزی آزاد می‌شد و دوباره به دربار برمی‌گشت! ای‌وای! حتماً برایش دردسر درست می‌شد.

پیرمرد با لبخندی آرامش‌بخش رشتهٔ افکار عبداللّه را پاره کرد و ادامه داد:

«نمی‌خواهد نگران باشی. علوی‌بودنت رازی است میان من و تو.»