نمایش 9 24 36

شاخ‌ دماغی‌ها

25,000 تومان

«دو روز از آمدن نیلوفر نگذشته بود و من گند زده بودم. حالا شب مامان و بابا می‌آمدند و نیلوفر مثل مأمور کلانتری همه چیز را می‌گذاشت کف دست‌شان. از این بشر هیچی بعید نبود. لابد برای خودشیرینی چهار تا هم می‌گذاشت رویش و تحویل‌شان می‌داد. دیگر چی بدتر از این می‌شد؟»

سال نو مبارک آقای بیرهوف

25,000 تومان

چهارشنبه حوالی ۱۱ صبح حسین به ملاقاتم آمد. انگار این پسر هیچ‌چیزش به بقیه نمی‌خورد. حتی وقتی می‌خواهد ملاقات هم بیاید در زمانی غیر از ساعت ملاقات می‌آید.

البته می‌فهمم که این کار را احتمالاً به خاطر به وجود نیامدن حساسیت روی خودش کرد!

– راستی ممنون برای کمکی که کردی. هفته آینده قراره بچه‌های دکتر برن آلمان. ویزای 3 ساله دادن بهشون. هم به بچه‌ها و هم به همسرش! خوب ما از کی بیزینس خودمون رو شروع کنیم!

به زور خندیدم و گفتم:

– فعلاً که منتظر مرگم!

– ای بابا این چه حرفیه! ایران کشور «جون سخت‌هاست» و تو هم تا وقتی اینجایی دراَمانی! اینجا هر سال کلی بلا سر مردم نازل میشه و اینکه با همه این بلاها ما بازم 80 میلیون هستیم، یعنی ما به این راحتی‌ها نابود نمی‌شیم!

این حرفش را به طرز عجیبی باور داشتم. همه دنیا هم بخواهند این ملت را نابود کنند، اینها نابودشدنی نیستند. در سال‌های پس از انقلاب 78 همه دنیا هرکاری از دستشان برمی‌آمد برای نابودی این ملت کردند ولی نشد.

تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد

35,000 تومان

سر فلکۀ سپه، مردان و زنان زیادی ایستاده بودند. بیشتر یا به آن دوردست چشم می‌انداختند و یا ساعت سیکوی روی دستشان را چک می‌کردند. بااینکه نظم نداشتند؛ اما بی‌نظم هم نبودند. همۀ این مردان و زنان منتظر را از نگاه گذراندم. خیابان سپه روز عادی‌ای را نمی‌گذراند. معلوم بود که قزوین، چون پابه‌ماهی است که به درد افتاده و باید فرزندی به دنیا بیاورد. مادرم تا فلکه با من آمد. وقتی خواست خداحافظی کند، گفت:

آمین

20,000 تومان

بسم الله الرحمن الرحیم

ای دانای راز

به کجا نگاه کنم؟

کجا را جستجو کنم؟

تا بیایم آن را:

“گنجی که در من پنهان است”

و تو

نقشه‌اش را در قلب من رسم کرده‌ای.

موهای تو خانه ماهی‌هاست

25,000 تومان

دیگر از پا افتاده‌ام. شکمم قاروغور می‌کند. خالی است مثل طبل هییت چهارسوق. از صبح چیزی نخورده‌ام. یاد یتیمچه‌های ننه‌ام می‌افتم، با پیاز و نان داغ چه می‌چسبد. اگر با ننه‌ام برگشته بودم حتما الان توی ایوان پای سفره‌ای که انداخته بود نشسته بودم و لقمه را می‌گرفتم و پشت بندش یک لیوان دوغ خنک سر می‌کشیدم.

هر شب بیداری

76,000 تومان

خیلی‌وقت‌ها برایم پیش آمده بود یکی روی زندگی‌ام چمباتمه بزند و بیفتد به جانم. آن‌موقع هم نمی‌توانستم ساکت بنشینم و تنها نگاه کنم. اصلاً هیچ‌وقت سعی نکردم بی‌تفاوت باشم. نمی‌دانم، شاید هم گاهی خواستم، اما اصلاً بلد نبودم؛ چون سرسختانه باور داشتم آدم وقتی از هر چیزی اذیت می‌شود، نباید ساکت بنشیند. باید اعتراض کند؛ گاه با دلیل و منطق، گاه با دادوهوار.

عمود878

35,000 تومان

ذهن چیست؟ می‌رود هزار راه؛ می‌بردت هزارجا؛ هزار حرف می‌زنی با هزار کس و هزار کار می‌کنی و پلک می‌زنی؛ همین جایی. همین جا که دراز کشیده‌ای و داری فکر می‌کنی. بعد از بازاری که نزدیک حرم بود، کوچه‌های جنگ‌زدۀ عراق توجه آدم را بیشتر از هر چیز دیگری به خودش جلب می‌کرد. اینجا از دست جنگ فرصت نفس‌کشیدن ندارد. سیم‌های برقی که مثل کلاف موی شانه‌نخورده به هم پیچیده است توی کوچه‌ها، شکم داده و آمده تا وسط کوچه.

ایرانشاه

39,000 تومان

«دزد! بگیریدش. دزد! بقچه‌ام. دزد! بگیریدش.»

اسماعیل سر چرخاند تا جمعیتی را که به تماشای تعقیب‌وگریز بودند، نظاره کند. از کسی فعلی سر نمی‌زد که هیچ، چند تن از آنان نیز که باهم در گپ‌وگفت بودند، سر به جانب کودک گرداندند و لمحه‌ای خندیدند و به کار خویش شدند. اسماعیل با خود گفت جماعتی که به دزد و مال‌باخته بخندد، هیچ‌گاه روی آسایش نمی‌بیند. از کجا معلوم فردا نوبت آنان نباشد؟

خواب‌های سفید

29,000 تومان32,000 تومان

بیرون را تماشا می‌کنم. ساختمان‌ها و درخت‌ها در میان مه غلیظ مثل ارواح یخ‌زده از برابر نگاهم می‌گذرند. نمی‌دانم چرا سایهٔ هیچ آدمی توی پیاده‌روها و خیابان نیست. یعنی همه از سرما به خانه‌هایشان رفته‌اند؟ شاید هم من نمی‌توانم ببینمشان. از پشت این پنجره‌های مه‌گرفته چیز زیادی مشخص نیست؛ اما نمی‌شود که بیرون سایهٔ سیال هیچ جنب‌وجوشی توی خیابان نباشد. انگار همهٔ ماشین‌ها و اتوبوس‌ها ایستاده‌اند و تنها ماییم که حرکت می‌کنیم. آدم‌ها کجایند؟ آیا قرار است طوفانی بیاید که حتّی یک نفر هم پیدایش نیست؟ شاید هم مشکل از همان مه است.

سی‌و‌نه پله

49,000 تومان54,000 تومان

انگار صدایی مدام در گوشم می‌گفت بلند شو کاری بکن وگرنه هرگز نمی‌توانی دوباره بخوابی.

هک‌پلاس

53,000 تومان

مهشید و پروانه که در رشته مهندسی کامپیوتر در تهران درس می‌خوانند بعد از پیدا کردن کار و پول درآوردن برای خود سوئيتی در شهر اجاره می‌کنند و از خوابگاه بیرون می‌آیند. آنها رویای پولدار شدن دارند. از طرفی دوست دیگر آنها حانیه در شهرستان مانده و دندانپزشکی می‌خواند. او به کارهای خیریه علاقه دارد و در جریان زلزله کرمانشاه برای مداوای مردم به آنجا می‌رود …

پروانه و مهشید در تهران در دنیای کسب‌وکار و خوشگذرانی غرق می‌شوند و جریان زندگی‌شان آن‌طور که فکرش را می‌کردند پیش نمی‌رود. آنها وارد دنیای تجارت الکترونیک و کسب وکار مجازی و ارز دیجیتال می‌شوند و پس از آشنایی‌شان با دو جوان هم‌رشته در جریاناتی به هکرهایی تبدیل می‌شوند که به دردسر می‌افتند.

نویسنده در این داستان به سودای پولدار شدن جوانان در جامعه امروزی و خطرات و تهدیدهای آن پرداخته است.

افسانه جزیره کبودان

(دیدگاه کاربر 1)
37,000 تومان41,000 تومان

همه سرشان به کاری گرم بود. چندتا از گوزن‌ها پسته‌ی کوهی نُشخوار می‌کردند. ایپک و ساچلی دنبال هم می‌دویدند و بازی می‌کردند. توی دلش گفت: «خوش به حالشون … اون‌ها که یه شاخ عجیب و غریب روی سرشون ندارند … اون‌ها که نباید تصمیم بگیرند!»